تاریخ انتشار: 
1398/01/27

خانه‌ی با صفا

غزل صدر

 

در وسط شهر کوچک ما (ایزنشتات در اتریش) جایی باز شده به اسم فروی راوم (Freu-raum) که من به «خانه‌ی با صفا» ترجمه‌اش کرده‌ام. جای باز و روشن و دلگشایی است، و مثل پاتوقی برای اهالی شهر، به‌خصوص مهاجران تازه وارد و اهل حرفه و هنر، که هر وقت بخواهند می‌آیند و می‌روند، چیزی با هم می‌خورند، کار و مهارتی یاد می‌گیرند، گاهی کاردستی یا غذای خانگی می‌فروشند، و با هر کسی که آنجاست مثل خانواده‌ی خود می‌نشینند و وقت می‌گذرانند. نمونه‌ی ساده‌ی موفقی از یک ابتکار تعاونی و مدنی. 

در کوچه‌ای که به خیابان اصلی شهر می‌رسد مغازه‌ای متروک بود که کسی نمی‌توانست فکر کند روزی بتوان از آن استفاده‌ کرد. اجاره‌کنندگان سابق مغازه تا جایی که می‌شد از رگ و خونش مکیده بودند و آن فضای تاریکِ رازآلود را بر جا گذارده بودند. سابقاً یک شرکت معظم تولید لباس، از تل و تور و تاج عروس و هر آن‌چه به ازدواج مربوط می‌شد در آن مغازه می‌فروخت. بعد از مدتی کار و بار فروش وسایل عروسی کساد شد، چون جوانان خرید کلان از پایتخت را بیشتر می‌پسندیدند. شرکت ترجیح داد به جای لباس و ملحقات عروسی، لباس‌هایی برای مراسم مذهبی نوجوانان در کلیسا بفروشد. ایده‌ی خوبی به نظر می‌رسید ولی دست‌کم پنجاه سالی دیر بود. سالمندان شهر معتقدند نوجوانان نسبت به گذشته کمتر مشتاق کلیسا رفتن‌اند.

درست رو به روی مغازه‌ی متروکه، مغازه‌ی عتیقه‌فروشی است، متعلق به زنی میانسال و فعال که هرروز صبحِ بسیار زود، بجز روزهای بارانی و برفی، میزهای بلندی را در خیابان درست روبروی مغازه‌اش می‌گذارد و از کتاب‌های تاریخ هنر و نقد و تحلیل آثار بروگل و مانه و کاندیسکی تا فنجان‌هایی با طرح مریم مقدس و بشقاب‌های منقش به مینیاتورهای ایرانی و خودکارهای تبلیغاتی بانک‌ها (کالای مورد علاقه‌ی مردان پا به سن گذاشته برای هدیه به نوجوانان) را می‌فروشد.

«خانه‌ی با صفا» را در مغازه‌ی متروکِ روبه‌روی عتیقه‌فروشی باز کرده‌اند، و بسیاری از وسایلش را از عتیقه‌فروشی خریده‌اند. آنیا والتر، بانیِ پروژه‌ی «خانه‌ی باصفا»، در ارائه‌ی مشاوره و روانکاوی و کمک به طبقات کم‌درآمد و مهاجران تازه از راه رسیده‌، سال‌های زیادی تجربه دارد. او از سال‌ها پیش رؤیایی برای راه انداختن چنین کسب و محلی داشته - کاری تعاونی و جایی برای همه. این را خودش می‌گوید: «جایی برای همه». یک شرکت تعاونی عام‌المنفعه، بدون وابستگی به دولت.

آنیا و پنج همکارش مغازه‌ی متروک را تعمیر و نوسازی کرده‌اند و تبدیل شده بود به فضایی روشن و دلپذیر. چون می‌خواستند جایی برای همه را با روح همین شهر ایجاد کنند، از عتیقه‌فروشیِ روبرو صندلی‌های قدیمی، هر یک به شکل و رنگی متفاوت، و میزهای کهنه خریده و باسازی کرده‌اند و از فروشگاه‌های زنجیره‌ای بزرگ، چیزی نخریده‌اند. از یک هفته پیش از افتتاح، در کوچه پرچم و اعلان نصب کرده بودند و خبر می‌دادند که محصولات ارگانیک از باغ‌های محلی، و پنیرهای خانگی و شراب‌های کهنه به فروش خواهد رسید.

آنیا می‌گوید معنای «برای همه» فقط «برای مردم بومی» نیست. مهاجران تازه از راه رسیده، از کارافتادگان، کم ‌درآمدها هم باید در کنار نقاشان و عکاسان و نویسندگانی که به «خانه‌ی با صفا» رفت و آمد می‌کنند جایی داشته باشند. این شد که به فاطمه، زن مهاجر عراقی که در زندگی فرصت کسب مهارتی جز آشپزی نیافته بود، جا دادند تا غذای خاورمیانه‌ای بپزد و بفروشد بی آن‌که نیاز به اجاره‌ی مغازه و بازاریابی داشته باشد. یا شاعری سالخورده از اروپای شرقی را دعوت کردند تا در جلسه‌ای پر از مهمانان علاقه‌مند به ادبیات، سروده‌هایش را بخواند. برای پناهجویان دوره‌های آموزش رایگانِ زبان راه انداخته‌اند و برای زنان جوان مهاجری که دیگر نمی‌خواهند به رسم کشور مادری فقط در خانه بنشینند و به کار خانه مشغول باشند، دوره‌های آموزش حرفه‌ای گذاشته‌اند. گروهی از آن‌ها در خانه کیک می‌پزند و در «خانه‌ی با صفا» می‌فروشند، یا در اداره‌ی کافه همکاری می‌کنند. دیوارها هم پر از کارهای هنرمندان شهر است که علاوه بر گالری شهر کارهایشان را در فروی راوم هم می‌فروشند، و می‌توانند با مردمی که به دیدن اثرشان می‌آیند گفتگو کنند.

هزینه‌ی محل و همه‌ی این کارها، به گفته‌ی آنیا، از خود همین کارها می‌آید. از فروش محصولات باغبانان درصد کوچکی می‌گیرند، و کافه‌ی فروی راوم هم که صبحانه و ناهار می‌دهد و به تناوب غذاهایی از ملیت‌های مختلف می‌فروشد، مشتری زیادی دارد. مردم شهر هم مرتب به فروی راوم کمک‌های بلاعوض می‌کنند و هنرمندانی که درآمد بیشتری دارند، کمی بیشتر برای نمایش کارهایشان در خانه‌ی با صفا هزینه می‌پردازند تا امکان برای نمایش کارهای دیگر هنرمندان هم باز شود. و البته بعضی از خدمات این محل رایگان است. از برنامه‌های بعدی فروی رام تبادل پوشاک است. هرکس که لباس نویی دارد که دیگر نمی‌پوشد می‌تواند آن را بیاورد و با لباس نوی دیگری مبادله‌اش کند. یعنی کمک به کمتر خرید کردن و نهایت استفاده را از لباس بردن که کمک به حفظ محیط زیست است.

آنیا می‌گوید هر کدام از این کارها انگار قدم کوچکی است برای مختل کردن باورهای مخرب رایج. این باور که آدم‌ها تنها هستند، این باور که همه‌ی بار زندگی دشوار هر کس فقط بر گردن خود اوست، و این باور که دیگر کاری نمی‌توان کرد.