
06 مه 2025
خلیج فارس در مقیاس انسانی
آرش عزیزی
آرنگ کشاورزیان. جا باز کردن برای خلیج: تاریخ، منطقهگرایی و خاورمیانه. انتشارات دانشگاه استنفورد، ۲۰۲۴
اگر میشد از طریق تونل زمان به سال ۱۹۰۳ و بندر لنگه در جنوب ایران برویم، میتوانستیم در بازار این شهر محصولاتی از هند، عمان، جزیرةالعرب، بیرمنگام، آلمان، بمبئی و منچستر را پیدا کنیم. سالها پیش از این که در ایران راهآهن یا حتی اتومبیل وجود داشته باشد، بندر لنگه، که فقط ده هزار نفر جمعیت داشت، اینگونه رابط ایران و جهان بود.
این البته خلیج فارس بود که چنین ارتباطی را ممکن میساخت. بندر لنگه از مهمترین بندرهای ساحل شمالیِ این خلیج و بخشی از شبکهی بزرگی بود که از سالها قبل نقاط دوردرست را به هم وصل کرده بود. این ارتباط با احداث کانال سوئز راحتتر شده بود اما سابقهاش به قرنها پیش باز میگشت. آرنگ کشاورزیان در کتاب جدید خود دربارهی خلیج فارس مینویسد: «آبهای این خلیج در طول هزار سال بخشی از "جادهی ابریشم دریایی" بودند که به گسترش اسکان و تبادل اجتماعی-اقتصادی یاری رسانده بودند.»
خلیج فارس امروز نیز نقش مهمی در معادلات جهانی دارد. هشت کشور همجوار خلیجفارساند و ابرقدرتهای نظامی و تجاری در آن حضور گسترده دارند. از ده کشور مهم نفتخیز جهان، پنج کشور (عربستان سعودی، عراق، ایران، امارات متحده عربی و کویت) کنار خلیج فارساند. از ده کشور ثروتمند جهان، چهار کشور (امارات، کویت، عربستان سعودی و قطر) متعلق به همین منطقه است. یک سوم از کل نفت تجارتیِ دنیا از تنگهی هرمز عبور میکند.
اما ویژگی کتاب اخیر آرنگ کشاورزیان این است که خلیج فارس را نه از بالا و بر اساس ردیف کردن آمار و ارقام بلکه با نگاهی در مقیاس انسانی مینگرد و در عین حال آن را در بستر تاریخ جهان قرار میدهد. به این ترتیب، کتاب در همهی فصلهای خود زندگی جوامع و مردمان خلیج فارس را شرح میدهد و در عین حال جایگاه آنها را در دل روندهایی بسیار بزرگتر از خودشان نشان میدهد. این رویکرد، کتاب جا باز کردن برای خلیج را از بسیاری از متونی که در سالهای اخیر به خلیج فارس پرداختهاند متمایز میکند.
کشاورزیان استاد ایرانی-آمریکاییِ مطالعات خاورمیانه در دانشگاه نیویورک است و او را باید جزو دانشوران میانرشتهای محسوب کرد. او در سال ۲۰۰۳ تحصیل در دورهی دکترای علوم سیاسی در دانشگاه پرینستون را به پایان رساند و اولین کتابش در سال ۲۰۰۷ در مورد سیاستورزی در بازار تهران منتشر شد (بازار و دولت در ایران، که با ترجمهی محسن محمودی توسط انتشارات دنیای اقتصاد در ایران منتشر شده است.) برخی از مهمترین مقالات دانشگاهی کشاورزیان به رابطهی نهاد دین و دولت در ایران، بهویژه در دورهی رضا شاه، ربط دارد. در سالهای بعدی اما او بیشتر به تاریخ و جغرافیا پرداخت. کشاورزیان را میتوان متعلق به بخشی از مکتب چپگرا در جغرافیای انتقادی دانست که میکوشد چگونگیِ ایجاد مفاهیم جغرافیایی مثل مرز و منطقه را در بوتهی تحلیل و نقد تاریخی قرار دهد.
این کتاب روایتی تاریخی و خطی نیست که نحوهی شکل گرفتن خلیج فارس از دیروز تا امروز را نشان دهد. پنج فصل آن مجموعهای از روایتهای انسانی از گوشه و کنار خلیج فارس است که در کنار هم تصویر بهتری از تاریخ این منطقه را به ما ارائه میدهند و احتمالاً برخی کلیشههای موجود را از میان برمیدارند. چنانکه از کتابی دانشگاهی انتظار میرود، کشاورزیان ارجاعات متعددی به دانشوران مختلفی میدهد که در سالهای گذشته «مطالعات خلیج فارس» را به عرصهای نوظهور بدل کردهاند. به این ترتیب، با شیوههای مختلف تفکر در مورد خلیجی که اینهمه نزد ایرانیان اهمیت دارد آشنا میشویم. او در فصل اول کتاب به آثار مهمی میپردازد که دربارهی بازرگانی و صنایع پیشانفتی در این منطقه نوشته شدهاند. این مباحثات به انواع گوناگون تجارت در منطقه، از برده تا مروارید، مربوط میشود. مثلاً نلیدا فوکارو، تاریخدان ایتالیایی مقیم ابوظبی، دربارهی تاریخ کشتیرانی در منطقه کار کرده و رونق آنرا به پشتوانهی «تجارت مروارید با هند و مبادلهی کالا برای مصرف محلی در ایران، عراق و شبهجزیرهی عربستان» و حضور کشتیهای بریتانیایی در این منطقه مربوط میداند.
زمانی صید مروارید مهمترین صنعت این منطقه بود اما با توسعهی مروارید مصنوعی در ژاپن در اوایل قرن بیستم و رکود بزرگ سال ۱۹۲۹ جایگاه خود را از دست داد. به گفتهی کشاورزیان، در سالهای اوج این صنعت (۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰) حدود یک چهارم از جمعیت مذکر سواحل این منطقه به نحوی از انحا در این صنعت شاغل بودند.
زمانی صید مروارید مهمترین صنعت این منطقه بود اما با توسعهی مروارید مصنوعی در ژاپن در اوایل قرن بیستم و رکود بزرگ سال ۱۹۲۹ جایگاه خود را از دست داد. به گفتهی کشاورزیان، در سالهای اوج این صنعت (۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰) حدود یک چهارم از جمعیت مذکر سواحل این منطقه به نحوی از انحا در این صنعت شاغل بودند. او به جنبههای مختلف صنعت مروارید، از جمله روابط نیروی کار، نیز میپردازد. بر مبنای این روابط، بسیاری از کارگران از مناطقی مثل شرق آفریقا و بلوچستان در گروی بدهی به شهرهایی مثل دوبی میآمدند و سالها برای جبران این بدهی کار میکردند. کشاورزیان در این میان به آثار کارل مارکس و نظریهپردازان مارکسیستی مثل دیوید هارویِ آمریکایی اشاره میکند تا چگونگی شکلگیریِ سرمایهداری از دل این روابط نابرابر را توضیح دهد.
البته پیش از کشف نفت هنوز دولت-ملتهای امروزی هم تأسیس نشده بودند. نویسنده نشان میدهد که چطور مردمان جوامع مختلف خلیج بیش از هر چیز با الفاظی همچون «اهل البحر»، «خلیجی» و «بندری» خود را از مردمان سرزمینهای «خشکی» متمایز میساختند. مرزهای کشوری و زبانی هنوز اهمیت امروز را نیافته بود. چهار زبان فارسی، عربی، هندی و انگلیسی در میان جوامع مختلف هر دو سوی خلیج فارس رایج بود. آلن ویلیرز، نویسنده ماجراجو، در دههی ۱۹۳۰ در سفرهای خود در این منطقه با جمعیت متکثر ایرانی، هندی و عربی روبهرو شد که آنها را «جماعت شرقیِ جهانوطن [کازموپولیتن]» مینامد.
اما شاید جذابترین بخشهای کتاب فصلهای میانی آن است که به جنبههای کمتر شناختهشدهای از تاریخ خلیج فارس میپردازد و تحلیلهای بدیعی را در بر دارد. مثلاً کشاورزیان اشاره میکند که چگونه در دورهی جنبشهای ضداستعماری و جهان سومگرا در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی تلاش برای تشکیل مناطق «تجارت آزاد» و سرمایهگذاریهای نفتی بخشی از تلاش کشورهای منطقه برای تحکیم استقلال خود بود. این مغایر با روایتِ آشنایی است که تشکیل چنین مناطقی را بیشتر نوعی مقابله با حقوق کارگران و در راستای گسترش سرمایهداری جهانی و نولیبرالیسم تلقی میکند. کشاورزیان به آثار پژوهشگرانی همچون پاتریک نولینگ، رونن پالان و ونسا اوگل اشاره میکند که نشان دادهاند تشکیل مناطق تجارت آزاد در اصل تلاشی از سوی دولتها برای غلبه بر سرمایه بوده است. او مینویسند: «این مناطق بیش از آن که برای فرار مالیاتی طراحی شده باشند به منظور گیر انداختن سرمایه برپا شده بودند.»
یکی از خواندنیترین بخشهای کتاب به یکی از همین «مناطق تجارت آزاد» میپردازد که برای همهی ما آشنا است: جزیرهی کیش، که هم امروز جایگاهی ویژه و فراقانونی دارد و هم در زمان محمدرضا شاه چنین بود.
جالب اینجا است که در دههی ۱۳۳۰ که بحث ایجاد بنادر آزاد در ایران مطرح شده بود در ابتدا صحبتی از کیش در میان نبود. این جزیره بهرغم موقعیت مناسب سوقالجیشی و نزدیکی به بندرهایی مثل دوبی، با قلب صنعتی و پایتخت ایران فاصلهی زیادی دارد. این جزیره بر خلاف برخی از دیگر جزایر خلیج فارس تاریخ اجتماعی چندانی ندارد و در سفرنامهها هم کمتر به آن اشاره شده است. ویلیرز در سال ۱۹۳۹ با قایق از کنار کیش عبور میکند و از یکی از دریانوردان کیشتبار نقل میکند که «کیش به بد روزی افتاده.» در قرن بیستم وقتی که دوبی و شارجه رونق یافتند، بسیاری از اهالی جزیرهی کیش به این بندرها مهاجرت کردند و در نتیجه جمعیت آن در زمان اولین سرشماری ایران در سال ۱۳۳۵ به تنها ۷۶۰ نفر کاهش یافته بود.
در اواسط دههی ۱۳۳۰ که ایران دومین برنامهی توسعهی خود را تصویب کرد، کمیسیونی ویژه برای بنادر آزاد تشکیل شد که سه بندر را برای این منظور پیشنهاد داد: بندرعباس، جزیرهی مینو و خسروآباد (در کرانهی اروندرود، نزدیک آبادان). مشاوران دانمارکی و هلندی میگفتند ایران میتواند مطابق الگوی کپنهاگ بندر آزادی در یکی از این سه شهر بسازد. هم بندرعباس مرکز جمعیتی مهمی بود و هم دو گزینهی دیگر نزدیک آبادان، مهمترین شهر منطقه، بودند.
در قرن بیستم وقتی که دوبی و شارجه رونق یافتند، بسیاری از اهالی جزیرهی کیش به این بندرها مهاجرت کردند و در نتیجه جمعیت آن در زمان اولین سرشماری ایران در سال ۱۳۳۵ به تنها ۷۶۰ نفر کاهش یافته بود.
حکومت شاه اما همچنان به کیش متمایل بود. مقامات ساواک به سازماندهی خرید زمین توسط دولت در این جزیرهی کوچک پرداختند. در اواخر دههی ۱۳۴۰ بود که در همین زمینه پای همکاران یکی از بزرگترین معماران تاریخ معاصر به ایران باز شد. فرانک لوید رایت آمریکایی در سال ۱۹۵۹ درگذشته بود اما بنیادش همچنان فعال بود. دولت ایران در سال ۱۹۶۷ از این بنیاد خواست تا طرح تبدیل احتمالی جزیرههای مینو و کیش به مراکز گردشگری و تفرج را بررسی کند. هدف این بود که این جزایر به مرکز جذب گردشگران ایرانی، عرب و غربی بدل شوند.
یکی از کسانی که در این بررسی تاریخی نقش داشت نظام عامری بود، معمار متولد تهران که او را تنها شاگرد و همکار ایرانی فرانک لوید رایت میدانند. عامری پسر شیخ خزعل بود، از حاکمان جنوب ایران که روزگاری سودای جدایی از ایران با حمایت لندن را در سر داشت اما از رضا شاه شکست خورد. عامری در سال ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمده و در پی شکست پدر، تحصیلاتش را در بریتانیا و آمریکا انجام داده بود. او نزد رایت درس خوانده بود و با این معمار شهیر آمریکایی رابطهی خانوادگی هم پیدا کرده بود و خود را دنبالهرو سبک معروف «معماری ارگانیک» او میدانست. عامری پس از انجام پروژههای متعدد در ایالتهای ویسکانسین و آریزونای آمریکا در اواخر دههی ۱۹۵۰ یکی از اعضای تیم رایت بود که به عراق سفر کرد تا به ساخت سالن اپرای بغداد کمک کند. اما بر اثر انقلاب ۱۹۵۸ حکومت پادشاهی عراق سرنگون شد و این پروژهها نیمهکاره رها شد. عامری به ایران گریخت و در سال ۱۳۴۲ با همکاری کمال کمونه و هرمزدیار خسروی شرکت مهندسین مشاور «عامری-کمونه-خسروی» را تشکیل داد. قصهی شگفتانگیزی از ایران دههی ۱۳۴۰: پسر شیخ خزعل که رضا شاه او را تار و مار کرده بود، در دوران سلطنت پسر رضا شاه به جایگاه اجتماعی رفیعی رسید.
گزارش بنیاد رایت جزیرهی مینو را گزینهی ارجح معرفی کرد زیرا کیش از لحاظ زیرساخت، ارتباطات و نیروی کار وضعیت مناسبی نداشت. اما شاه سرانجام کیش را برگزید. کشاورزیان مینویسد: «دلیل دقیق این تصمیم معلوم نیست اما جزیرهی مینو کشاورزانِ زمیندار متعدد و با زمینهای کوچک داشت و جوامع جنوب خوزستان هم تاریخی سرشار از کنشگری کارگران داشتند و هم عرصهی سازماندهی اجتماعی بودند و این ترکیب احتمالاً بر مخاطراتِ کار افزوده بود.» کیش انتخاب شد چون ظاهراً دردسرهای کمتری برای توسعهی مورد نظر داشت.
توسعهی کیش در دههی ۱۳۵۰ و در زمان شکوفایی اقتصادی ایران و انقلاب نفت رخ داد. شاه و وزیر دربار، اسدالله علم، از این جزیره دیدار کردند. علم در خاطراتش میگوید که شاه قصد دارد در آینده یک ماه از سال را در این جزیره بگذارد. ساواک نیز از ابتدا نقش مهمی در توسعهی این جزیره داشت. ۸۰ درصد از سهام «سازمان عمران کیش» متعلق به این سازمان بود و علم و نعمتالله نصیری، رئیس ساواک، جزو هیئت مدیرهی این سازمان بودند. اما سازمان برنامه و بودجه، که کشاورزیان آنرا «فنسالارترین شاخهی دولت پهلوی» مینامد، مخالف طرح توسعهی کیش بود و در آن مشارکت نداشت.
کشاورزیان توضیح میدهد که چطور روستای کوچک ماشه در کیش جابهجا شد تا جا برای کاخ زمستانی شاه باز شود؛ البته روستای جدیدی هم برای اهالی ماشه برپا شد. از دیگر ساختههای کیش در دههی ۱۳۵۰ کاخهایی برای اعضای مختلف خانوادهی سلطنتی، ویلاهای لوکس، چند هتل، دو مرکز خرید، کازینو، مارینا و زمین گلف بود. فرودگاه کیش نیز به گونهای ساخته شد که ظرفیت جتهای مسافربری ابرصوتی جدید کنکورد را داشته باشد. قرار بود که ماهی دو پرواز مستقیم از پاریس به این جزیره انجام شود. مراسم افتتاحیهی جزیرهی کیش در سال ۱۳۵۶ برگزار شد و مهمانان اروپایی سوار بر اولین پرواز کنکورد پاریس-کیش از راه رسیدند. شرکتهای مختلف آمریکایی و آلمانی در ساختوساز در این جزیره نقش داشتند و شرکت اسرائیلی «آی دی سی» نیز قرار بود که در آنجا کارخانهی نمکزدایی برپا کند. اما انقلاب ۵۷ مسیر را عوض کرد، گرچه کیش همچنان جایگاه «ويژه»ی خود را حفظ کرده است.
پسر شیخ خزعل که رضا شاه او را تار و مار کرده بود، در دوران سلطنت پسر رضا شاه به جایگاه اجتماعی رفیعی رسید.
کشاورزیان اشاره میکند که در سالهای منتهی به انقلاب بسیاری از اعضای طبقات متوسط و کارگر و حتی مسئولان حکومتی دل خوشی از طرح توسعهی این جزیره نداشتند و تصور میکردند که این طرح با فساد اقتصادی پیش میرود. از جمله چهرههای جنجالیِ این طرح محمود استنلی منصف بود، یکی از اقوام علم که هم رئیس سازمان عمران کیش بود و هم رئیس شرکت معماری «مرکوری» در تهران که بیشتر ساختوسازها را انجام میداد. کشاورزیان از یک دیپلمات بریتانیایی نقل میکند که در دفتر روزنگار خود مینویسد: «جزیرهی کیش بیش از هر چیز نماد افتضاح سوءاستفادهی بیشرمانه بود – اوج فساد و گانگستریسمِ کم و بیش مورد تأیید... آن آقای محمود استنلی منصف را هم باید بیاصولترین و اهل دسیسهترین آدم دانست.» این «دیپلمات» کسی نبود جز دزموند هارنی، سیاستمدار حزب محافظهکار بریتانیا و مأمور اطلاعاتی سازمان «ام آی ۶» که به زبان فارسی مسلط بود و روابط نزدیکی با محافل نزدیک به دربار داشت. هارنی خاطراتش را در سال ۱۹۹۸ با عنوان کشیش و پادشاه: روایتی عینی از انقلاب ایران منتشر کرد و کشاورزیان هم از آن نقل قول کرده است.
البته در همان روزها مطبوعات ایران نیز نقش منصف را برملا کرده بودند و سازمانهای مبارزه با فسادی که شاه در واپسین ماههای حکومتش برپا کرد قصد دستگیری و محاکمهی او را داشتند. اما منصف و همسر آمریکاییاش با اجیر کردن یک خلبان از ایران به بحرین گریختند و از آنجا خود را به آمریکا رساندند.
توسعهی نافرجام کیش برای ایرانیانی که شاهد رشد دوبی و دیگر شهرهای منطقه بودهاند همچون حکایتی تلخ است. کشاورزیان اما با نگاهی انتقادی به مطالعهی تطبیقیِ توسعهی کیش و بندر جبل علی در امارات متحدهی عربی دست میزند تا علت متفاوتبودن سرنوشت این دو را توضیح دهد.
نویسنده در فصل پنجم کتاب به آن دسته از شهرهای معاصر منطقهی خلیج فارس میپردازد که لقب «جهانی» گرفتهاند و نمایندهی نوع خاصی از توسعه هستند: دوبی، دوحه و ابوظبی. او میکوشد نشان دهد که این شهرها را نباید فقط ثمرهی اقتصاد نفتی دانست زیرا «نتیجهی روندهایی تاریخی هستند که سابقهی آنها به پیش از رشد هیدروکربنیِ پنجاه سال گذشته باز میگردد.» کشاورزیان در این فصل تاریخ شهرهای خلیج فارس را در سه مرحله بررسی میکند: از توسعهی بنادر در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم تا ظهور دولت-ملتهای جدید در اواسط قرن بیستم تا وضعیت کنونی. به این ترتیب، او موفق میشود که تاریخ پیشانفتی و پسانفتیِ این منطقه را با یکدیگر مرتبط کند و تصویری زنده از این منطقه به دست دهد که نمیتوان آن را به کلیشههای مثبت یا منفی موجود تقلیل داد. در سراسر این روایت با نکات جذابی مواجه میشویم: مثلاً اعتصاب کارگران ایتالیاییِ حاضر در شهرهای نفتخیز عربستان سعودی در اواخر دههی ۱۹۴۰ که میخواستند همردهی کارگران آمریکایی باشند. کشاورزیان از وزیری ایتالیایی نقل میکند که از منطقه دیدار کرده و وضعیت زندگیِ هموطنانش را با «اردوگاههای دستهجمعی» مقایسه میکند. این کارگران پس از اعتصاب اخراج و به کشور خود پس فرستاده شدند.
روند اتومبیلمحوری توسعهی شهری را در بخشهای دیگری از این تاریخ میبینیم. این روند به زندگی طولانیِ خلیجیها نزدیک دریا پایان داد. در نتیجه، امروز شهرهایی مثل دوبی و ابوظبی پر از بزرگراههای سرسامآورند و ابعاد انسانی ندارند. نویسنده از تحلیلی نقل میکند که سابا جورج شبر، دانشور فلسطینی، در سال ۱۹۶۴ در نقد توسعهی کویت نوشته و میگوید که «زمین به دست خیابانها بلعیده میشود» و «اتومبیلها دارند به عامل غالب در توسعهی شهری» بدل میشوند. سالها پیش از انتقادات کنونی از وضعیت شهرهایی مثل دوبی، کسانی همچون شبر یا جورج کاندیلیس، معمار یونانی، و معماران دولت کمونیستی لهستان که برای بررسی به این منطقه آمده بودند چنین نقدهایی را مطرح کرده بودند. نویسنده به تغییر روندهای مهاجرت در مراحل مختلف توسعهی شهری هم اشاره میکند. تا پیش از اواسط قرن بیستم، اکثر مهاجران از مسیرهای آشنای بازرگانی میآمدند: کرانههای دجله و فرات، نجد، جنوب جزیرةالعرب، فلات ایران، مناطق ساحلی شبهجزیرهی هند و شرق آفریقا. اما پس از جنگ جهانی دوم، توسعهی شهری نیاز به متخصصانی همچون پزشک، معلم، مهندس، بانکدار و کارمند دولتی داشت و اینها بیشتر از کشورهای عربزبانی مثل فلسطین، اردن، مصر، سوریه و سودان میآمدند تا به دولت-ملتهای عرب تازهتأسیس کمک کنند. در سالهای بعدی این همزبانی به کنشگری اجتماعی و سیاسی انجامید که لزوماً به مذاق حکومتهای این کشورها خوش نمیآمد و بنابراین آنها به تدریج جای خود را به کارگران کشورهای آسیایی همچون پاکستان و فیلیپین دادند.
امروز خلیج فارس جایگاه خاصی در قلب میلیونها نفر دارد. اما نگاه انتزاعی و از بالا به آن میتواند به فراموش کردن زندگی واقعی «خلیجیها»، یعنی مردمانی که در کرانههای آن زندگی میکنند، بینجامد. همین است که به نظر من کتابهای دانشگاهیای مثل اثر دکتر کشاورزیان را باید در کنار آثاری خواند که از دل مردم منطقه بیرون آمدهاند ــ مثلاً رمان سی سال اسکله از اسد مذنبی، نویسندهی ایرانی اهل بندرعباس و مقیم تورنتو.
کشاورزیان در صفحات پایانی کتاب مینویسد: «نگاه این کتاب به خلیج فارس "نمای از دید پرنده" نیست و در عوض عینکی است چندبعدی که شیوههای گوناگون ارتباط مردم با این مکان واحد را نشان میدهد. این مقیاس انسانی در ضمن زمانبندی متفاوت و کوتاهتری را وسط میکشد: خاطرهی شخصی در کنار روندهای طولانیتر انباشت و دولتسازی... با تمرکز بر خطوط گسل اجتماعی، از دوگانههای سادهای که در مورد خلیج به کار میرود فراتر میرویم.»
آیندهی مطالعات خلیج فارس را نیز باید در همین راستا دانست: تلاشی برای نگاه به خلیج فارس از دید مردمانش.