هلموت هرتزوگ گمنام و رؤیای جاودانگی
هلموت هرتزوگ، اهل وین، آدمی معمولی بوده است که احتمالاً حالا، اگر زنده باشد، حدوداً صد ساله است. از آلبوم عکسهایش، که تعدادشان به چهل و یک میرسد و زنی دستفروش آنها را از قرار هر آلبوم پنج یورو میفروخت، چنین برمیآید که هلموت هرتزوگ کارمندی ساده بوده، با درآمدی متوسط، و متأهل که در تمام عمرش علاقهمند به سفر با همسرش بوده و به دور از شلوغیهای زندگی روزمره ترجیح میداده درآمد کارمندی خانوادهی دونفرهشان را صرف سفرهای دور و نزدیک کند. هلموت هرتزوگ، به استناد عکسها، فرزندی نداشته و وابستگیاش به مادر سالخوردهاش در عکسها پیداست. مادر هرتزوگ در چند سفر همراه او و همسرش بوده است. دلبستگی هرتزوگ به کلیسای کاتولیک و مراسم مذهبی از دقتش در ثبت عکسهایی از هر آنچه که به مذهب مربوط است، هویداست. هرتزوگ عکسها را با دوربینی نیمهحرفهای گرفته، به تناوب با نگاتیوهای سیاه و سفید یا رنگی عکاسی کرده، و برای چاپ به لابراتوار سپرده است. توضیحی مختصر از زمان و مکان عکس با مدادی کمرنگ بر پشت تمام عکسها نوشته و بعد، با دقت کسی که رازورزانه در معبدی دوردست به مراقبه میپردازد، تک تک عکسها را در آلبومهای دستسازی از جنس مقوای خاکستری تیره جا داده، طوری که هر چهار گوشهی عکس در چهار مثلث ظریف کادر پاسپارتو جا روند. و بعد، تاریخ مختصر را به خطی خوش با خودنویسی خوشدست زیرنویس عکسها کرده و هرجا عکسی از بنایی تاریخی گرفته، اطلاعاتی در مورد تاریخ بنا را تحشیه کرده است. گاهی گیاهی از جایی که رفتهاند چیده، خشک کرده، و به نظم کنار عکس چسبانده. گاهی بلیت قطار، اپرا، سینما و اتوبوسی که سوارش شدهاند تا به مقصد سفر برسند پیوست عکسهاست. گاهی که امکانات سادهی دوربیناش مجال ندادهاند چند عکس را افقی پشتسر هم گرفته و با کنار هم چسباندنشان، عکسی پانوراما از منظرهای دلفریب ساخته است.
هرتزوگ و همسرش گاهی در سفرهایشان با دوستان نزدیکشان دیدار میکردند. هرگاه این دیدارها رخ داده، چند عکس گرفته شده که در هرکدام از آنها، یکی از جمع دوستان در عکس غایب است، همو که پشت دوربین رفته و از نفرات دیگر عکس گرفته است. در زمان هرتزوگ، سلفی گرفتن رایج نبود. در هیچ عکسی از آلبومهای او تمام آدمهای حاضر کنار هم ننشستهاند تا یکیشان دوربین را بالاتر بگیرد یا وصلش کند به مونوپاد و از همه کنار هم عکس بگیرد.
در سپتامبر ۱۹۴۰، نگارههای غار لاسکو در جنوب فرانسه کشف شدند. نقش و نگاری که انسان پارینهسنگی بر دیوارهای غار لاسکو کشیده بود، انسان متعلق به حدود ۱۷۰۰۰ سال قبل، برای انسان معاصر کشفی شگرف بود و بازدیدکنندگان پرشماری را به دروازهی غار کشاند. گویی تاریخ هزاران ساله از پس نقاشیهای سادهی انسان پارینهسنگی رخ نموده بود. تأویلها و تفسیرها بر تک تک اِلمانهای تصویری لاسکو نوشته شد و آنوقت، تصویرها از قالب اسب و حیوانات نقش شده بر دیوارهای لاسکو، به شمایلی از اشتیاق انسان به جاودانگی بدل شدند. در سال 1963، از آنجا که دیاکسید کربن ناشی از تنفس میلیونها تماشاگر مشتاق به نگارههای غار آسیبهای جدی وارد کرده بود، دروازهی غار شگفتِ لاسکو برای ترمیم آسیبهای ناشی از حضور مشتاقانهی انسان معاصر برای سرک کشیدنی بیوقفه به زوایای تاریخ بسته شد و در جایی دیگر، رونوشتی از لاسکو پرداختند با همان نگارهها تا با تماشایشان، امیدواری بشر به امکان جاودانگی زائل نشود. در اینوقت دیگر عکاسی اختراع شده بود و از زمان رقابت داگر در فرانسه و تالبوت در انگلستان بر سر کسب امتیاز رسمی اختراع عکاسی، حدود صد و بیست سال میگذشت. عکاسی میل سیریناپذیر انسان به جاودانگی را میتوانست ارضا کند. داعیهای که تا آن زمان در انحصار نقاشانی بود که با قلممو بر بوم پرتره میکشیدند. نقاشی هرگز آنقدر عمومی و دموکراتیزه نشد که عکاسی. هر کس میتوانست یک دوربین عکاسی داشته باشد و با شیمی حساس نگاتیو و کاغذ، خود را دستکم تا زمان پوسیدگی تصویرش بر کاغذ عکاسی، جاودانه کند. عکاسی توانسته بود پارادایم ارایهی «خود» را گسترش دهد و درست وقتی کارتیه برسون توانسته بود با نمایش نهایت قابلیت عکاسی در ثبت لحظات و انجماد دقایق و بازساخت آنها انقلابی برپا کند، آدمهای معمولی با دوربینهای خانگیشان، عکسهای خانوادگی در محیط زندگی، سفر، مهمانیها، و هر لحظهی دیگری که به دیدشان لیاقت جاودانه شدن داشت، بر مادهی حساس عکاسی ثبت میکردند و در آلبوم نگه میداشتند.
عکسهای خانوادگی، از آن جا که دوربین عکاسی تکنولوژی واقعگرایانهای است و امکان ثبت را از زاویهی پرسپکتیو چشم انسان میسر میکند، قابل باورند. عکسهای خانوادگی، شکل مادی شدهی فرهنگاند و در بررسی دوران تاریخی همواره مورد استناد. برشهایی از واقعیت که ممکن است در بیان حقیقت دروغ بگویند یا صادق باشند اما همواره لایههایی از معنای عکسهای خانوادگی هست که مستند، دقیق و صادق است.
ما نمیدانیم آیا هلموت هرتزوگ در زندگیاش خوشحال بود یا نه. عکسهای خانوادگی او ما را از عمق کیفیت زندگیاش باخبر نمیکند، اما برای مخاطبی که بیش از نیمقرن بعد از هرتزوگ به تماشای عکسهای او مینشیند، هلموت هرتزوگ، کارمند سادهی طبقهی متوسط، مرد خوشمشربی به نظر میرسد که دوست داشته لباسهای آراسته بپوشد و در کنار همسرش که نزیکترین کس او بوده، در کنار بناهای مهم تاریخی عکسهای یادگاری بگیرد.
هرتزوگ آنقدر تمکن مالی داشته که برای گرفتن عکس یادگاری به استودیوی عکاسی برود. در استودیوی عکاسی زمان حقیقی به انتزاع زمان بدل میشود. زمینهی عکس واقعی نیست و نورهای صحنه، هدفدار به مشتریان مشتاقِ جاودانگی تابانده میشوند تا رد و چروک گذر سن و نقایص صورت را کمرنگ کنند. نمایشی تمام عیار برای ارایهی خویش در کاملترین و بینقصترین شکل ممکن. هرتزوگ اما استودیو نرفته. او نماد میل به واقعگرایی در زمان سلطهی رسانه و تبلیغات است. او فقط دوست داشته بگوید: من این جا بودم و این جا بودگیاش را به عکس تبدیل کرده و به زیرنویس خوشخطی آراسته است.
در میان آلبومهای به جا مانده از هلموت هرتزوگ، آلبومی بسیار قدیمی وجود دارد که بر جلدش گل سرخی با آبرنگ و مداد رنگی نقاشی شده و با فونت گوتیگ کنار گل به دقت نوشته: به یادگار. آلبوم تاریخ ۱۹۳۰ را دارد. کودکی هرتزوگ در آن مستند شده، همراه برادرش شاید. یا خواهرش که بغض کرده به دوربین نگاه میکند و پشتسرش زنی نگران و مراقب ایستاده که سرش در تصویر ثبت نشده.
پییر بوردیو در جایی کارکرد عکاسی را تحکیم یکپارچگی اعضای خانواده خوانده است. بیربط نیست که هلموت هرتزوگ، مرد علاقهمند به معنای کلاسیک خانواده سالهای عمرش را به دقت در آلبومهای عکس دستسازش مستند کرد. برای او، آدمها اجزای پازل زیستاش بودهاند شاید، که باید کنار هم ثبتشان کرد حتی اگر پدر خانواده در همان کودکی هرتزوگ مرده باشد، و از اغلب افرادی که بهترین لباسهایشان را پوشیدهاند و کنار درخت کریسمس دور میزی کنار هم نشستهاند و مشغول گپزدنی ساختگیاند، (هلموت هرتزوگ زیرنویس عکس را چنین نوشته: کریسمس در خانهی گرتل) دیگر اثری در جهان نباشد. هرتزوگ با جمع کردن عکسها در آلبومهایش اصرار داشته انگار، که این آدمها را تا ابد دور هم جمع نگه دارد.
چهل و یک آلبوم از حیات مردی به جا مانده که اسمش در تاریخ هنر ثبت نخواهد شد مثل اغلب آدمهای دیگر، درحالی که ماحصل تلاش هنرمندانِ ماندگار در تاریخ هنر و آدمهایی از جنس هلموت هرتزوگ، یک مفهوم است: «من می خواهم زنده بمانم.»