تاریخ انتشار: 
1399/06/17

این پایان راه نیست؛ تسلی‌بخشی‌هایِ بندهش

دومنیکو آگوستینی
ساموئل تروپ

ویرانه‌ی آتشکده‌ای در روستای چم نزدیک یزد. [دخمه‌ی چم م.]

شاهنشاهی ساسانی، در دوران شکوفایی‌اش در حدود سال 620 میلادی بر گستره‌ای از اورشلیم در غرب تا سمرقند در شرق فرمان‌روایی می‌کرد. کاخ شاهنشاهی در شهر باستانی تیسفون، نزدیک بغداد امروزی، کانون سیاسی این پادشاهی پهناور بود و مذهب رسمی‌اش، کیش باستانی ایرانی، آیین زرتشتی بود. در نمادشناسی شاهی، شاه ساسانی با اورمزد، خالق خوب یا خدا، در پیوند بود. همانطور که اورمزد اهریمن را مغلوب می‌کند شاه هم در میدان نبرد بر دشمانش غالب می‌شود. دیانت زرتشتی دستکم هزار سال در شاهنشاهی ایران مهمترین عامل مؤثر بود.

شاهنشاهی ساسانی در سال 651 میلادی سقوط کرد. لشگریانی به فرماندهی خلفای دوم و سوم، عمر بن خطاب و عثمان ابن عفان، نیروهای شکست‌خورده‌ی شاهنشاهی را سرسختانه از دلِ قلمروشان در بین‌النهرین به سوی شرق به عقب راندند. یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانی، کشته شد. بازماندگان خاندان شاهی هم به چین گریختند. این شکستی تمامعیار و بی‌سابقه در تاریخ ایران بود. در مواجهه با نقطه عطف‌های کنونی جهان این تجربه‌ی ایران درس‌های زیادی برای ما دارد. زرتشتیان، پیروان کیش باستانی ایرانی، در برخورد با واقعه‌ای متفاوت اما از بسیاری جهات همسنگ اتفاقاتی که با آن مواجهایم برای تسلی دادن به خود به مکاشفات و پیش‌گویی‌های پیامبرگونه روی آوردند ــ نوعی تسلیبخشی که شاید ما هم به آن روی آوریم.

این شکست از دید زرتشتیان حساب و کتاب همه‌ی آن نبوات را به هم می‌زد. این واقعیت که یک دین رقیب این چنین توانسته بود «دین بِهی» را ــ که هزاران سال پیش اورمزد آن را به زرتشت وحی کرده بود ــ کاملاً شکست دهد قوانین کلی حاکم بر جهان را زیر پا می گذاشت. بر اساس جهانبینی زرتشتی، سیر زمان مشخص و بازگشت‌ناپذیر است. هنگامی که اهریمن از وجود اورمزد، در قلمرو روحانی‌اش که هنوز به شکل مادی آفریده نشده بود، مطلع شد این دو با هم قرار گذاشتند که ۹ هزار سال با یکدیگر بجنگند. اورمزد با دانشِ مطلقش می‌دانست که قوای شر هرگز شکست نخواهد خورد مگر آن که حد و حدودی تعیین شود. پس اهریمن را فریفت و نبردی در چارچوب زمانی مشخصی با او مقرر کرد. این ۹ هزار سال به سه دوره‌ی سه هزار ساله تقسیم می‌شود. اول آفرینش نخستین جهان توسط اورمزد؛ دوره‌ی تناسب، بی‌نقص و بی‌حرکت. دوره‌ی بعدی دوره‌ی آمیختگی (گمیزشن) است که با تازش اهریمن و دیوان بر آفرینش آغاز می‌شود و جهان را با کردار بد و پلیدی تباه می‌کنند. در پایان شکست و نابودی اهریمن است و داوری واپسین همه‌ی انسان‌ها در آخر زمان.

کشورگشاییِ مسلمانان این روال تدریجی جهان زرتشتی را به هم زد. انگار که زمان از مسیرش خارج شد. زرتشتیان مجبور شدند که در نگرش خود به جهان بازنگری کنند. با ظهور تراژدی شروع به نوشتن کردند.

در قرن‌های نهم و دهم ادبیات زرتشتی به زبان فارسی میانه ــ که پیوند نزدیکی با زبان فارسی رایج کنونی در ایران دارد ــ شکوفا شد. سنت‌هایی که طی نسل‌ها به طور شفاهی حفظ شده بود، حال برای نخستین بار نوشته و آثار جدیدی تألیف می‌شد. پژوهشگران نمی‌توانند دقیقاً بگویند که چه چیزی جرقه‌ی این جنبش ادبی بود. شاید این تجدید علاقه به گذشته‌ی ایران در اثر کارهای خلفای عباسی بود که پایتخت جهان اسلام را در سال 762 به بغداد منتقل کردند یا ظهور امیرنشینان کوچک دوستدار زرتشتیان در سواحل دریای خزر و افغانستان امروزی یا ترسِ از دست رفتن معارف در اثر مهجور شدن این کیش. به هر حال، ما این متون را در اختیار داریم و به لطف آن‌ها درباره‌ی ایران باستان و تمدنی که ادیان یهودی، مسیحی و اسلام را تحت تأثیر قرار داده بود اطلاعاتی داریم.

هر یک از این تألیفات زرتشتی متفاوت از بقیه است، با مایه‌هایی از آداب مراسم مذهبی گرفته تا ادبیات درباری. اما چیزی که همه‌ی این آثار را ــ چه در قالب مکاشفه‌، افسانه‌های آفرینش یا طبقه‌بندیهای علمی ــ به هم پیوند می‌دهد نیاز به سامان دادن به جهان است.

شاید بهترین نمونهی این دسته «بندهش» است، به معنی آغاز آفرینش یا آفرینش نخستین، که بررسی دقیق و دانش‌نامهمانندی است دربرگیرنده‌ی تاریخ جهان از آفرینشِ نخستین تا داوریِ پسین، نوشته شده در قرن نهم. بخشی از آن با استفاده از مطالب قدیمی‌تر درست شده ــ از جمله ترجمه‌ها و تفسیرهای متون مقدس زرتشتی یعنی اوستا ــ و موضوعات گوناگونی را شامل می‌شود. طی 36 بخش به مباحث فنی در باب نجوم و ستاره‌شناسی که از علوم هلنی مایه گرفته بود تا فهرستی از جاهای مشهور و جانورشناسی و افسانه‌های باران و خاستگاه انسان می‌پردازد. «بندهش» به آن شکلی که ما امروز از ادبیات در نظر داریم اثری ادبی نیست. این کتاب فاقد روایتی یکدست یا بحثی جامع است و بررسیِ سرسریِ موضوعات باعث می‌شود احساس کنیم که با مجموعه‌ی در هم و بر همی از پاره‌های پراکنده مواجهایم.

البته با دقت بیشتر متوجه می‌شویم که «بندهش» از نظمی پیروی و آن را توصیه می‌کند. کتاب هم در بُعد زمان پیش می‌رود و هم در بُعد مکان: از آفرینش در بخش نخست و سه مرحله‌ی تاریخی جهان، تا مباحث رستاخیزشناختی در فصل‌های پایانی و از دوردست‌ترین عوالم روحانی تا سرنوشت زنان و مردان. هر چند این چارچوب قدری متزلزل به نظر می‌رسد اما ساختار کلی شفاف و استوار است.

«بندهش» به آن شکلی که ما امروز از ادبیات در نظر داریم اثری ادبی نیست. این کتاب فاقد روایتی یکدست یا بحثی جامع است و بررسیِ سرسریِ موضوعات باعث می‌شود احساس کنیم که با مجموعه‌ی در هم و بر همی از پاره‌های پراکنده مواجه‌ایم.

در حالی که «بندهش» می‌کوشد کل جهان هستی را با تمام تنوعش در برگیرد، درونمایه‌ای پایدار در آن جریان دارد و این درونمایه ثبت زمان است. گردش خورشید و ستارگان، وقایع‌نگاری جهان، شجره‌نامه‌ی خاندان‌ها[ی شاهی و موبدان]، آبستنی حیوانات، مدت خواب، و البته تقسیمات سال و ماه و روزها: بحث در باب اندازهگیری، ضبط و نشانه‌گذاری زمان در سراسر کتاب طنینانداز است. دغدغه‌ی اصلی این کتاب ثبات و قابل اتکا بودن زمان است.

این حرف به‌ویژه درباره‌ی قسمت‌های پایانی «بندهش» درست است که به رستاخیز می‌پردازد. از آغاز دین زرتشت این فکر که زمان چگونه پایان میپذیرد از اجزای اصلی این آیین بوده است. گات‌ها ــ اشعاری سروده‌ی زرتشت که از متون اولیه‌ی آیین زرتشتی است ــ زمان را به مسابقه‌ی ارابه‌رانی تشبیه می‌کند که خیلی پیش از پایان مسابقه می‌دانید که آن کس که بهتر است در مسابقه پیروز خواهد شد. «بندهش» و سایر آثار اخیر دیدگاه‌های مکاشفهای متنوعی را شرح می‌دهند که درونمایه‌های مشابهی دارند: منجیان چندگانه، قهرمانانی که اهریمن و دیوها را شکست می‌دهند و رودخانه‌ای از فلزات گداخته راه می‌اندازند که گناهان را می‌سوزاند و دوزخ را نابود میکند.

سقوط ساسانیان بزرگ‌ترین فاجعهای است که با این طرح تاریخ جهان منطبق است. تاریخ به گونه‌ای تعریف می‌شود که با این رستاخیزشناسی جور در آید. بخش 33 (بخش 18 در «بندهش»، مهرداد بهار، انتشارات توس م.) مرگ یزدگرد سوم و گسترش اسلام در ایران را شرح می‌دهد:

«از بندهش تا امروز اناگی از این گران‌تر نیامد.»[i] [از آغاز آفرینش تا امروز هیچ بدی‌ای از این بدتر نیامده است.]

با در نظر گرفتن این مطالب «بندهش» به طور خلاصه خبر از فجایعی می‌دهد که نتیجه‌ی فتح ایران است: «آیین پیشینیان را بیاشُفتند، دین مزدیسنان را نزار کردند، آن آیین اَکَه [= بدی، دینِ اعراب م.] را رواج بخشیدند.[ii]» البته سایر متون آخرالزمانی زرتشتی صریح‌ترند. آن‌ها ادعا می‌کنند که ورود آیین جدید باعث از هم پاشیدن بنیان ارزش‌های اجتماعی و پیوندهای بنیادین خانوادگی شد. این متون حاکی از جدایی اجباری مادران و پدران از فرزندانشان، گسستن برادر از برادر به واسطه‌ی تغییر دین و فروختن دختران به همراه جهیزیه‌شان توسط مادران است.

بحث ادامه پیدا می‌کند بی‌آنکه بگوید این توصیف از پذیرش اسلام توسط ایرانیان نه عادلانه و نه کامل است. بسیاری از زرتشتیان از روی ایمان قلبی اسلام آوردند و این روند طی قرون اولیهی حکومت اسلامی، با فاصله گرفتن از دوره‌ی حکومت ساسانیان، تداوم یافت. همچنین به سادگی می‌توان سیمای آشنای واقعیت روزگار کنونی‌‌مان را، که از هر چه می‌ترسیم در آن اتفاق می‌افتد، در این متون زرتشتی دید.

اما این به هیچ وجه به معنای پایان تاریخ نیست. «بندهش» پیش می‌رود و تسخیر شدن‌ها و ویرانی‌های بعدی ایران را توصیف می‌کند ــ که زمان فعلِ این توصیفات آینده است اما احتمالاً از دیدگان مؤلفانِ کتاب به اتفاقاتی اشاره می‌کند که در گذشته‌ی دور اتفاق افتاده‌ است ــ تا آمدن [کی بهرام م.] آن شاهی که آیین زرتشت را احیا و فرآیند آخرالزمان را شروع می‌کند. این پادشاه، هر چند مأموریتی آسمانی دارد اما در هیئت یک مرد توصیف شده است. این آشوب رستاخیز باعث بحران در روابط انسانی می‌شود، درست همان چیزی که امروز شاهدش هستیم.

از نظر «بندهش» هر یک از بزرگ‌ترین و ویرانگرترینِ فجایع آینده تنها یکی از اتفاقات فراوانی است که باید در راه رسیدن به فرجام موعود رخ دهد. به همین دلیل است که «بندهش» کتابی شفابخش است. این کتاب نشان می‌دهد که زمان پایدار و خللناپذیر و آن آیندهی محتوم ضامنِ روند زمان است. پیروزی نهاییِ نیکی از همان لحظات نخست آفرینش در سرنوشت درج شده؛ آنچنان اجتنابناپذیر که هیچ رویداد زمینی‌ و شکستی، هر چند سهمگین و سنگین، نمی‌تواند مانع از وقوع آن شود. می‌توان تصور کرد که برای زرتشتیانی که در پی زوال جهانشان به دنبال نوعی تسلی بودهاند این متن چقدر آرامش‌بخش و نظم‌دهنده بوده است.

ستارگان بر مدار معمولشان در حرکتاند و فصول سال همچون گذشته در آمد و شد. مهم‌ترین درس «بندهش» برای آینده این است که هیچ حادثه‌ای، به خودی خود، پایان تاریخ نیست. هر قدر هم که از آینده‌ی در پیش رو نامطمئن باشیم باز هم می‌توانیم خاطرجمع باشیم که این پایان راه نیست.

 

برگردان: شهاب بیضایی


دومنیکو آگوستینی مدرس ارشد تاریخ باستان در دانشگاه تل‌ آویو است. آخرین کتاب او «بندهش: افسانه‌ی آفرینش زرتشتی» با همکاری ساموئل تروپ به تازگی منتشر شده است. ساموئل تروپ نویسنده و مترجم آمریکاییِ مقیم اورشلیم است. مقالات او در نشریات گوناگونی همچون «نِیشِن»، «دِیلی بیست» و «هاآرتص» منتشر شده است. آخرین کتاب او بندهش: افسانه‌ی آفرینش زرتشتی با همکاری دومنیکو آگوستینی به تازگی منتشر شده است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:

Domenico Agostini & Samuel Thrope, ‘This is not the end. Apocalyptic comfort from ancient Iran’, Aeon, 30 June 2020.

 

[i] بندهش، فرنبغ دادگی، مهرداد بهار، انتشارات توس، چاپ پنجم، صفحه 141.

[ii] همان