تاریخ انتشار: 
1399/11/17

لوتر در برابر اراسموس: پوپولیسم در برابر لیبرالیسم

مایکل مَسینگ

دسیدریوس اراسموسِ رتردامی، شخصیت برجسته‌ی رنسانس شمال، عمدتاً به عنوان بزرگترین چهره در میان اولین اومانیست‌ها شناخته می‌شود. پانصد سال پیش، اراسموس با شورشی پوپولیستی به رهبریِ تحریک‌گر پرنفوذی به نام مارتین لوتر مواجه شد، قیامی که گسست‌ها و تفرقه‌های حاصل از آن کمتر از تبعات پدیده‌ای نبود که اکنون در آمریکا و اروپا شاهد آن هستیم.


در فاصله‌ی سال‌های 1500 تا 1515، اراسموس کتابخانه‌ای از آثار، رساله‌ها، مقالات، و گفت‌وگوهایی فراهم ساخت که طرحی برای یک اروپای نوین ارائه می‌کردند. اروپای کهن از سوی کلیسای رُم احاطه شده بود که بر سلسله مراتب، اختیارات، سنت‌ها، و اجرای آیین‌هایی مثل اعتراف و عشای ربانی تأکید می‌ورزید. اما یک نظم نوین، با نشانه‌هایی همچون گسترش سواد، پیشرفت بازرگانی، گسترش شهرها، ابداع صنعت چاپ، و خیزش یک طبقه‌ی متوسط در جست‌وجوی نه فقط خوشبختی بلکه دانایی و خرد، در حال ظهور بود. و اراسموس به نافذ‌ترین سخنورِ این طبقه تبدیل شد.

اراسموس با شهر به شهر گشتن به جست‌وجوی کتابخانه‌های خوب، شراب ناب، برقراری گفت‌وگو، و چاپگران قابل، «طرحی نوین برای زندگی» بر اساس شکیبایی، تکثرگرایی، همبستگی، و سلوک پرهیزکارانه پی ریخت. او در مقاله‌ی سال 1515 خود با نام «جنگ تنها برای آنانی که تجربه‌اش نکرده‌اند شیرین است»، جنگ‌های بیهوده‌ای را که به دست شاهزادگان بی‌خرد به راه می‌افتاد تقبیح کرد. در مقاله‌ی «پرورش یک شاهزاده‌ی مسیحی» (1516)، دستور کاری برای برپایی حاکمیتی کارآمد ارائه داد، و حکمرانان را تشویق کرد تا تنها به منافع خود نیاندیشند و خواست مردم را نیز در نظر بگیرند. و در کتابِ در ستایش دیوانگی (1511)، پادشاهان متظاهر و متوهم و همینطور درباریان، پاپ‌ها، و متألهان را دست انداخت – یکی از شگردهای اراسموس برای خوار کردن طبقه‌ی حاکم و راه گشودن به مسیری برای نوزایی.

انتشار نسخه‌ی بازنگریشده‌ی عهد جدید به کوشش اراسموس نقطه‌ی عطفی در مطالعات کتاب مقدس بود.

محور برنامه‌ی اراسموس تجدید نظر او در مورد عهد جدید بود. او برای اصلاح مسیحیت احساس می‌کرد که این متن باید پالوده شود؛ و این متن همان نسخه‌ی لاتینِ انجیل بود. برای یک هزار سال، این نسخه مبنای کتاب مقدس کلیسای رم به شمار می‌رفت. بسیاری از تعالیم و رسوم این کلیسا بر اساس واژه‌ها و اصطلاحات ویژه‌ی آن متن تنظیم شده بود. با این حال، بازبینی دقیق این متن موجب ایجاد پرسش‌های فراوانی در مورد تقدس آن متن شد. کتاب به لحاظ املاهای غلط، ایرادات نحوی، ساختارهای اشتباه، و خطاهای نگارشی دچار نقصِ فراوان بود. در همین حال، در سال 1500، اراسموس یادگیری زبان یونانی را آغاز کرد تا بتواند انجیل‌ها و رسائل را به زبانی که در اصل نوشته شده بودند بخواند. (پس از فروپاشی امپراتوری رم، دانش زبان یونانی کم و بیش از دنیای لاتین‌زبان غرب محو شده بود). او همچنین شروع به جست‌وجو برای یافتن دستنوشته‌های کهن عهد جدید به زبان یونانی کرد، و امیدوار بود که با مقایسه و تطبیق دادنشان بتواند حدس بزند که نگارنده‌های این متون حقیقتاً چه منظوری داشته‌اند.

در اوایل سال 1516، پس از ماه‌ها نگارش، ویرایش، و اصلاح در چاپخانه‌ی یوهان فروبن در بازل سوئیس، کار به سرانجام رسید. در کنار فراهم آوردن ترجمه‌ای بازنگریشده از عهد جدید و یک متن مطابقتداده‌شده‌ی یونانی (اولین نسخه‌ای که تا آن زمان به چاپ رسیده بود)، اراسموس در قالب صدها حاشیه‌نویسی، تغییراتی را که اعمال کرده بود توضیح داد. او در یاددشت‌های خود، از مسیری تازه برای خوانش انجیل‌ها سخن می‌گفت – نه به عنوان مجموعه‌ای از معجزات، پیشگویی‌ها، و اعمال فرابشری، بلکه به منزله‌ی سرگذشت یک انسان متعالی که سادگی، تواضع، و شفقت او می‌تواند خواننده را ترغیب کند تا رفتارهای خود را تغییر دهد و راه پرهیزکارانه‌تری در پیش بگیرد.

انتشار نسخه‌ی بازنگریشده‌ی عهد جدید به کوشش اراسموس نقطه‌ی عطفی در مطالعات کتاب مقدس بود. اقدامات او به پژوهشگران این امکان را داد تا انجیل را به عنوان متنی بخوانند که با وجود الهام گرفتن از منبعی الاهی، محصولی انسانی است که همچون متنی از لیوی یا سنکا می‌تواند واسازی و ویرایش شود. با انتشار نسخه‌های بیشتر، عظمت دستاورد اراسموس بلافاصله مشخص شد. در آن بهار دل‌انگیز سال 1516، اراسموس چنان در مباحثات غربی صاحب نفوذ شده بود که از دوران سیسرون تا آن زمان هیچ روشنفکری به این جایگاه دست نیافته بود. جان واتسون، یکی از پیشوایان انگلستان که با اراسموس روابط دوستانه‌ای داشت، برایش نوشت: «در سرتاسر قلمرو مسیحیت شهرت شما در حال گسترده شدن است. به حکم تمام صاحب‌نظران، شما به عنوان بهترین صاحب‌نظر در میان آنها و داناترین فرد هم در زبان یونانی و هم زبان لاتین شناخته شده‌اید.»

به همین دلیل، اصطلاح «اراسموسی» برای توصیف آنهایی که دیدگاه‌های او را دنبال می‌کردند استفاده می‌شد. اما اراسموسی‌ها تنها بخش کوچکی از جامعه را شامل می‌شدند. اراسموس منحصراً به زبان لاتین و برای تحصیل کرده‌ها و نخبگان لاتین‌زبان می‌نوشت. او که محو زبان کهن یونانی شده بود، شروع به فراگیر کردن دانش زبان یونانی کرد، که اهمیتش هیچ کم از لاتین نبود. او در یکی از متون آموزشی فراوان خود نوشته بود: «می‌توان گفت هر آنچه ارزش یادگیری دارد، به این دو زبان بیان می‌گردد.» از این رو، اراسموس برنامه‌ی آموزشی نوینی برای اروپا ارائه کرد که زبان‌های لاتین و یونانی در هسته‌ی آن قرار داشتند.

دانش جغرافیا، تاریخ، ستاره‌شناسی، و طبیعت از طریق خواندن آثار نویسندگان برجسته‌ای که اراسموس تعیین می‌کرد آموخته می‌شد. این برنامه‌ی آموزشی، به طور خلاصه، بسیار نخبه‌گرا بود و هدف آن تربیت شهروندان معمولی برای داشتن یک زندگیِ پرثمر نبود، بلکه آموزش یک فرهنگ و ذائقه‌ی اشرافی و سطح بالا بود، چنان که بتواند سایر جامعه را هدایت کند. این برنامه‌ی آموزشی تبدیل به مبنایی برای تحصیلات طبقه‌ی اعیان جامعه در اروپا تا قرن نوزدهم شد. از طریق این برنامه، آشنایی با آثار کلاسیک به شکلی چشمگیر به ویژگی اصلی کلاس‌های آموزشی تبدیل شد. 

اراسموس، در روزگار خود، هرکسی را که دستور زبان نادرست به کار می‌برد و یونانی نمی‌دانست استهزا می‌کرد. او با صفت «نامتمدن»، که اصطلاح محبوب او برای خوار شمردن بود، مستقیماً مدرسان قرون وسطایی، متفکران دینی، و کسانی را که نطق خوبی نداشتند نشانه می‌رفت. اراسموس و اومانیست‌های دنباله‌روی او گفتارشان را با نقل قول‌هایی از نویسندگان بزرگ می‌آراستند تا پیوند اخوت آموزشی خود را ابلاغ کنند. به رغم گسترش زبان‌های بومی در سراسر اروپا، اراسموس آنها را به خاطر عوامانه بودنشان نادیده می‌گرفت. او اعتقاد داشت «بر صاحب‌نظران ضروری است تا خود را به زبان‌هایی منحصر کنند که تقریباً تمام ادیبان از آنها بهره برده‌اند، به این دلیل که این زبان‌ها برای حفظ خود به مردمان عادی وابسته نیستند. مردم نگهبانان قابلی برای حفظ سطح اعلا نیستند». به طور خلاصه، باید گفت اراسموس – مدافع میراث مشترک بشریت – یک خودبرتر‌بین در سطح جهانی بود.  

در ابتدا، واتیکان لوتر را نادیده گرفت، و تصور می‌کرد که این جریان خواهد خوابید؛ اما او (مصمم، بی‌پروا، جسور) حتی قدرتمندانه‌تر علیه آنچه گستاخی، حرص، و فساد کلیسای رم می‌نامید سخن ‌گفت.

در طول همان ایامی که اراسموسی‌ها طلوع عصر جدید «روشنگری» را جشن گرفته بودند، یک جنبش بسیار متفاوت در حمایت از مارتین لوتر در حال شکل گرفتن بود. لوتر، که یک راهب آگوستینی بود و در اوایل دهه‌ی چهارم عمرش قرار داشت، انجیل شخصی و یگانه‌ی خود را بر پایه‌ی ایمان تعریف کرده بود. او باور داشت که انسان فیض الاهی را نه از طریق انجام اعمال نیک (آنطور که کلیسای لاتین می‌آموخت) بلکه از طریق ایمان به مسیح نصیب می‌برد. مهم نیست یک فرد تا چه اندازه صادقانه اعتراف می‌کند، مهم نیست چقدر خیرات می‌بخشد؛ لوتر باور داشت که بدون ایمان به منجی، هیچکس آمرزیده نمی‌شود. وقتی لوتر در حدود سال 1515، به این «کشف» نایل شد، احساس کرد که «دوباره از نو متولد شده و از طریق دروازه‌های گشوده به بهشت وارد شده است.»  

بر مبنای این عقاید جدید، لوتر از سازوکار «آمرزش» در کلیساها به خشم آمد. دستگاه کلیسا این اختیار را برای خود قائل بود تا با آمرزیدن گناهکاران، مقدار زمانی را که باید در برزخ، پیش از پذیرفته شدن در بهشت، صرف کنند کاهش دهد. در مقابل، کلیسا انتظار اعانات مالی داشت. به باور لوتر، چنین اقدامی، توبه و آمرزش را تبدیل به شکلی از دادوستد کرده بود. در اعتراض به کلیسا، او به زبان لاتین مجموعه رساله‌هایی نوشت که اختیارات پاپ برای اعطای آمرزش را به چالش می‌کشید. در 31 اکتبر 1517، او رساله‌ها را بر روی درِ کلیسای کاسل در ویتنبرگ نصب کرد (هرچند مورخان اکنون در این باره تردید دارند که آیا او شخصاً آنها را به در نصب کرده بوده است یا نه). 

نود و پنج رساله خیلی زود به صورت چاپی (هم به لاتین و هم با ترجمه‌ی آلمانی) منتشر شد، و به سرعت در آلمان دست به دست گردید. آمرزش تنها یکی از شیوه‌های فراوان کلیسای رم برای جمع‌آوری پول از مردم آلمان بود، و اعتراضات لوتر خشم آنها را به دنبال داشت. در ابتدا، واتیکان لوتر را نادیده گرفت، و تصور می‌کرد که این جریان خواهد خوابید؛ اما او (مصمم، بی‌پروا، جسور) حتی قدرتمندانه‌تر علیه آنچه گستاخی، حرص، و فساد کلیسای رم می‌نامید سخن ‌گفت. او به جز نوشتن کتب حجیم معارف دینی به زبان لاتین، جزوات عامه‌پسندی نیز به زبان آلمانی به نگارش در آورد. لوتر در آنها از اصطلاحات ساده، مردمی، و گاهی مبتذل استفاده می‌کرد تا به انتقال افکار خود به مردم عادی کمک کند، مردمی بسیار انبوه‌تر از افرادی که جذب اراسموس و برنامه‌های ادیبانه‌اش برای جامعه و نوزایی کتاب مقدس شده بودند.

در رساله‌ی مشهور سال 1520 با عنوان تقدیم به نجابت مسیحی ملت آلمان (به زبان بومی)، لوتر برنامه‌ی اصلاحات خود را ارائه کرد. او در کنار حمله‌ای شدید به اقدامات سرکوبگرانه‌ی کلیسای رم، بیست و هفت اقدام برای حفظ ایمان و همینطور معیشت مردم آلمان پیشنهاد کرد. او همچنین این باور را مردود شمرد که فرد روحانی از طبقه‌ی معنویِ جداگانه‌ای بالاتر از مردم عادی برخوردار است. او اعلام کرد که همه‌ی مسیحیان کشیشانی برابر هستند، و آزاد هستند تا انجیل را در حد فهم خود بخوانند و تفسیر کنند. بیان چنین جملاتی در مقابل نخبگان ممتاز جامعه، او را چنان در نزد مردم عزیز کرد که به «آقای بنی‌آدم» (Herr Omness) مشهور شد.

به دلیل چنین اعتراضاتی، دستور داده شد تا لوتر در آوریل 1521 در مجلس ورمس، در برابر کارل پنجم، امپراتور مقدس رم حاضر شود. او با نپذیرفتن حکم نابود کردن نوشته‌هایش، به حکم وجدان خود به عنوان یک مسیحی، ایستادگی کرد. برای چنین رفتاری، در لحظه می‌شد او را به منزله‌ی یک مرتد دستگیر کرد و سوزاند، اما با وجود مردم آلمان که پشت او بسیج شده بودند، هر تلاشی برای دستگیری‌اش می‌توانست به درگیری منجر شود. به این ترتیب، لوتر توانست که ورمس را ترک کند و به نوشتن ادامه دهد و اصلاحات را زنده نگه دارد.

در ابتدا، لوتر تلاش‌های اراسموس برای اصلاح کلیسا را می‌ستود اما، با گذشت زمان، زبان تند لوتر و اصرار او بر ایمان به جای اعمال نیک، منجر به جدایی شدید این دو شد. جرقه‌ی آتش این جدایی بحثی در این باب بود که آیا انسان از آزادی اراده برخوردار است یا نه. در رساله‌هایی دوئل‌وار، اراسموس مدعی آزادیِ اراده بود، اما لوتر به شدت با آن مخالفت می‌کرد. و پس از آن، این دو یکدیگر را دشمنان قسمخورده‌ی خود می‌دیدند. به جز این اختلاف نظر آشکار، کشمکش آنها نمایانگر تصادم دو جهان‌بینی متضاد بود: رنسانس و اصلاحات. اراسموس چهره‌ای بین‌المللی بود که تلاش می‌کرد اتحادی میان مسیحیان، فارغ از مرزها، برقرار کند. لوتر اما ملی‌گرا بود و شیفته‌ی وطن‌پرستی آلمانی‌ها. اراسموس منحصراً به لاتین می‌نوشت، اما لوتر معمولاً از زبان بومی برای ارتباط بهتر با افراد معمولی استفاده می‌کرد. اراسموس می‌خواست طیفی نخبه را بپروراند. لوتر توده‌ها را نشانه گرفته بود. آنها سال‌ها در مورد ایده‌هایشان می‌جنگیدند، و هر کدام سعی داشتند تا اروپا را به جانب خود جذب کنند، اما عقاید اصلاح‌طلبانه و جهانیِ اراسموس با عقاید احساسی و ملی‌گرایانه‌ی لوتر برابری نمی‌کرد. حتی برخی از نزدیکترین شاگردان اراسموس نهایتاً به جبهه‌ی لوتر پیوستند. اراسموس تبدیل به شخصیتی حاشیه‌ای شد، که هم کاتولیک‌ها (به دلیل نگاه بیش از اندازه انتقادی‌اش به کلیسا) و هم لوتری‌ها (به دلیل محتاط بودن بیش از حد) او را استهزا می‌کردند. اما در عصری آشفته و در فضای دوقطبی، اراسموس نمونه‌ی یک لیبرال (آزاداندیش) خردمند بود.  

لوتر در دام دگرگونی‌هایی که خود موجب‌شان شده بود گرفتار شد.

اراسموس حتی وقتی شهرت‌اش رو به زوال بود، کوشش می‌کرد تا برنامه‌ای را که برای اروپا در ذهن داشت کامل کند. او در شکایت صلح، خصومت‌های ملی‌گرایانه‌ای را که در حال تجزیه کردن اروپا بودند تقبیح می‌کرد: «انگلیسی‌ها نسبت به فرانسوی‌ها خصومت می‌ورزند، فقط به این خاطر که آنها فرانسوی هستند. بریتانیایی‌ها از اسکاتلندی‌ها نفرت دارند، به این علت که آن‌ها اسکاتلندی‌اند. آلمانی‌ها با فرانسوی‌ها آشتی ندارد، اسپانیایی‌ها هم همینطور. چه حماقتی! صِرف نام یک مکان مردم را از هم جدا می‌کند، آن هم وقتی چیزهای بسیاری هست که آنها را گرد هم آورد!» اراسموس که از رشد نفرت میان کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها نگران بود، از مسیحیان می‌خواست تا نفرت و کدورت‌های شخصی خود را کنار بگذارند و در عوض روح همدلی را بپرورانند تا صلح فراگیر شود. رساله‌ی در باب اصلاح صلح کلیسا، درخواست تجدید نظری بود برای بردباری مذهبی – که متنی اساسی در پیش‌برد این باور بود.

زمانی که پایان کار اراسموس نزدیک می‌شد، به دنبال هوشیار کردن همکیشان خود نسبت به فاجعه‌ای بود که وقوع آن را پیشبینی می‌کرد؛ اما تلاش او بی‌ثمر بود. پس از مرگ او در سال 1536، اروپا تبدیل به قاره‌ای شد درگیر جنگ‌های متعصبانه‌ی مذهبی، نبردهایی که در «جنگ‌های سی ساله» (1618-1648) به اوج خود رسید، و این ویرانگرترین نزاع اروپا تا پیش از جنگ جهانی اول بود. نظرات اراسموس درباره‌ی بردباری، صلح، و شفقت، بی‌رحمانه سرکوب شدند. هم کاتولیک‌ها و هم پروتستان‌ها او را به عنوان مردی ضعیف و مردد، فاقد حرارت و ایمان می‌دانستند، کسی که تعهدش به یک شیوه‌ی مسالمت‌آمیز مسیحیت بر اساس انجیل‌ها، به علت منسوخ شدنشان محلی از اعراب نداشت. با این حال، دیدگاه اراسموس در مورد یک اروپای متحد، که در آن مردم با باورهای مختلف شهروندان برابری باشند، زنده خواهد ماند – در صورتی که در میان فوران ملی‌گرایی، بیگانه‌هراسی، نژادپرستی، و خشونت‌های پوچی که به صورت دوره‌ای اروپا را به نابودی کشاند، پایگاه فکری پیدا کند. با وجود خودبرتربینی و نخبه‌گرایی اراسموس، اومانیسمِ او راه حلی برای جلوگیری از نابودی دنیا بود.

در همین حال، لوتر در دام دگرگونی‌هایی که خود موجب‌شان شده بود گرفتار شد. وقتی در فاصله‌ی سال‌های 1525-1524 دهقانان آلمانی (تحت تأثیر نوشته‌های او) در مقابل اربابان مذهبی و غیرمذهبی خود قیام کردند، لوتر به دلیل ترس از اغتشاش، آنها را سگ‌های هاری خواند که لایق ضرب و شتم و شکنجه و مرگ هستند. در نتیجه، مردم از لوتر روی برگرداندند. همچنین، اختلاف نظر در مورد این که آیا جسد مسیح در نانِ عشای ربانی حاضر است یا نه، منجر به شکافی ترمیم‌ناپذیر بین اصطلاحات دینی در آلمان و شاخه‌ی سوئیسیِ اصلاحاتِ دینی گردید. اصرار سرسختانه‌ی لوتر بر صحت اعتقادات خود نه فقط کاتولیک‌ها بلکه بسیاری از میانه‌روها را با او بیگانه کرد. لوتر در زمان مرگش در سال 1546، تبدیل به یک مرد مرتجع منزوی شده بود و آثارش در سایه‌ی آثار یک اصلاح‌طلب جوان‌تر و پرتکاپو‌تر به نام ژان کالون قرار گرفته بود. با این حال، نام لوتر به منزله‌ی بنیانگذار آیین پروتستانی و مردی که استبداد مذهبی کلیسای رم را از بین برد در تاریخ باقی خواهد ماند. خوانش پر تبوتاب او از کتاب مقدس بر مبنای ایمان، تأثیری عمیق بر روی فرهنگ غرب و همچنین آمریکا به جا گذاشته است.

 

برگردان: فرهاد نیک‌اندیش


مایکل مسینگ پژوهشگر و روزنامه‌نگار آمریکایی است. آن‌چه خواندید برگردان بخش‌هایی از این نوشته‌ی اوست:

Michael Massing, ‘Luther vs. Erasmus: When Populism First Eclipsed the Liberal Elite,’ The New York Review of Books, 20 February 2018.