درسهای فلسفهی باستان برای خوب زیستن
به گفتهی فیلسوف فرانسوی، پییر اَدو (۲۰۱۰-۱۹۲۲)، فلسفهی باستان چیزی بود که باید در هر لحظه به کار بسته میشد و هدف آن دگرگون ساختن کلیّت حیات فرد بود. به باور او «حکمت حقیقی صرفاً موجب دانایی نمیشد بلکه نحوهی "بودن" ما را تغییر میداد.»
آنچه اَدو «ممارستهای روحانی» میخواند در کانون خوانش او از فلسفهی باستان قرار داشت. این ممارستها «اعمالی ارادی و شخصیاند که ما به کمک آنها نحوهی بودن و دیدمان نسبت به جهان را تغییر میدهیم». آنها اشکال بسیار متفاوتی داشتند اما همواره هدف واحدی را دنبال میکردند. فرد ممکن است در حال خواندن، نوشتن، گفتگو با دیگران یا تأمل باشد اما در تمام این موارد فیلسوف به دنبال آن است تا از طریق این ممارستها وارد گفتگو با خود شود، خودش را دربارهی امری متقاعد و راضی کند و در خود توان زیستن بر طبق حقیقت آن امر را پدید آورد. لازمهی این ممارستها، تغذیهی مدام با ایدههای فسلفی بود، این ممارستها ابزاری در اختیار فیلسوف قرار میدادند تا به یاری آنها به این ایدهها واقعیت ببخشد و آنها را در نحوهی بودن خود محقّق سازد.
برای فیلسوفان یونان و رم باستان، قرار بود فلسفه نحوهی زیستشان را دگرگون کند زیرا این فلسفه بود که ابزاری در اختیار انسانها قرار میداد تا به کمک آنها شکوفا شوند، زندگی خوبی داشته باشند و از احساسات دردسرآفرینی که زندگی بسیاری را مختل میکند، اجتناب کنند. فلسفه برای این فیلسوفان کارکرد درمانی داشت، رشتهای بود که میتوانست به ما کمک کند تا از رنج و اضطراب نالازمی که ناشی از نحوهی نادرست دیدن و فهم جهان بود، رها شویم.
برای کسانی مانند سقراط، رواقیان، اپیکوریان و کلبیان، بسیاری از رنجهای بشر ناشی از قضاوتهای نادرست بود. این قضاوتهای اشتباه باعث میشدند تا برای اموری مانند پول، شهرت، راحتی مادی، به شکلی ارزش قائل شویم که مانع از رسیدن به سعادت حقیقی بود. به همین نحو، آنها باعث میشدند تا نسبت به چیزهایی احساسات منفی ــ مانند اندوه، خشم، حسادت ــ پیدا کنیم که ارزش چنین احساساتی را نداشتند. وظیفهی فلسفه این بود که به ما کمک کند تا به این اشتباهات بپردازیم و در نتیجه نحوهی زندگی خود را تغییر دهیم.
برای داشتن زندگی بهتر باید به جای امور بیرونیای که تصور میکنیم باعث شادی ما میشوند، بر خودمان تمرکز کنیم: قضاوتهایمان، نحوهی رفتارمان، چیزهایی که دنبال میکنیم و آنچه که برایش ارزش قائلایم. پژوهشهای روانشناختی معاصر دربارهی شادی و سعادت، این ایدهها را تأیید میکند. زمانی که فردی پول کافی برای برآورده ساختن نیازهای اساسی زندگی خود ندارد، افزایش درآمد تأثیر بسیار مهمی در میزان شادی او خواهد داشت اما پژوهشها نشان دادهاند که رسیدن به ثروت و آسایشی بیشتر از مقداری که نیازهای اساسی را به راحتی برآورده میکند در کمال شگفتی تأثیر چندانی بر شادی و سعادت افراد ندارد. بنا بر یافتههای روانشناسی، مطمئنترین راه برای تأثیر گذاشتن بر احساس شادی و سعادت، کار کردن بر روی رفتار و دنیای درونی است. در حالی که به نظر میرسد اهداف بیرونی برای رسیدن به ثروت و شهرت هرگز حقیقتاً محقّق نمیشوند، آموختن اتخاذ نگرشی خوشبینانه، اجتماعی، قدرشناسانه، مشفقانه و انعطافپذیر موجب میشود تا احساس خوشی و خرسندی در زندگی به شکل معناداری بهتر شود.
فلاسفهی باستان زودتر از چنین پژوهشهایی به این نتایج رسیده بودند. با این حال، آنها دریافته بودند که تغییر نحوهی بودن و دیدن جهان بر مبنای این اهداف کار راحتی نیست. فرهنگ و باور عمومی به ما میگوید که شادی و رضایت را میتوان خرید، هر چه بیشتر داشته باشیم بهتر است و موفقیت بیشتر از صداقت اهمیت دارد. برای رهایی یافتن از این دیدگاه و زیستن بر اساس ایدههای فلسفی باید مدام کوشید و در اینجاست که ممارستهای روحانی نقشی محوری پیدا میکنند.
اجازه بدهید چند مثال بزنم. مارکوس اورلیوس، امپراتور روم و فیلسوف رواقی، برای این که در خود نگرش مشفقانه و خویشتنداری را تقویت کند، توضیح میدهد که چگونه خود را برای روز آتی آماده میکند:
صبح نخستین چیزی که به خود میگویید این باشد که: امروز با مردمی فضول، ناسپاس، فریبکار، ریاکار و غیراجتماعی مواجه خواهم شد. آنان به خاطر جهل به خیر و شرّ حقیقی، به این امور مبتلا شدهاند. اما من میدانم که ذات خیر، درستی است و ذات شرّ، نادرستی؛ و در تأملات خود دریافتهام که ذات فرد تقصیرکار همانند ذات من است...
برای فیلسوفان یونان و رم باستان، قرار بود فلسفه نحوهی زیستشان را دگرگون کند زیرا این فلسفه بود که ابزاری در اختیار انسانها قرار میداد تا به کمک آنها شکوفا شوند، زندگی خوبی داشته باشند و از احساسات دردسرآفرینی که زندگی بسیاری را مختل میکند، اجتناب کنند.
مارکوس خود را از نظر ذهنی برای چالشهایی که ممکن بود هر روز با آنها مواجه شود مهیّا میکرد و به این ترتیب آماده میشد تا واکنشهایی عقلانی و خویشتندارانه نشان دهد. این ممارست موجب تقویت نگرشی مشفقانه میشد زیرا یادآوری میکرد که خطاهای افراد در فهم نادرست آنان از امور خوب، بد و باارزش در زندگی ریشه دارد و به او تذکر میداد که نباید این واقعیت را از نظر دور بدارد که درست همانند این «خطاکاران» او نیز انسان، زیادی انسان، است.
مارکوس که بیشتر عمر خود از وفور مادی دربار روم برخوردار بود، ممارست دیگری را توصیف میکند که به کمک آن به لحاظ ذهنی چیزها را به ماهیت بنیادین آنها تقلیل میداد و به این ترتیب جذابیتهایشان را از آنها میگرفت:
هنگامی که گوشت بریان یا غذاهایی مانند آن پیش روی شماست، خیلی خوب خواهد بود که در ذهنتان به یاد داشته باشید که این تنِ مردهی یک ماهی یا پرنده یا خوک است؛ و این که شراب فالرنیان [بهترین شراب آن زمان] صرفاً آب انگور است و ردای حاشیهارغوانی شما صرفاً پشم گوسفند است که در خون حلزون دریایی خیسانده شده است.
چنین عباراتی نشان میدهد که نیروی دگرگونسازِ اینگونه ممارستها صرفاً در محتوای آنها نیست بلکه بیان و شکل آنها نیز مهم است. تقریباً امروزه در سراسر جهان غرب، روانشناسی و درمانهای روانشناختیِ مبتنی بر شواهد به درستی پیشگام شدهاند زیرا این رشتهها برای فهم و تسکین آلام یا کمک به شکوفایی و بهروزی ما بهترین امکانات را دارند. با این حال، تصویرسازی ذهنی زیبا، بیان موجز و بهیادماندنی و سبک احساسی و قانعکنندهی بسیاری از ایدهها و ممارستهای فلسفهی باستان دلالت بر این دارد که آنها هنوز قابلیتِ تأثیرگذاریِ معناداری بر تلاشهای ما برای خوب زیستن دارند.
در میان انواع ممارستهایی که در آثار باستانی وجود دارند، برخی به منظور ایجاد عادتهای خوب و در نتیجه تغییر نحوهی تفکر ما، بیشتر بر تغییر رفتارهای آشکار تأکید دارند. اپیکور و سنکا به منظور آماده ساختن افراد برای تغییرات احتمالی در سرنوشت آنها و یادآوری این امر که نباید به تجملات ظاهری زندگی اهمیت زیادی داد، توصیه میکنند که به کم قناعت کنیم. برای مثال، سنکا در نامهی هجدهم از نامههای اخلاقی خود مینویسد:
برای خود چند روز را در نظر بگیر و در طول این مدت به کمترین و ارزانترین خوراک و جامهی زبر و ناراحت قناعت کن... درست همان زمان که فارغ از تشویش و نگرانی هستی باید خود را برای سختیها و ناملایمات آماده سازی.
به این ترتیب، این ممارستها به واسطهی برخی از فنون به فیلسوف کمک میکنند تا ایدههای خود را محقق سازد و آنها را به عادتهای فکری و رفتاری خود مبدّل کند. یکی دیگر از فنونی که این اندیشمندان به کار میبردند این بود که افکار و ایدههای خود را به نحوی بیان میکردند که هنگامی که به آنها نیاز داشتند بتوانند به آسانی آنها را به خاطر بیاورند. برای مثال، اپیکتتوس برای آموزش انعطاف فکری، به شاگردان خود یادآوری میکرد که هر موقعیتی را میتوان به اشکال مختلف تفسیر کرد: مسئلهای که میتوان آن را حل کرد یا مانعی که امکان عبور از آن وجود ندارد. اپیکتتوس در اندرزها مینویسد:
به هر چیز از دو منظر میتوان نگاه کرد ... اگر برادرت با تو رفتار نامناسبی دارد، سعی که از این منظر به آن نگاه نکنی که او در حق تو ظلم میکند بلکه از این منظر نگاه کن که او برادر توست و با هم بزرگ شدهاید...
اپیکور نیز میکوشید با کمک بیاناتی موجز و بهیادماندنی به پیروانش آموزش دهد که قدرشناس باشند و آنان را تشویق میکرد تا به جای تمرکز بر چیزهایی که ندارند یا واقعاً به آن نیاز دارند به چیزهایی توجه کنند که از داشتنشان لذت میبرند:
اگر میخواهی کسی را ثروتمند کنی، بر چیزهایی که دارد اضافه مکن بلکه میل به بیشتر داشتن را از او بگیر.
اپیکور و اپیکتتوس با بیان افکار خود به این نحو، پیروانشان را تشویق میکردند تا این گفتهها را حفظ کنند و بر روی آنها تأمل کنند تا به عادت رفتاری و فکری تبدیل شوند. به این ترتیب، فیلسوفان صبح خود را با تأمل بر معنای چنین عبارتهایی آغاز میکردند و هنگام غلبهی احساسات و امیال آنها را به خاطر میآوردند.
در کوشش مداوم ما برای داشتنی زندگیای بهتر، چنین ایدههایی هنوز هم میتوانند منبعی ارزشمند و تأثیرگذار باشند. با خواندن و به کار بستن ایدههای این فیلسوفان باستانی در حقیقت میتوانیم ممارستهای روحانی خود را تداوم ببخشیم و زنده نگاه داریم.
برگردان: هامون نیشابوری
جوئل اُوِن مدرس درمانهای مبتنی بر شواهد و کمشدت است و در دانشگاه ایست انگلیا بر روی برنامهی آموزشی «متخصص سلامت روانشناختی» کار میکند. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Joel Owen, ‘Sprinkle a little ancient philosophy into your daily routines’, Psyche, 15 Februray 2021.