دین در دنیای معاصر
دین، مخصوصاً در زمینهی ایران بعد از انقلاب ۱۳۵۷، موضوعی جنجالبرانگیز و حساس بوده است؛ از سویی با تمام رنجها و تاریکیهایی که به بار آورده و از سوی دیگر با تمام امید و نیرویی که عرضه کرده است. این مجموعه تلاش میکند تا نگاهی اجمالی به موضوع «دین در دنیای معاصر» داشته باشد و در این راستا، ضمن اشاره به برخی از نگاههای نظری، به بررسی تفاوت آرای جوامع دینی مختلف در رابطه با تجربهی فعلیشان و همینطور نسبت بهینهی حضورشان در عرصهی عمومی بپردازد.
در متون ابتدایی این دفتر بیشتر از موضعی نظری به بررسی موضوع نقش دین در عرصهی عمومی و راهها و چالشهای چنین حضوری پرداخته شده است. ازاینرو، در چند مقاله و مصاحبه برخی از ایدههای اصلی این حوزه، شامل آرای یورگن هابرماس، جان رالز و جفری الکساندر، بهطور مختصر مورد بررسی قرار گرفته است.
دو مقالهی ابتدایی این دفتر به نقش و جایگاه دین و تعامل آن با جامعه در دوران مدرن میپردازند. مقالهی «تأملاتی پیرامون دین در دنیای معاصر؛ دلالتهای آن برای ایران»، از نگارندهی این سطور، به ریشههای تاریخی بازاندیشی در نظریههای سکولاریسم پرداخته و ضمن بررسی محدودیتهای آن در مواجهه با ساحتهای مختلف شناختی و عملی در دنیای معاصر، بر لزوم بازبینی در ادراک عمومی و سیاستگذاریها پیرامون دین از یک سو و بازبینی در گفتمان دینی از سوی دیگر تأکید میکند. مقالهی «تعامل دین و جامعه در دوران مدرن» نیز با تأکید بر رابطهی دین با هویتهای ملی، بهدنبال گفتمانی هنجارین برای ساماندهی به دینی است که مایل به حضور در عرصهی عمومی است؛ گفتمان هنجارینی که سویههای هویتی، زبانی و تعاملی گوناگونی را در بر میگیرد.
مقالهی یورگن هابرماس با عنوان «دربارهی لزوم تعامل نگرشهای دینی و غیردینی» به ضرورت تاریخی تعامل نگاههای دینی و غیردینی پرداخته و به نقش دولت در تأمین چنین فضایی میپردازد. او تعامل نگرشهای دینی و غیردینی را امتداد طبیعی سیاستی لیبرال در حوزهی عمومی میبیند.
در گفتوگویی با میثم بادامچی، او به کاوش در منظومهی فکری جان رالز میپردازد. بادامچی ضمن معرفی کتابش، فلسفهی سیاسی پسااسلامگرایی، و با بهکارگیری چارچوب نظری رالز، سعی در تحلیل وضعیت دین در جامعهی ایرانیِ دینگریز دارد. او ضمناً نگاهی کوتاه به برخی از تلاشهای فکری برای آشتی دین با عرصهی عمومی در ایران دارد.
در گفتوگویی دیگر با دیوید پالمر، او از آرای جفری الکساندر میگوید و اینکه چگونه جامعهی مدرن، در نظر الکساندر، ساختاری مبتنی بر دوگانهی مقدس و غیرمقدس دارد که اساساً چارچوب و خوانشی دینی از ساحتهای دنیا است. پالمر بیان میکند که «الکساندر معتقد است که جامعه، پیرامون ارزشهای مدنیِ مشترک گرد هم میآید و خود را علیه کسانی میداند که غیرمدنی یا ضدمدنی در نظر گرفته میشوند؛ کسانی که مخالف ارزشهای مدنی آن جامعه هستند». او بیان میدارد که «در مقطعی، یهودیان بودند که بهعنوان نیروهای ضدتمدنی، اهریمنی جلوه داده میشدند و اکنون مسلمانان هستند که بهعنوان عناصر خطرناک، ضدمدنی که جمهوری فرانسه را تهدید میکنند، دیده میشوند».
جفری کمرون، استاد دانشگاه مکمستر، در گفتوگویی دیگر، مشارکت دین در عرصهی عمومی را مشروط به شروطی میکند. کمرون قویاً معتقد است که «اگر ادیان ... نفرتپراکنی یا خشونتورزی کنند، نباید در سپهر عمومی حضور داشته باشند». او از چالشهایی که دینباوران و سکولارها برای مشارکت دین در عرصهی عمومی با آن مواجهند، گفته است.
مصاحبه با بنجامین شول، مدیر «مرکز مدرنیته در حال گذار»، روایتهای عمدهی مختلفی که از دین در جهان آکادمیک وجود دارد را بررسی کرده است. شول معتقد است که هفت روایت عمده پیرامون دین در جهان آکادمیک و واقعی وجود دارد که عمدتاً فهم از دین و روند تکامل تاریخی آن، بهطور خاص در این دوران گذار فعلی، یکی از این هفت روایت است. شول این هفت روایت را بدیلهای عمدهی نظریهی سکولاریزاسیون میداند که بهطور عمده شناخته شده است و توضیح میدهد که برخی از این روایتها به واقعیت نزدیکتر هستند و یاریرسان ما در مسیر یافتن پاسخ به این سؤال است که آیا دین در حال افول است و یا همچنان در زندگی مدرن نقشی مهم دارد.
مانی صورتگر در گفتوگویی که با بابک مینا داشته است، در چگونگی موقعیت مطلوب دین در آیندهی ایران، با توجه به تجربهی دردناک و فرسایندهی حکومت دینی در ایران امروز، صحبت به میان آورده است؛ اینکه چگونه میتوان دینی مدنی داشت و نقش جامعهی باورمندان و روشنفکران یک جامعهی دینی در این مسیر چیست. وی بر آن است که دولت مدرن در آیندهی ایران باید از یک سو بر «وسوسهی حذف دین از حیات اجتماعی» فائق بیاید و از سوی دیگر باید تلاش کند تا دین را در «چارچوبی مدنی و با تعهد به مصالح مشترک و منافع ملی» در عرصهی عمومی در نظر گیرد.
بخش انتهایی این دفتر، مصاحبههایی با برخی از محققان یا پیروان ادیانی است که در ایران حضور دارند. این مصاحبهها در رابطه با ادیان و جوامع زرتشتی، یهودی، مسیحی، مسلمان و بهائی است و این سؤال کاوش شده است که هرکدام از این جوامع دینی به نقش دین در دنیای معاصر چگونه نگاه میکند؟ چه تفاوت آرایی در میان ایشان در رابطه با نقش دین در دنیای معاصر وجود دارد؟ جامعهی مؤمنینِ هرکدام از این ادیان، فرایند تحول اجتماعی را چگونه میفهمند؟ و اینکه چقدر جامعهی باورمندان به هرکدام از این ادیان، زیست دینی خود را در راستای تحول اجتماعی میبینند؟
این مصاحبهها، ازاینسو حائز اهمیتاند که بهوضوح تفاوتهای چارچوبهای فکری هرکدام از پیروان این ادیان برای نگریستن به جهان را نشان میدهد. بهکاربردن اصطلاحات و مفاهیم متفاوت برای تبیین جهان و نیز روشهای متفاوت برای مشارکت در جهت اصلاح آن، که در طول مسیر تاریخی هر دینی به شکلی درآمده است، از محتوای این مصاحبهها بهوضوح مشخص است.
علی مکی، عضو هیئتامنای جامعهی زرتشتی کالیفرنیا، بیان میکند که جامعهی زرتشتی ایران، علیرغم آنکه وحدت نظری در رابطه با میزان نقشی که دین باید در عرصهی عمومی دارا باشد ندارد و این باور وجود دارد که «دخالت دین زرتشت در یک جامعهی نامگذاریشده، مثل جمهوریِ یک کشوری، وجود ندارد»، اصول آیین زرتشتی این آیین را با مقتضیات دنیای مدرن همگام کرده است و به مؤمنین این فرصت را میدهد که با اتکا به باورهایشان، زیست مدرن داشته باشند.
داریوش فاخری در رابطه با باور به اصل «تیکون عولام» در بین یهودیان میگوید و معتقد است که ایدهی مرمت و تعمیر دنیای ناقص وظیفهای است که خداوند بر دوش بشریت گذاشته است و ازاینرو هر تلاشی برای بهسازی، میتواند نوعی تلاش دینی انگاشته شود. فاخری از سطوح مختلف سازماندهی در جامعهی یهودی برای رسیدگی به امور مختلف سخن میگوید و نشان میدهد که گروههای مختلف درون جامعهی یهودی، خوانشهایی متفاوت از میزان مشروع دخالت دین در عرصهی عمومی را عرضه میدارند.
دیوید فورد، استاد الهیات دانشگاه کمبریج، در مصاحبهاش از نقش دین مسیحی در جوامع اروپای غربی، بهخصوص انگلیس، میگوید. او از مدارس دینی مدرن، دانشگاه و سازمانهای دینی حاضر در جامعهی مدنی صحبت میکند و اینکه هرکدام از این عناصر، چه آوردهای برای عرصهی عمومی در دنیای مدرن داشتهاند. این مصاحبه هرچند مرتبط با زمینهی ایران نیست، تصویر رایجی را که در میان بسیاری از ایرانیان، حتی نخبگان ایرانی، پیرامون جایگاه دین در غرب وجود دارد را به چالش میکشد و مختصات ممکن دیگری از حضور و تعامل دین در عرصهی عمومی را فراهم میآورد.
در گفتوگویی دیگر پیرامون «آیا قصهی اسلام به سر رسیده است؟»، یاسر میردامادی به تفاوتهایی که در نگاه مسلمین پیرامون نسبت اسلام و عرصهی عمومی وجود دارد، اشاره میکند. او از هفت گروه مختلف اسلامی که در دنیای معاصر حضور دارند و تفاوتهای درک هریک از این گروهها از نسبت دین و عرصهی عمومی میگوید. در این گفتوگو او همچنین دربارهی سازوکار دستیابی به جامعهی ایدئال و نقش علم در تحول اجتماعی نزد هریک از این گروههای اسلامی توضیح میدهد.
در مصاحبه با مایکل کارلبرگ، استاد دانشگاه وسترن واشنگتن، او به بیان نظریه و عمل جامعهی بهائی در رابطه با تحول اجتماعی میپردازد. اینکه بهائیان چگونه به موضوع تحول اجتماعی نگاه میکنند و درعمل چه فعالیتهایی برای تحقق آن انجام میدهند؟ کارلبرگ به برنامهی آموزشیای که جامعهی بهائی برای افزایش توانمندی افراد برای سهیمشدن در تحول اجتماعی اجرا میکند، اشاره دارد و اقدامات دیگری که بهائیان انجام میدهند را توضیح میدهد؛ اقداماتی نظیر فعالیتهایی برای بهبود ابعاد مادی زندگی و همینطور مشارکت بهائیان در گفتمانهای عمومی در سطوح محلی تا بینالمللی.
هرکدام از این گفتوگوها پیرامون جوامع دینباور، نشان از درجات مختلف روشمندی و سازماندهی این جوامع و همچنین بهکارگیری ابزاری متفاوت از سوی هرکدام از آنها برای مشارکت و تحول در عرصهی عمومی دارد؛ امری که تصویر سادهانگارانهی رایج پیرامون گروههای دینی را بر هم میزند. این گفتوگوها در کنار سایر مطالب این دفتر، نشان از پیچیدهبودن موضوع نقش دین در عرصهی عمومی دارد؛ پیچیدگیهایی که اندیشههای پیرامون نقش دین در دنیای معاصر و علیالخصوص آیندهی ایران باید آن را در نظر بگیرند.
برای مطالعه یا دریافت این دفتر میتوانید روی گزینههای «بخوانید» یا «دانلود» در بالای صفحه کلیک کنید.