حاکمان اقتدارگرا چه احتیاجی به احزاب دارند؟ چرا بسیاری از این حاکمان در تأسیس یا نگهداشتن حزب میکوشند، در حالی که در حکومتهای اقتدارگرا برخلاف دموکراسیها احزاب بازیگران اصلی سیاست نیستند؟
باربارا گدس، استاد پرسابقهی علوم سیاسی و از معتبرترین نظریهپردازان معاصر دیکتاتوریها، در فصلی از کتاب دیکتاتوریها چطور کار میکنند، در پی پاسخ دادن به همین مسأله برمیآید.
دشواریها و راهحلهای حکومت اقتدارگرا
گدس توجه ما را به این جلب میکند که هر بار از پس تغییرات سیاسی گسترده حکومتی اقتدارگرا در کشوری بر سر کار آمده است، حلقهی قدرتمندان جدید با مشکلات متعددی برای پیاده کردن سیاستها و تصمیمات خود روبهرو شدهاند. اجرای سیاستهای جدید نیازمند همکاری مقامات محلی سابق است: این مقامات یا باید جذب حکومت شوند و یا باید با وفاداران به حکومت جدید، جایگزین شوند.
گروه حاکم به دنبال ابزارهایی است که بتواند بر مقامات محلی نظارت کند و مطمئن شود که این مقامات از دستورات سرپیچی و از قدرت خود سوءاستفاده نمیکنند. بدون این ابزارهای نظارتی مقامات محلی میتوانند سیاستهای حکومت جدید را مخدوش کنند و در عمل به مقابله با حکومت جدید برخیزند.
اگر نظارت مؤثری در کار نباشد، مقامات محلی میتوانند عوارض و مالیاتی را که از شهروندان میگیرند به جیب خودشان بریزند و دولت مرکزی را با بحران منابع مالی مواجه کنند. علاوه بر این، قدرت مرکزی نیازمند جمع آوری اطلاعات از استانها و شهرستانها است تا بفهمد چه اقشار و گروههایی با حکومت مخالفند؛ بازخورد سیاستهای اجرا شده در جامعه چه بوده و مهمترین مشکلات مردم در هر بخش از کشور کدامند.
برای همین حکومتهای دیکتاتوری برخی نهادهای دموکراتیک از جمله انتخابات، احزاب و مجلس قانونگذاری را برقرار میکنند و میکوشند تا با حفظ ظاهر این نهادها و تغییر دادن ماهیتشان، آنها را به خدمت خود درآوردند.
اینجاست که گدس به پرسش اصلی میرسد یعنی اینکه حاکمان اقتدارگرا برای تأسیس و تقویت احزاب چه انگیزهای دارند؟ یکی از اولین توضیحات این است که حاکمان اقتدارگرا با سازماندهی احزاب وزنهای مهار کننده در مقابل خطر بالقوه ارتش برای خود فراهم میکنند. علاوه بر این، رقابت بین احزاب نزدیک به حکومت باعث افزایش مشروعیت نخبگان وفادار به حکومت در بین مردم میشود.
احزاب همچنین با راهاندازی شاخههای منطقهای نیاز حکومت به گردآوری اطلاعات را برآورده میکنند و تبدیل به شبکههای حامیپروری برای حکومت میشوند.
احزاب در نظامهای اقتدارگرا با فراهم آوردن منابع (عضو، پول، اطلاعات،…) برای اعضای حلقه اول قدرت، به آنها در رقابتهای بین نخبگان یاری میرسانند. احزاب امکان شناسایی و دسترسی حامیان حکومت به شغل و انواع رانت را مهیا میکنند و زنجیرهای از نیروهای وفادار صاحبانگیزه را در سراسر کشور سامان میدهند.
احزاب همچنین با توزیع منابع بین شهروندان – عموماً فرودست – و کاستن از انگیزه آنان برای تشکیل هستههای مخالفت و شورش، به پایداری نظام حاکم کمک میکنند. به همین دلیل است که معمولاً حتی آن دسته از قدرتمندان حاکم که مستقیماً از وجود احزاب سود نمیبرند نیز به تأسیس حزب رضایت میدهند.
احزاب به سازماندهی تظاهرات در حمایت از حکومت نیز کمک میکنند. این راهپیماییها برای تمامی حکومتهای اقتدارگرا اهمیت دارند.
تظاهرات حکومتی معمولاً با ابراز تعجب یا تمسخر ناظران بیرونی و منتقدان حکومت مواجه میشود که آن را ابزاری برای فریب افکار عمومی و القای محبوبیت نظام دیکتاتوری تلقی میکنند. حال آنکه هدف این تظاهرات نشان دادن قدرت رهبران و به رخ کشیدن شمار وفاداران حکومت است.
حکومت با برپایی تظاهرات میخواهد نشان دهد که منابع و توان لازم برای سازماندهی جمعیتی عظیم و هماهنگ کردن فعالیت آنها در جهت مهار تظاهرات اعتراضی مخالفان را در اختیار دارد.
گدس میگوید بهعنوان مثال، در کره شمالی وقتی کیم جونگ اون به قدرت رسید، مراسم یادبود رهبر سابق یعنی پدرش کیم جونگ ایل را با وجود ضعف حکومت، با هزینهی بسیار سنگین و گردآوردن جمعیتی عظیم از نقاط مختلف کشور تدارک دید تا دو پیام مشخص را مخابره کند.
اولین پیام خطاب به معارضان خارجی بود که بدانند در صورت حمله به کره شمالی مردم از حکومت دفاع خواهند کرد. هدف دوم بهرخ کشیدن قدرت و وفاداری گروهای حامی رهبر جدید، یعنی کیم جونگ اون، در برابر نخبگانی بود که به رهبری او با تردید نگاه میکردند.
اجرا و نظارت بر سیاستها
احزاب علاوه بر سازماندهی تظاهرات و پیش بردن کارزارهای انتخاباتی، ابزاری برای اجرای سیاستهای حکومت و نظارت بر اجرای آنها نیز هستند. رهبران اقتدارگرا انتظار دارند که با گماردن اعضای احزاب خود در مناصب اجرایی، مشکل عدم انطباق سیاستگذاریهای مرکزی را با آنچه در عمل به اجرا درمی آید، حل کنند.
در واقع رهبران اقتدارگرا تلاش میکنند که از طریق انتخاب مقامات محلی از انحراف سیاستها در مرحله اجرا جلوگیری کنند. آنها برای رسیدن به این هدف تلاش میکنند تا از وفاداری مقامات اجرایی مطمئن شوند. اگر اعضای حزب فاقد مهارت و سواد کافی برای اداره امور باشند، رهبران ناچار میشوند گزینههایی خارج از جمع وفاداران حکومت را به کار گیرند.
گدس میگوید در این صورت معمولاً رهبران ناچار میشوند منابع بیشتری برای پاییدن رفتار و عملکرد مدیران ماهر اما غیر وفادار مصرف کنند. یکی دیگر از وظایف مهم کادرهای حزبی توضیح و توجیه سیاستهای حکومت برای شهروندان با هدف افزایش همراهی آنها با سیاستها است.
حکومت از کادرهای حزبی انتظار دارد که سیاستهایش را بهگونهای اجرا کنند و منابع را بهقدری بین مردم عادی توزیع کنند که مخالفان امکان یارگیری و سازماندهی پیدا نکند. برخی از احزاب اقتدارگرا از همین طریق جمعیت زیادی از مردم عادی را نیز در شبکههای خود جذب میکنند و مزایایی – محدودتر نسبت به اعضای حزب – را گاه به گاه بین آنها توزیع میکنند.
البته احزاب اقتدارگرا به دلایل مختلف اغلب از دستیابی به اهداف خود باز میمانند. یکی از این دلایل ماهیت فردی این حکومتهاست. وجود رهبر غیر انتخابی میتواند در کیفیت و انگیزه کادرهای حزبی نیز اثر منفی بگذارد. بهعلاوه، لزوم وفاداری به رهبر باعث جذب کمتر نیروی انسانی با مهارت و کادرهای منضبط میشود. همچنین، ماهیت حزب ممکن است مهار آن را از دست رهبر خارج کند.
به اعتقاد گدس قدرت سازماندهی احزاب موجب میشود دیکتاتورها برای پیشگیری از قدرت گرفتن رقبا در حزب در قبال آنها با احتیاط رفتار کنند. نظارت کامل بر رفتار کادرهای محلی حزب تقریباً غیر ممکن است و عدم نظارت کافی موجب میشود که منابع در اختیار کادرهای حزبی به فرصتی برای سوءاستفاده و اختلاس تبدیل شود.
شکست سازوکارهای حزبی میتواند تبعات سنگینتری هم برای حکومت اقتدارگرا و جامعه داشته باشد. به عنوان مثال، کادرها و مقامات حکومتی انگیزه دارند تا برای بقا در مناصبشان موفقیتهایشان را به شکل اغراق شده به مقامات بالا گزارش کنند و شکست سیاستها و نارضایتیهای مردمی را پنهان کنند.
این سازوکار عامل برخی از فجایع هولناک انسانی در نظامهای دیکتاتوری بوده است: قحطی دوره گام بزرگ به جلو در چین و کمبود غذا و گرسنگی عمومی ناشی از حکومت پل پوت در کامبوج نتیجهی عدم گزارش شکست سیاستها از سوی کادرهای محلی بود.
پیتر گریدر در مورد سالهای آخر نظام دیکتاتوری آلمان شرقی مینویسد:
مقامهای محلی و منطقهای در گزارشهایی که به مرکز ارسال میکردند حقیقت را رنگ و لعاب میدادند و رهبران حزبی را در بهشتی خیالی، احمقانه و دور از واقعیات زندگی مردم نگه میداشتند. بیشتر کارگزاران حکومت میترسیدند حقایق را در گزارشهایشان بازگو کنند، زیرا نگران بودند به دلیل مشکلات مطرح شده، سرزنش شوند. از این رو در آستانه فروپاشی حکومت و طی سالهای ۱۹۸۸ و ۱۹۸۹ تقریباً هیچ اطلاع دقیقی از وضعیت وخیم کشور به دفتر سیاسی حزب ارائه نکردند.
به این ترتیب در مجموع میتوان گفت که احزاب ابزار مؤثری برای سازماندهی حامیان حکومت، ساختاری برای توزیع روزمره منابع میان آنها و جمع آوری اطلاعات هستند. از همین رو حتی دیکتاتوری چون ژنرال فرانکو که اغلب وظیفهی سیاستگذاری را به دستگاه اداری دولت واگذار کرده بود نیز از داشتن شبکهی حزبی صرفنظر نکرد.
در حکومتهای اقتدارگرا احزاب حتی در مواردی که توانایی اندکی در تاثیرگذاری بر سیاستها و انتخاب رهبران دارند، باز هم حفظ میشوند زیرا به افزایش ثبات و پایداری حکومت اقتدارگرا کمک میکنند و مزایایی هم برای اعضا و فعالان حزبی دارند.