تب‌های اولیه

حق «آزادی عقیده» در برابر حق انتقاد

مارک رولندز

شما محق هستید هر عقیده‌ای که می‌خواهید داشته باشید. اما عقاید شما، درست مانند عقاید من، می‌توانند در معرض انتقاد و وارسی قرار گیرند. «آزادی عقیده» و «حقِ داشتنِ عقیده» به این معنی نیست که دیگران حق ندارند عقیده‌ی ما را زیر سؤال ببرند و یا آن را نادرست و زیان‌بار بشمارند.

همه‌گیری به ما می‌فهماند که سارتر آزاد بودن را در چه می‌دانست

جولیان باگینی

فیلسوف فرانسوی نظریه‌اش را چنین خلاصه کرده است: «هیچ‌گاه ما آزادتر از وقتی نبوده‌ایم که تحت اشغال حکومت آلمان بودیم.» بینش اصلی سارتر این بود که ما زمانی کاملاً به حدود آزادی‌ خود و سرشت حقیقی آن واقف می‌شویم که از حیث فیزیکی و جسمانی از عمل و فعالیت کردن بازمی‌مانیم. اگر او برحق باشد، آنگاه این بیماریِ همه‌گیر فرصتی است برای آنکه بار دیگر دریابیم که منظور از آزاد بودن چیست.

چگونه جنگ‌های بی‌پایان را پایان دهیم؟

ایلاد اوزان

سال ۱۹۵۳ بود که شاعر اتریشی اینگِبورگ باخمَن نوشت، «جنگ دیگر اعلام نمی‌شود، فقط ادامه می‌یابد». دریغا که این سخن امروز نیز صادق است. هجده سال پس از آغاز حمله‌های هوایی ایالات متحده علیه القاعده، ایالات متحده هنوز هم در افغانستان درگیر است. این جنگ با ۱۴ هزار سربازی که هنوز در آنجا مستقرند از جنگ ویتنام پیشی گرفته و طولانی‌ترین جنگ در تاریخ آمریکا به شمار می‌رود. درست در همین اواخر بود که هشتمین دور گفتگوهای صلح میان ایالات متحده و گروه طالبان بدون نتیجه خاتمه یافت.

نیرنگ شادمانی

کودی دلیستراتی

چه می‌شود اگر شادی به معنای درک فراز و نشیب زندگی باشد، به معنای این باشد که حالت منفی بودن برای زندگی انسانی، و از قضای روزگار، برای شادی ضروری است؟ چه می‌شود اگر رفتارمان را بار دیگر شرطی کنیم: نه برای خواستن بلکه برای خرسند بودن از تمامی احساسات؟

حیله‌های خشم

جورج مانبیوت

در هر عصری دغلکارهای سیاسی با استفاده از خشم، دروغ و توهین بحث معقول و مستدل را تحت‌الشعاع قرار می‌داده‌اند. اما آنها از دهه‌ی ۱۹۳۰ به بعد چندان موفقیتی نداشتند. 

دمی بیگانه‌هراس، دمی روادار: انسان موجود عجیبی است

کریستین جارت

روان‌شناسان تکاملی و اجتماعی به ما می‌گویند که انسان‌ها تمایلی عمیق و ریشه‌دار به اعتماد نکردن به «دیگری» دارند، یعنی به مردمی که به گروه یا اجتماع ما تعلق ندارند. اما یادآوری می‌کنند که سرشت ما جنبه‌ی به همان اندازه مهم دیگری هم دارد.

چگونه ثنویت دکارت سلامت ذهنی ما را از بین برده است

جیمز بارنز

در قرن هفدهم، ثنویت دکارتیِ ماده و ذهن راه‌حلی مبتکرانه برای مشکلی بود که زائد دانستنِ خدا ایجاد کرده بود. «اندیشه‌ها»یی که تا آن زمان به منزله‌ی «تصورات خدا» ذاتیِ طبیعت به شمار می‌رفت از شرّ سپاه ظفرمندِ علم تجربی نجات پیدا کرد و جای امنی در حوزه‌ای جداگانه به نام «ذهن» یافت. 

آیا می‌توان دوبار وارد یک رودخانه شد؟ ویتگنشتاین علیه هراکلیتوس

دیوید ایگان

لودویگ ویتگنشتاین زمانی به دوستی گفت: «من آدمی مذهبی نیستم اما چاره‌ای ندارم جز این که هر مسئله‌ای را از دیدگاهی مذهبی بنگرم.» این مسائلی که او ادعا می‌کرد از دیدگاهی مذهبی در آن‌ها نظر می‌کند معمولاً موضوعات خاص و عملیِ مربوط به منطق و زبان بودند. ویتگنشتاین پیش از آن که به فلسفه روی آورد تربیت و آموزش مهندسی دیده بود...