دختران دبیرستانی، از شعارنویسی تا برهم زدن کلیشهها
دختران دبیرستانیای که این روزها در خیابانهای شهرهای کوچک و بزرگ، مقنعهها را از سر برمیدارند و با صدای بلند شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر میدهند، نگاهها را به خود جلب کردهاند. با یک معلم دبیرستان در تهران، دربارهی این دختران نوجوان و شیوهی مشارکتشان در اعتراضات اخیر گفتگو کردهایم. او که بنا به ملاحظات امنیتی از ذکر نام و مشخصاتش میپرهیزیم در سالهای اخیر در حرکتهای اعتراضی بهطور فعال مشارکت کرده است. او میگوید دختران نوجوانی که این روزها در خیابان هستند، بسیاری از کلیشههای جنسیتی را برهم زدهاند. به گفتهی این فعال مدنی، جامعهای که خواهان حقوق برابر است بسیار گسترده شده و از مرزهای قبلی فراتر رفته است.
این روزها در دبیرستانهای دخترانه چه خبر است؟ شما که هر روز در بین این دخترهای دبیرستانی هستید، چه تصویری از این اعتراضها ترسیم میکنید؟
اول از همه میخواهم بگویم که شعار «زن، زندگی، آزادی» حتی به مناطق فقیرنشین و حاشیهنشین تهران هم رسیده است، یعنی همانجایی که من درس میدهم و اهالیاش قاعدتاً باید بیشتر دغدغهی نان داشته باشند. من در چند دبیرستان مختلف درس میدهم و در همهی آنها شاهد اعتراض دختران دانشآموزان بودهام. اینطور که دانشآموزانم میگویند، اغلب اعتراضاتشان را در شبکههای اجتماعیِ توئیتر و تیکتاک هماهنگ میکنند، و با پیامکهای تلفنی و ادبیات خاصی که بین خودشان دارند، برنامهها و شعارهایشان را با یکدیگر در میان میگذارند.
به شما چند تصویر از دبیرستانهای دخترانه ارائه میدهم تا بتوانید وضعیت را تصور کنید:
چند روز پیش دیدم که دانشآموزان در نیمکتهای آخر کلاس، یک سری ورقهای سفید را دستهبندی میکنند و دسته برگههای سفید را به بقیه میدهند. پرسیدم جریان این ورقها چیه؟ یکی گفت: «برگههای دفترهای پارسالمان را جمع کردیم، داریم برای شعارنویسی تقسیمشان میکنیم.» چهار گروه ۱۰نفره شدهاند، هر بار در خانهی یکی جمع میشوند، روی این کاغذها شعار مینویسند و در راه مدرسه در مسیرهای مختلف پخش میکنند.
شیوهی دیگری هم که دانشآموزان در پیش گرفتهاند، اعتراضات مدنی است. چند روز پیش در یکی از مدرسهها، معلم پرورشی پشت بلندگو اعلام کرد: «هرکسی میخواهد به نماز جماعت برود و بقیه سر صف بمانند.» همه دانشآموزان سر صف ماندند و حتی یک نفر هم برای نماز نرفت. یا مثلاً معلم ادبیات دبیرستانِ ما میگوید که این روزها وقتی در کلاس به شاگردانم میگویم که برای قافیه و ردیف مثال بزنید، همه از شعارهای اعتراضات مثال میزنند.
کار دیگری که دانشآموزان انجام میدهند، پاره کردن عکس خمینی و خامنهای است. یکی از همکارانم تعریف میکرد که دیروز در کلاس، از شاگردانش خواسته که کتابهایشان را باز کنند و از جملهای که زیر عکس خمینی بوده شروع به خواندن کنند. اما متوجه شده که خیلیها آن صفحه را پاره کردهاند و دور انداختهاند. وقتی پرسیده چرا این کار را کردید؟ شاگردانش گفتهاند: «چون خمینی آدمکش و جنایتکار بود.»
معلمهای این دانشآموزان و بهویژه معلمانی مثل شما که خودشان با معترضان همراه و همسو هستند، این روزها چه میکنند و چه نقشی را بر عهده دارند؟
ما معلمهایی که با خواستههای معترضان همسو هستیم، بین خودمان اصلی داریم که براساس آن پیش میرویم. ما به دانشآموزانمان نمیگوییم که طرفدار نظام جمهوری اسلامی باشید یا نباشید. اما با نگفتن خیلی حرفها شاگردانمان را به صورت غیرمستقیم به نقطهی مقابل آن راهنمایی میکنیم.
مثلاً به دانشآموزان نمیگوییم که نماز نخوانید یا بیحجاب باشید! اما در عین حال به آنها نمیگوییم که نماز بخوانید و باحجاب باشید! در واقع، نوعی نافرمانی مدنی بین معلمان رایج شده است و دستورات ایدئولوژیک نظام را اجرا نمیکنیم. من میدانم که بسیاری از معلمان دروس مختلف، سالهاست که مباحث ایدئولوژیک و ضد زن را درس نمیدهند و از آن بخش از کتابها عبور میکنند. من خودم از این بخشها امتحان نمیگیرم و به شاگردانم میگویم که از این قسمتها در امتحان سؤالی نخواهد آمد. اینها از چند ماه اخیر شروع نشده؛ من خودم پانزده سال سابقهی تدریس دارم و رویهام همین بوده است. تعداد زیادی از همکارانم را هم میشناسم که همینطور عمل میکنند. همین نافرمانی مدنی بین بچهها در گروه همسالان آنها هم دیده میشود و البته به روشهای خودشان.
از طرف دیگر، مدیران و معلمان هم زیر فشار حکومت هستند. هفتهی گذشته، وزارت آموزش و پرورش به مدیران دبیرستانهای دخترانه اعلام کرد که از طریق دبیران، دانشآموزان را آرام کنند. از دبیران خواسته شده که به دانشآموزان بگویند که هنوز زود است که بخواهند با این سن کم در تظاهرات شرکت کنند و اگر حرفی دارند به صورت انتقاد و پیشنهاد مکتوب مطرح کنند.
یا مثلاً در بسیاری از مدارس، دانشآموزان روی در و دیوار را از شعار پُر کردهاند. چند روز پیش در یکی از همین مدارس، مدیر سرِ کلاس رفت و از دانشآموزان خواست تا بگویند چه کسانی شعار مینویسند. دانشآموزان سکوت کردند و چیزی نگفتند. مدیر هم پیگیری نکرد. خندید و گفت: «عیب ندارد، بعداً دیوارها را رنگ میکنیم.» کاملاً معلوم بود که مدیر هم فقط برای رفع تکلیف از خودش به کلاس رفته بود و این حرفها را میزد.
شما در سالهای اخیر در اعتراضات صنفیِ معلمان هم فعال بودهاید؛ تشکلهای صنفی و نهادهای مدنی که قاعدتاً باید بتوانند چنین اعتراضاتی را سازماندهی و هدایت کنند، در این روزها چه میکنند؟
در روز اول اعتراضات در بلوار کشاورز و خیابان حجاب، من پدرهای دههی شصتیای را میدیدم که دست دخترانشان را گرفته بودند و همراه آنها در تجمع شرکت داشتند. حتی پدری را دیدم که با دوچرخه به تجمع آمده بود و دخترش هم کنار او، بدون حجاب، سوار بر دوچرخهی خودش بود.
آنطور که ما میبینیم، مردم از تشکلها جلوترند و صبرشان هم لبریز شده است. سازماندهیِ اعتراضات نیاز به زمان دارد، اما به نظر میرسد که مردم تحمل گذر زمان را ندارند. به همین علت است که الان تشکلهای صنفی دنبال مردم حرکت میکنند و هنوز نتوانستهاند بدنهی خود را بهطور کامل وارد اعتراضات کنند. میدانیم که تشکلهای مدنی زیر فشار و سرکوب شدید امنیتی هستند. اگر بهطور مشخص بخواهم دربارهی «شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران» و «کانونهای صنفی معلمان» صحبت کنم، بسیاری از فعالان این نهادها از جمله محمد حبیبی، سخنگوی کانون صنفی معلمان، جعفر ابراهیمی، بازرس شورای هماهنگی، رسول بداقی، بازرس کانون صنفی معلمان و اسماعیل عبدی، دبیر کانون صنفی معلمان تهران، در زندان هستند. بسیاری دیگر از فعالان نیز یا بهصورت موقت و با قید وثیقه آزادند یا حکمهای سنگین حبس برایشان صادر شده است.
از طرف دیگر، مردم، بهویژه جوانان معترض، دنبال رهبر نیستند. مردم پر از خشماند و میخواهند خودشان کار را تمام کنند و اعتمادشان به هر تشکل و نهادی هم از بین رفته است. الان مردم به فردی مثل حامد اسماعیلیون بیشتر اعتماد دارند تا به یک عضو کانون صنفی معلمان.
من در اعتراضات سالهای ۸۸، دی ۹۶، مرداد ۹۷ و آبان ۹۸ شرکت کردم و در اعتراضات اخیر هم در خیابان بوده و هستم. مهمترین تفاوت اعتراضات شهریور ۱۴۰۱ با اعتراضات سراسری قبلی این است که این اعتراضات رهبر ندارد و معترضان به صورت آگاهانه نمیخواهند که رهبر داشته باشند. درست است که یکی از جرقههای اعتراضات در روزهای اول با فراخوان فعالان حقوق زنان در داخل کشور شروع شد اما بعد از آن، مردم خودشان ابتکار عمل را به دست گرفتند.
آیا میتوانید کمی هم دربارهی معترضان بگویید؟ آنها به کدام طبقات و گروههای سنی تعلق دارند؟
از همهی گروههای سنی در تجمعها حضور دارند. از پیرمرد و پیرزن گرفته تا بچهی کلاس چهارم دبستان که با پدرش آمده است. در روز اول اعتراضات در بلوار کشاورز و خیابان حجاب، من پدرهای دههی شصتیای را میدیدم که دست دخترانشان را گرفته بودند و همراه آنها در تجمع شرکت داشتند. حتی پدری را دیدم که با دوچرخه به تجمع آمده بود و دخترش هم کنار او، بدون حجاب، سوار بر دوچرخهی خودش بود.
طبقهی حاشیهنشین هم در این اعتراضات بهطور فعال مشارکت دارد. هرچند بسیاری از افراد حاشیهنشین نتوانستهاند در محلههای خودشان تجمع کنند اما خبر دارم که بهخصوص در تهران بسیاری از آنها به مناطق اعلامشده برای تظاهرات میآیند و به معترضان میپیوندند. شعار «زن، زندگی، آزادی» توانسته بسیاری از گروههای ستمدیده مانند زنان، محرومان و مطرودان جامعه، اقلیتهای جنسی و اقلیتهای دینی را گرد هم جمع کند. حتی افراد فرودستی هم که مطالبات اقتصادی و معیشتی دارند در این اعتراضات علیه نظام شعار میدهند و میگویند: «هدف اصل نظامه.»
«زن، زندگی، آزادی»، شعار اصلیِ اعتراضات اخیر است و بسیاری این اعتراضات را در راستای حرکتهای قبلی جنبش زنان در ایران میدانند. شما که در خیابانها و در تظاهرات هستید، نسبت میان مردمی که به خیابان آمدهاند و خواستههای مربوط با احقاق حقوق زنان را چطور میبینید؟
یکی از تفاوتهای این اعتراضات با دیگر اعتراضات قبلیِ جنبش زنان در این است که جامعهای که خواهان حقوق برابر است بسیار گسترده شده و از مرزهای قبلی فراتر رفته است. در اعتراضات قبلی، اغلب دانشجویان و فعالان حقوق زنان در وسط میدان بودند. اما الان دختران نوجوان فعالاند و حتی زنان خانهدار و پسرهای دبیرستانی هم به خیابان آمدهاند.
وقتی که با شاگردانم صحبت میکنم و توئیتهای معترضان را میخوانم، متوجه میشوم که آنها در واقع بسیاری از کلیشههای جنسیتی را برهم زدهاند. حتی از ترانهی مهدی یراحی که برای همین اعتراضات خوانده انتقاد میکنند که چرا گفته برادرم مانند سایه بالای سرم است. دیروز شاگردانم میگفتند: «خانم ما میرویم کف خیابان که از شر حرفهای برادرانمان راحت بشویم، بعد این یراحی برادر را "سایهی بالای سرم" خوانده.» همهی اینها نشان میدهد که این نسل آگاه است و زیر بارِ هیچ تبعیضی نمیرود. فقط هم مسائل مربوط به حقوق زنان نیست، دیدِ مردم نسبت به سایر تبعیضها هم تغییر کرده است. مثلاً من در کلاس خودم چند دانشآموز افغانستانی دارم. یکی از حرفهایی که از بقیهی شاگردانم میشنوم این است که میگویند: «ما میخواهیم وقتی به مدارس نمونهی دولتی رفتیم، همکلاسیِ افغانستانی ما هم بتواند با ما بیاید.» چون بچههای افغانستانیای را که کارت اقامت دائم نداشته باشند، در مدارس سمپاد و نمونهی دولتی ثبتنام نمیکنند. اما همکلاسیهای ایرانی آنها، کلیشههای نژادپرستانه «خون آریایی و ایرانی» را زیر پا گذاشتهاند.
همهی شاگردهای من بچههای حاشیهنشین تهران و ساکن محلات بسیار فقیرند. در این منطقه حتی یک قصابی وجود ندارد چون ساکنانش قدرت خرید گوشت را ندارند. از رنگ و روی صورت شاگردانم کاملاً معلوم است که سوءتغذیه دارند. بسیاری از آنها حتی پولی برای خرید کتاب درسی هم ندارند. ما معلمها به حساب مدرسه پول واریز میکنیم تا برای آنها کتاب درسی بخرند. بعضی حتی پول نوار بهداشتی هم ندارند. اغلب چند ماه یکبار ما معلمهای مدرسه پول روی هم میگذاریم و به مدیر مدرسه میدهیم که نوار بهداشتی به صورت عمده بخرد و به دانشآموزان بیاستطاعت بدهد تا حداقل چند ماه نوار بهداشتی داشته باشند. همین دانشآموزان، این روزها بعد از تعطیل شدن مدرسه اغلب به سمت مناطق مرکزی شهر میروند و در اعتراضات شرکت میکنند.
گفتید که ظاهراً بسیاری از مردم رهبر نمیخواهند و تشکلهای مدنی هم به علت سرکوب و فشارهای امنیتی، قادر به سازماندهی سریع اعتراضات نیستند. در چنین اوضاعی از نهادهای مدنی، و بهویژه تشکلها و فعالان حقوق زنان، چه کاری برمیآید؟
الان فرصت بسیار خوبی برای فعالان حقوق زنان است که مطالبات برابریخواهانه را در این جنبش مطرح کنند. هرچند برخی از این مطالبات از همان روز اول در این اعتراضات مطرح شده است اما باید پشتوانههای فکریِ این مطالبات را وارد اعتراضات کنند تا خواستههای برابریخواهانه به خاطر بازیهای سیاسی به محاق نرود. وقتی پشتوانههای فکریِ این مطالبات به اعتراضات تزریق شود دیگر نمیتوان آنها را حذف کرد. این بچههایی که الان وسط خیابان هستند، حرف را فقط در صورت شنیدن منطقش میپذیرند. زمانِ آن فرارسیده است که فعالان حقوق زنان و فعالان برابریخواهِ همهی گروهها وارد عمل شوند و به زبان ساده آگاهیرسانی کنند. مردم، و بهویژه این بچههای نوجوانِ معترض، حوصلهی خواندن مطالب با کلمات سخت و قلمبهسلمبه را ندارند. ما باید با زبان خودشان دربارهی این مطالبات با آنها حرف بزنیم.