تب‌های اولیه

روح تهران؛ زندگی در میانه‌ی اعتراضات

پویان مکاری

این مطلب حاصل مصاحبه با افرادی عادی در تهران از سنین، جنسیت‌ها، قومیت‌ها و عقاید دینیِ متفاوت است. در این گفتگوها کوشیده‌ام تا افراد بخشی از زندگی روزمره‌ی خود را روایت کنند و از تجربه‌ی خویش در مورد اعتراضات در مهر و آبان ۱۴۰۱سخن بگویند.

نقشه‌ی غایبین

مهدی شبانی

نقشه‌ای با خاطره‌ها، صداها و تصویرهایی از خیابان‌های تهرانِ دهه‌ی شصت، به روایت مبارزان سیاسی آن دوران. مهدی شبانی با بهار مجدزاده هنرمند و طراح این نقشه گفتگو کرده است.

از زاهدان تا تهران

راهپیمائی سکوت نیز که آن اعلامیه وعده می‌داد، معنی نداشت. گاردی‌ها نمی‌گذارند جمع شوید که بخواهید در سکوت حرکت کنید یا فریاد. حتی اگر بخواهید در سکوت حرکت کنید، حمله می‌کنند و فریادتان را در می‌آورند. 

بازار دهشاهی‌ها در تهران، رپورتاژی از عجیب‌ترین بازار تهران

اسماعیل جمشیدی

اسماعیل جمشیدی شاید پرکارترین گزارش‌نویس تاریخ مطبوعات ایران باشد. در دهه‌ی ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، مجلاتی مانند سپید و سیاه، اطلاعات هفتگی، اطلاعات بانوان و مانند آنها از گزارش‌های او بهره‌مند بوده‌اند. در اینجا گزارشی را که او در سال ۱۳۴۶ درباره‌ی «بازار سید اسماعیل» تهران در مجله‌ی سپید و سیاه نوشته است، می‌خوانیم.

پارک‌ها، تبعیدگاه ورزش‌های همگانی

افرا آزاد

اگر دَم دمای صبح یا دمِ غروب گذارتان به یکی از بوستان‌ها و پارک‌های پایتخت بیفتد، صدای موسیقی به همراه شمارش گروهیِ زنان و مردان توجهتان را جلب می‌کند. این صدای ورزش همگانی است که در سال‌های اخیر می‌کوشد غبار رخوت و غم را از چهره‌ی شهر پاک کند. تجربه‌ی گروهیِ نسبتاً تازه‌ای که به فضاهای سبزِ شهری کارکردی عام‌المنفعه بخشیده و انگیزه و اقبال عمومی به پویایی و توجه به جسم را دوچندان کرده است.

پناهگاه‌های جنگیِ اجاره‌ای

نثار تاج

بیش از نود درصد از زنان کارگر و کارمندِ خوابگاه از کارفرمای‌ خود به اداره‌ی کار و رفاه اجتماعی شکایت کرده‌اند. اکثرشان از جانب رئیس خود تهدید و بی‌حقوق و مزایا رها شده‌اند و این شکایت‌ها به جایی نرسیده‌ است.

پیاده و سوار با دوچرخه‌ی بی‌دود در تهران

شقایق صادقی

در اواخر تابستان ۱۳۹۹ دیگر ویروس کرونا به بخشی از زندگی‌مان بدل شده بود و ترس از آن کمی فروکش کرده بود. پس‌اندازم هم به‌شکل ترسناکی کم شده بود. مجبور شدم که برای برگشت به سرِ کار سابقم پیش‌قدم شوم. برای بازگشت به کار، اجباری از طرف کارفرما نبود اما اگر بیش از این تعلّل می‌کردم ممکن بود به‌ علت غیبت‌ کارم را به‌ طور کامل از دست بدهم. هنوز رفتن به خیابان ترسناک بود و از آن ترسناک‌تر سوار شدن به مترو یا اتوبوس با آن حجم از آدم‌ها بود که هرکدامشان حکم بمب ویروس را برایم داشتند.

تصویر‌هایی از زندگی زهرا و پری‌گل در محله‌ی دروازه غار

شقایق صادقی

دروازه غار زندگی‌هایی تودرتو دارد، کوچه‌های باریکِ شلوغ، حیاط‌هایی پر از بچه‌های قَد و نیم‌قَد، اتاق‌های به‌هم‌چسبیده و به‌گفته‌ی برخی از ساکنان‌اش حریم خصوصی در کار نیست، همه از زندگیِ همسایه خبر دارند، گویی غم و شادی مال همه است، همه در زندگیِ هم شریک‌اند.