از نیمهی دههی ۸۰ به بعد، جامعهی مدنی از یک سو آماج تهدید، توقیف و قطع حمایتهای دولتی بود و به نظر میرسید که در سراشیبی سقوط قرار دارد اما از سوی دیگر، بخشهایی از آن به ویژه در حوزهی زنان، پرجنب و جوشترین دورهی فعالیتشان را در دوران چهار سالهی ۸۴ تا ۸۸ و در همان شرایط تشدید سرکوبها تجربه کردند.
سازمانهای غیردولتی در دورهی اصلاحات در مرکز توجه فعالان مدنی و سیاسی قرار داشتند و بسیاری از آنها توانستند منشأ تغییرات کوچک و بزرگی در سطوح مختلف محلهای تا کشوری باشند اما مهمترین دستاوردشان برداشتن نخستین گامها برای ایجاد جامعهی مدنی به معنای نهاد واسط بین مردم و حکومت بود.
نهادهای مدنی در ایران، از اواخر دههی ۷۰ به مدت تقریباً یک دهه، دست به فعالیتهایی زدند که از بعد از انقلاب بیسابقه بود: اعضای دهها سازمان غیردولتی که به فاصلهی کمی پس از زلزلهی بم در دیماه ۱۳۸۲ گردهم آمدند تا یک حرکت جمعی برای کمک به بازماندگان زلزله سازماندهی کنند.
از اوایل دههی ۷۰ بود که در نتیجهی تغییرات درون جامعهی ایران و تحولات بینالمللی، شاهد شکلگیری جامعهی مدنی هستیم. جامعه مدنیای که شاید بتوان آن را متفاوت از آنچه دانست که در دوران شاه و حتی در سالهای نخست پس از انقلاب تجربه شده بود.
سال ۱۳۷۷ بود و من ۱۸ ساله، دانشجوی سال اول بودم، و هر روز با یک بغل روزنامه به خانه میآمدم و وسط همان کاغذهای کاهی برای اولین بار کلمهی «جامعهی مدنی» را دیده بودم... محمد خاتمی، رئیسجمهور وقت هم که جامعهی مدنی را یکی از شعارهای انتخاباتیاش قرار داده و به موضوع روز جامعه تبدیل کرده بود...
۱۲ سال پیش، وقتی دلارام علی، پس از شرکت در تجمع زنان برای اعتراض به قوانین تبعیضآمیز به دو سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شد، چنین حکمی سنگین و طولانی به نظر میآمد. حالا اما حکمهای زندان اغلب چند دههای است...