قهرمان اصلیِ این رمان، برخلاف دیگر رمانهای معروف مارکز، یک زن است و اثری در ستایش عاملیتِ زنان به شمار میرود.
این متن برگردانِ گزیدهای از سخنرانیِ ماریو بارگاس یوسا است بههنگام دریافت جایزهی نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۰.
«پدرم، مثل مادرم سخت معتقد بود که زندگى خانوادگى ما مىباید کاملاً خصوصى بماند. بچه که بودیم وادارمان مىکردند هر بار این قانون را رعایت کنیم. ولى حالا دیگر بچه نیستیم. شاید بچههاى بالغ باشیم اما بچه نیستیم.» این یادداشتی است از رودریگو گارسیا، پسر بزرگ گابریل گارسیا مارکز، در توجیه انتشار یادداشتهایش به صورت کتابى با عنوان «گابو و مرسدس؛ یک بدرود»؛ کتابى که او و ناشرش به خوبى مىدانستند به محض انتشار با استقبال دوستداران مارکز، محبوبترین رماننویس معاصر در سراسر جهان، روبهرو خواهد شد.
«تأثیر میشل باشله ]رئیس جمهور شیلی[ نمادین و فرهنگی بود. سنجش این تأثیر بسیار دشوار اما در عین حال آشکار است: ناگهان دختربچهها فهمیدند که زنان میتوانند رئیس جمهور شوند. حالا دختربچههایی را میبینید که با او همذاتپنداری میکنند و میگویند که میخواهند رئیس جمهور شوند. این تغییری چشمگیر در این کشور است.»
شبکهی کرکس به طور رسمی در نوامبر ۱۹۷۵ تشکیل شد، زمانی که مانوئل کونترِراس، رئیس دستگاه اطلاعاتیِ پینوشه، 50 افسر اطلاعاتی را از شیلی، آرژانتین، اروگوئه، پاراگوئه، بولیوی و برزیل به دانشکدهی جنگ در خیابان مرکزی سانتیاگو، لا آلامِدا، دعوت کرد. پینوشه شخصاً از آنها استقبال کرد.
ادواردو گالیانو، نویسندهی نامدار اروگوئهای که پس از کودتای نظامیان در مونتهویدئو بازداشت شد، میگوید: «مرا در اتومبیلی چپاندند و بردند و در سلولی محبوس کردند. اسمم را با ناخن روی دیوار خراشیدم. شبها صدای داد و فریاد میشنیدم. بعد از چند روز آزاد شدم. من همیشه خوششانس بودهام.»