صحنهی شهر: آسیه، حاشیه، و حق سرپناه
در حال گذر از سیل اخبار بودم که صحنهای مرا متوقف کرد؛ بولدوزری که حامل زنی میانسال است؛ اتاقکی چند متر آنطرفتر؛ و چند شهروند ناظر. آسیه پناهی نام داشت و ماجرا داستان تلاش او برای داشتن حق سرپناه بود، حقی انسانی و اولیه، در یکی از محلات حاشیهای کرمانشاه. داستان تکراری نابرابریهای روزافزون در شهر، کالایی شدن زمین و مسکن، افزایش بهای زمینهای شهری، اخراج فقرا از شهر، ایجاد حاشیههای شهری، اسکان «غیررسمی»، و سرانجام تصاحب همان سرپناهی که برای خودت به پا کردهای، به دست شهرداری و سایر نهادهای قدرت؛ تصاحب هویتات، سقف بالای سرت و پس از آن تصاحب جانت.
بهرغم منحصربهفرد بودن شکل و کالبد این نابرابریها در هر جغرافیایی، نیرویی که در پشت صحنه مشغول به بازتولید این شکلهای نابرابر در سطح شهرهاست به کرمانشاه، تهران یا ایران منحصر نمیشود. معضل نابرابریهای شهری و حق دسترسی به مسکن، پدیدهای جهانی است که در هر کوی و برزنی شکلی یکه یافته است. اما این ابرنیرو(ها)ی زاینده چیستاند که اینچنین بر گریبان شهر و محرومترین شهروندان چنگ میاندازد تا نظارهگر حذف آنها از صحنهی شهر باشد؟
شاید بتوان با اندکی تسامح ادعا کرد که نئولیبرالیسم همان نیروی قهار حاکم بر بازار مستغلات و مسکن در ایران است که دستاوردش اخراج گروههای کمتر برخوردار و آسیبپذیر به حاشیهی شهرهاست. اما نئولیبرالیسم چیست و چگونه نابرابری در شهر را بازتولید میکند؟ از جمله شعارهای تناقضآمیز این نظام فکری اهمیت «فرد» است، خوانشی از «فرد» که موجودیتش را در تقابل با اجتماع قرار میدهد. فردگرایی و به تبع آن مالکیت فردی، و سپس خصوصیسازی، یکی از محوریترین عناصر نئولیبرالیسم معرفی میشود. همسنگ با این، «دخالت حداقلیِ دولت در سازوکار بازار» ــ در اینجا بازار مسکن ــ نیز عنصر بنیادین دیگری از آن است. نئولیبرالها باور دارند که هرچه دولت کوچکتر باشد و کمتر در سازوکار بازار دخالت کند، بازار آزادانهتر بر اساس عرضه و تقاضای شهروندان (مصرفکنندگان) خود را تنظیم میکند. به همین دلیل، با ابزارهای مختلف، شهروندان را ترغیب میکند تا بیشتر و متنوعتر به مصرف «کالا»های مختلف بپردازند و نیازها و خواستههای خود را پاسخ دهند. در این بین با سلطهی بازار، موجودیتهای مختلف به «کالا» تبدیل میشوند؛ از جمله زمین و حق دسترسی به آن.[1] [2]
باید کمی دربارهی شعار تناقضآمیز نئولیبرالیسم تأمل کنیم. تمرکز بر «فرد» و نه تنها تأمین نیازهایش بلکه ترغیب به ارتقای خواستههای او، از اصول بنیادین این رویکرد بوده است. اما «فرد» در شهر نئولیبرال کیست؟ وقتی صحبت از اهمیت «فرد» و آزادی او در چنین شهری میشود، منظور کدام «فرد/شهروند» است؟ گفتیم که موجودیتهای مختلف به «کالا» تبدیل میشوند و در این بین، شهروندان نیز خود بدل به کالا شدهاند. در شهر هر که توانایی مصرف سایر کالاها را داشته باشد به بازی راه داده میشود، و هر قدر این توانمندی بیشتر باشد، تقاضا برای این شهروندِ کالاییشده نیز افزایش مییابد. به بیان دیگر، افراد در شهر نئولیبرال، برابر نیستند و ارزش واحدی ندارند. هر فرد همچون سایر کالاها، بر اساس «کیفیت کارکرد»ش ارزشگذاری میشود! از این رو، در بازار آزاد، نیازها و خواستههای «فرد» آنجایی معنا مییابد که توانایی «رقابت» جهتِ بقا در کارزار تقاضا را داشته باشد. گویا همان قانون بقای اصلح در شهر نئولیبرال نیز حاکم است. شهری که دسترسی به سرپناه را تنها حق شهروندی میداند که سرِ تعظیم در برابر قوانین بازار مسکن فرود آورد و بهای تعیینشده در این بازی را بپردازد. در چنین شهری، زمانی «فردیت» و شهروندیِ شخصی به رسمیت شناخته میشود که او توانایی «رقابت» و باقی ماندن در بازار «رسمی» مسکن را داشته باشد. در غیر این صورت، نیروهای جاری در شهر ــ به طور خاص بازار مسکن ــ آسیهوار او را اخراج میکند و به «حاشیه» میراند، تا خاری در چشم شهر نباشد و خاطر آسودهی گروههای برخوردار و اقشار مرفه را مکدر نکند.
بهحاشیهراندهشدگان پس از تضییع حق انسانیشان برای داشتن سرپناه، و پس از آنکه با سلطهی نئولیبرالیسم بر بخش مسکن از سوی «دولت» نیز حمایتی دریافت نمیکنند و یاری نمیشوند، در «حاشیه»ای ــ به دور از متن شهر یا شاید آمیخته با آن ــ حقشان را از شهر باز پس میگیرند؛ همان حق حداقلیِ داشتن سرپناه و جایی برای خواب، که یا به واسطهی اتاقکی مانند آنچه آسیه ساخت متحقق میشود، یا به واسطهی گورخوابی. آنها در لایهای از شهر که کمتر به چشم میآید به زندگی ادامه میدهند تا کمی دورتر با بولدوزر یا سایر اسباب به حسابشان رسیدگی شود!
اما در صحنهی آسیه، غیر از بولدوزر و اتاقک او، چند شهروند ناظر هم حضور دارند. آنهایی که فیلم میگیرند و نظارهگر ماجرا هستند. یکی از پیامدهای زندگی شهری آن است که شهروند به دلیل مواجهه با محرکهای متعدد در زندگی روزانه، و در پاسخ به شرایط محیطی، نسبت به پیرامونش «بیتفاوت» میشود به امید آنکه بقایش تضمین شود. به عبارت دیگر، شهروندانِ بیگانه از خود و دیگری را میتوان از دلالتهای ضمنیِ شهرنشینی دانست؛ شهروندانی که اغلب «نظارهگر» هستند و رویکرد منفعلانهای در مواجهه با منطق حاکم بر رویدادهای پیرامون انتخاب میکنند.[3] با وجود اینکه به واسطهی اتخاذ این بیتفاوتی، فرد در برابر فشار روانیِ ناشی از پاسخ به تعداد متزایدی از محرکها ــ در لحظه ــ در امان میماند، اما از منظری دیگر، این رویکرد انفعالی به بازتولید نیروهایی میانجامد که پیامدش ازدیاد محرکهای خشونتآمیز در زندگی شهری، و افزایش نابرابری و بیعدالتیست. به بیان دیگر، در ادبیات فوکویی نقش شهروند/ناظر منفعل، نگهبانی و پاسداری از قوانین موجود است تا همانند زندانبانِ نظم نئولیبرال، سایر شهروندان را ملزم به پیروی از این قوانین کند؛ و در نتیجهی چنین کنشی، شهروندِ ناظر، بازتولیدِ منطق غالب و حاکم را تضمین میکند.[4]
در بازار مسکن نئولیبرال، که دولت در آن نقشی ایفا نمیکند و ریش و قیچی در دست «سازوکار بازار» است، هر یک از ما به عنوان شهروند ــ مالک یا مستأجر، سازنده یا مهندس معمار و سازه ــ باید به داستان آسیهها از نو بیندیشیم؛ به محتوای روایت فکر کنیم؛ به نیروهایی که روزانه گروههای بیشتری را از شهر حذف میکند و به حاشیه میراند. شاید لازم باشد که از موضع ناظر منفعلِ نابرابریها در شهر، تغییر زاویه دهیم و از نو با نگاهی انتقادی قوانین بازار مسکن را تحلیل کنیم. میتوان به تشکیل اتحادیهی مستأجران برای حمایت از حق سرپناه اندیشید؛ یا با قدم فراتر نهادن از روایت وقایع، به هماندیشی حول راهکارهایی برای پاسخ به این نیروهای حذفکننده پرداخت. با تغییر نقش شهروندانِ ناظر در صحنهی آسیه، میتوان به اختلال در چرخهی اخراج آسیهها از شهر و تصاحب سرپناه، هویت، و جانشان امید بست. میتوان به خلق صحنهی نوینی در شهر امیدوار بود.
[1] Peck, J., & Tickell, A. (2002), ‘Neoliberalizing space’, in Antipode, 34 (3): 380-404.
[2] Larner, W. (2000), ‘Neo-liberalism: Policy, Ideology, Governmentality’, in Studies in Political Economy, 63:5–25.
[3] Simmel, G. (2013), ‘The Metropolise and Mental life’, in J. Lin & C. Mele (Eds.), Urban Sociology Reader (second edition, vol. 53, pp. 23–31). https://doi.org/10.1017/CBO9781107415324.004
[4] Foucault, M. (1977). Discipline and punish: the birth of the prison. New York: Pantheon Books.