تهران؛ شهر بناهای متروک
تهران پر است از بناهای متروک و خانههای رها شده. دری که قفل بزرگی به آن زدهاند که سالهاست باز نشده، پنجرههایی با شیشههای شکسته و پردههای چرکمرده که اگر بهشان دست بزنی پودر میشوند و بر زمین میریزند، دیوارها و سقفهای فروریخته، ساختمانهایی که دهههاست نوری وارد آنها نشده. این در شهری پرجمعیت که بخش چشمگیری از آن را مستأجران تشکیل میدهند و هر روز خانههایی ویران میشوند تا جایشان را برجهایی بگیرند که آدمهای بیشتری را در خود جای دهند، پدیدهی غریبی است. آماری از بناهای متروک تهران وجود ندارد؛ بناهای مصادرهای، بناهایی که نهادهای مختلف بر سر مالکیتشان اختلاف دارند، خانههایی که به انتظار گرانتر شدن متروک ماندهاند، بناهایی که سوختهاند و تخریب شدهاند و ساختمانهایی که در میانهی ساختوساز رها شدهاند.
تهران شهر بناهای کمعمر است. ساختمان بالای بیست سال کلنگی محسوب میشود، تخریبش میکنند و جایش یکی دیگر میسازند که آن هم پانزده بیست سال دیگر تخریب خواهد شد. شهری که مدام چهره عوض میکند و به صورت آشوبگرانهای نو و کهنه میشود. با این حال همین شهر، شهری متروک را در دل خود جا داده که بعضی از ساختمانهایش بیش از بیست سال است که به حال خود رها شدهاند، از بیمارستان و سینما و فروشگاه گرفته تا خانهها و آپارتمانهای مسکونی. بناهایی فراموششده در دل شهری که هر متر مربعش با چنگ و دندان به دست میآید و خیلی از ساکنانش هر روز که میگذرد، زیر بار مخارج خمیدهتر میشوند و مجبورند زندگی اجارهای خود را جمع کنند و به حاشیهها بروند. شهرداری تقریباً تنها نهادی است که هر از چندی به فکر بناهای فرسوده میافتد و همّ و غم مسئولانش نه اشغال شدن فضای قابلتوجهی از پایتخت بلکه ضربهای است که این متروکهها به چهرهی شهر میزنند، چهرهای که با ساختوسازهای هرروزهاش بیشتر و بیشتر ناآشنا میشود و هویت خود را از دست میدهد.
لالهزار خیابان بناهای متروک است، سینماهای تعطیل و هتلها و کابارههای تبدیل شده به انبار. سینما متروپل، سینما شهرزاد، سینما ایران، مایاک، ونوس، رکس و کریستال. بیشتر از ۱۵ سینما در این خیابان به خواب ابدی فرو رفتهاند. این سینما لاله است. بختش بلند بود که بعد از انقلاب با تغییر نام از رکس به لاله به حیاتش ادامه داد. اول بنیاد مستضعفان مصادرهاش کرد و کمی بعد مالکیتش را به حوزهی هنری سپردند. سینما چندسالی کار کرد اما فعالیتش دوامی نداشت و در سال ۱۳۷۲ تعطیل شد و تا به امروز متروک و خاموش باقی مانده. بنایی که ۷۵ سال عمر دارد.
اینجا مهمانپذیر لالهی تهران است. میگویند سال ۱۳۲۴ با نقشهی معماری وارطان هوانسیان ساخته شده. همان کسی که معمار کاخ سعدآباد و سینما سپیده (دیانا) بوده. مهمانپذیر تا سال ۱۳۴۷ کارکرد تجاری-اداری داشته و گویا چند وقتی هم خوابگاه دانشجویی بوده اما بعد تغییراتی در آن به وجود میآورند و به عنوان مهمانپذیر از آن استفاده میکنند تا اینکه انقلاب میشود و کل حیات خیابان لالهزار و از جمله مهمانپذیر تحت تأثیر انقلاب ایران قرار میگیرد. مهمانپذیر بسته میشود و بعداً کاربردهای مختلفی پیدا میکند اما بیشتر از دو دهه است که بعضی قسمتهایش برای انبار کردن اجناس مغازهداران لالهزار به کار میرود و بعضی قسمتهای دیگر متروک و بیاستفاده مانده است. مهمانپذیر لاله ساختمان متروکی است اما معماری بینظیرش، آن خطوط شکسته و بالکنهای رو به خیابان با سیمان و سنگ قرمز همچنان تماشایی است.
سینما کریستال جزو آخرین سینماهایی بود که در لالهزار خاموش شد. بنایی ۷۵ ساله که زمانی از سینماهای ممتاز تهران به شمار میآمد و فیلمهای هنری اکران میکرد. بعد از انقلاب هم برقرار بود و حتی میزبان جشنوارهی فیلم فجر ــ بعید نیست که حتی سینماروهای متولد دههی شصت هم صف جلوی این ساختمان را به یاد داشته باشند. سینما کریستال تا دههی هشتاد سر پا بود اما میگویند با درگذشت مالکش تعطیل شد و حالا با ظاهری متروک به انباری برای مغازهدارها تبدیل شده است.
خیلیها اولین پلهی برقی عمرشان را اینجا دیده بودند و سوارش شده بودند. فروشگاهی که اسم قبل از انقلابیاش کورش بود و بعد از انقلاب شد فروشگاه قدس، و حدود ده سال پیش درحالی که دوباره به زمزم تغییر نام داده بود، بیسروصدا تعطیل شد و به جمع بناهای متروک تهران پیوست. این فروشگاه که در تقاطع خیابان ولیعصر و زرتشت قرار دارد، یک شعبه از فروشگاههای زنجیرهای کورش بود که در نقاط مختلف تهران برپا شده بودند و از اولین فروشگاههای زنجیرهای در ایران بودند. کورش یا قدس، حالا ساختمان بیاستفاده و رنگورورفتهای است که مساحت چشمگیری از مهمترین خیابان شهر را اشغال کرده.
اینجا رادیو سیتی است. سینمای محبوب دههی پنجاه که پاتوق بسیاری از جوانهای تهرانی بود و فیلمهای خارجی نمایش میداد. پرآوازه و در دسترس. در بحبوبهی انقلاب ایران یک بار گرفتار بمبگذاری شد و آسیب چندانی ندید و در ماههای پایانی دوران شاه با آتشسوزی مهیبی که انقلابیون راه انداختند به حالت تعطیل درآمد و دیگر به دوران باشکوهش باز نگشت. سینما بسته ماند و بعد از انقلاب و در سالهای جنگ تبدیل به داروخانه شد اما داروخانهبودنش هم دوامی نیاورد و حالا دهههاست که چون غولی خفته کنار خیابان ولیعصر تهران دراز به دراز افتاده است.
تا وقتی فرایند تخریب این ساختمان شروع نشد، کمتر کسی فهمید که خانه زمانی متعلق به احمد شاملو شاعر پرآوازهی ایران بوده. با کنده شدن در و پنجرهها توجه به این خانه که در خیابان ویلای تهران قرار دارد جلب و موضوع در رسانهها مطرح شد. کسانی گفتند که مالکان قصد تخریب خانه را دارند و کسانی هم گفتند که در و پنجرهها قبلاً کنده شده بود و خانه سالهاست که متروکه است و تصمیم جدیدی دربارهی آن گرفته نشده. میگویند شاملو شعر معروف «آیدا در آینه» را در این خانه سروده و آیدا همسر شاملو میگوید این خانه بعد از انقلاب تحت مالکیت بنیاد مستضعفان قرار گرفته و سپس مالکیت آن به دانشگاه صنعتی اصفهان منتقل شده است. خانهای با معماری دورهی دوم پهلوی که حالا در برزخی میان ویرانی و حیات سرگردان است.
انجمن ادونتیستهای تهران واقع در خیابان ولیعصر. سالهای سال بدون تحرک، بدون کوچکترین رفتوآمد در گوشهای از این خیابان شلوغ جاگیر شده، هرازگاهی کنجکاوی آدمهایی را برمیانگیزد که از کنارش میگذرند و عبارت «انجمن ادونتیست» را بر سر درش میبینند و در شبکههای اجتماعی میپرسند: «کسی میدونه قضیهی این انجمن ادونتیست چیه؟» و معمولاً پاسخی نمیگیرند. معلوم نیست چه تاریخی پشتش است و در چه سالهایی فعال بوده و چه سالی بسته و تبدیل به بنایی متروک شده. فقط میدانیم که ادونتیسم شاخهای از آیین پروتستان است که به وقوع حتمی رجعت عیسی مسیح باور دارند. ادونتیستها کلیسایی هم در خیابان جمهوری تهران دارند که بعضی از رسانهها چندماه پیش از احتمال تخریبش خبر داده بودند.
بنای قرمزی که قبلاً بیمارستانی به نام حضرت زینب بوده و معلوم نیست که به چه علت رها شده است. آتشسوزی؟ اختلاف مالکان یا وارثان؟ هیچ اطلاعاتی از چرایی متروکه شدنش وجود ندارد ــ یا دستکم من هرچه جستم نیافتم. بیمارستانی با پنجرههای بیشمار رو به خیابان سمیهی تهران که به کشتی به گل نشستهای میماند و کسی نمیداند که کِی به دریا انداخته شد و کِی به گل نشست.