سرگذشت ایوان کلیما، بهومیل هرابال، واتسلاو هاول و ... سرنوشت کسانی است که بهرغم فشارهای نظام خودکامه، مشعل استقامت سازنده را در چکسلواکی فروزان نگه داشتند. آنها وقتی از دانشگاه اخراج شدند، سمینارهای زیرزمینی را برگزار کردند. وقتی ممنوعالقلم شدند، جزوههای سامیزدات را نوشتند و پخش کردند و زمانی که از اجرا در سالنهای عمومی بازماندند به تمرین و اجرای نمایشهای خصوصی روی آوردند.
خوجه در سال ۱۹۰۸ در یکی از کوچهپسکوچههای شهر کوچک جیروکاسترا، با نام عجیب «کوچهی مردان دیوانه» به دنیا آمد. کمی آن طرفتر و چند سال بعدتر، در همان کوچه، در ۱۹۳۶ اسماعیل کاداره، نویسندهی نامدار آلبانیایی، چشم به جهان گشود. تقدیر آن بود که طالع نحس و کوکب اقبال آلبانی، هر دو از یک کوچه، آنهم کوچهی مجانین، پدیدار شوند.
این روزها تلویزیون روسیه مصاحبهای با سرگئی بودروف، بازیگری پرطرفدار در روسیه، را بهطور مکرر نشان میدهد. او میگوید: «در زمان جنگ، نمیتوان از خودیها بد گفت. حتی اگر مقصر باشند. حتی اگر کشورتان در زمان جنگ خطا کند، نباید از آن بدگویی کنید.» و این همان کاری است که مردم انجام میدهند، زیرا مایلاند که از «خودیها» حمایت کنند حتی اگر آنها به اوکراینیها شلیک کنند.
جریان روشنفکری روسیه که سابقهای طولانی و پرشور در مبارزه با استبداد حکومتی دارد و در دورهی شوروی، چهرههای درخشانی همچون الکساندر سولژنیتسین و آندری ساخاروف از آن برخاستند، در روسیهی امروز در چه وضعیتی به سر میبرد؟ آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگویی است با آندری اوستالسکی، نویسنده و روزنامهنگار روس که در لندن زندگی میکند.
بعد از ده سال زندگی در فرانسه، به چین برگشتم تا اسنادی را امضا کنم اما مرا زندانی کردند. در طول دو سال بعد از آن، بهطور سیستماتیک انسانیتزدایی، تحقیر و شستوشوی مغزی شدم.
از بیستونه کشوری که میتوان آنها را پساکمونیستی خواند، فقط شش کشور استونی، اسلوونی، لتونی، جمهوری چک، لیتوانی و اسلواکی «دموکراسیِ تثبیتشده» به شمار میروند، در حالی که اخیراً لهستان به رتبهی «دموکراسی تثبیتنشده» تنزل یافت (و در کنار بلغارستان، رومانی و کرواسی قرار گرفت) و مجارستان حتی بیش از این سقوط کرد و به «حکومت مختلط» تبدیل شد- این بزرگترین گروه است که صربستان، مونتهنگرو، آلبانی، مقدونیه، اوکراین، بوسنی، گرجستان، کوزوو و مولداوی را نیز دربرمیگیرد.