چند روز بعد از ساقط شدن هواپیمای اوکراینی و کشته شدن ۱۷۶ مسافر و خدمهاش، توی ماشین بودیم و داشتیم از جلوی صف نامنظم پلیس ضدشورش، اسلحههایی که برای به رخ کشیدن توی دستشان گرفته بودند، و ماشینهای سیاهشان میگذشتیم. روی چهرههایشان دقیق شده بودیم که یکی از بچهها گفت «تجمعی که نیست، اینا چرا هنوز هستند؟» یکی دیگر جوابش را داد که: «برای همین، برای اینکه بگن ما هستیم، چه شما باشید چه نباشید. آینده از آن ماست.»
اگر آدمهای عاقل و اندیشمند که میتوانند بر این جامعه تأثیر بگذارند، فکری به حال این جامعه نکنند و سازوکارهایی را تعبیه نکنند و راههایی نیابند که این خشونت تغییر شکل دهد و به مجراهای درستی برود و بیشتر به شکل خواستهای مدنی و خواستنِ «حق» بروز پیدا کند، آیندهی خوبی در انتظار ما نیست. من خیلی نگران آیندهی ایران هستم.
دشواریِ زمانه از آرمانگرایی بنیادی نوسبام نکاسته است؛ او در کتاب اخیر خود، سلطنتِ ترس، همچنان به نگرش محبتآمیز و خلاق و روحیهی مشورت و نقد عقلانیِ موجود در گفتمان سیاسیِ خوب باور دارد.