چهار یا پنج ساله بودم که روزی متوجه شدم دیگر قرار نیست به این زودیها خاله مهوش و خاله فریبا را ببینم؛ آنها قرار بود که به «زندان» بروند.
روزهای پرماجرا و شبهای طولانیِ اندونزی دو خط عمیق و موازی نزدیک چشمانش کشیده و چهرهاش را بیشتر شبیه به پدرش کرده، پدری که عکسش را از خانه تا اندونزی در جیب حمل کرده است.
او میگوید مخالفت با اعدام را پس از شنیدن داستان خواهری که برادرش اعدام شده بود، آغاز کرده و کلمهی «دادخواهی» را اولین بار در زندان شنیده است.
کارگر «پایش وضعیت»، تنها یکی از پیچهای ماشین غولپیکری است که غیر از استخراج نفت هیچ چیز دیگری برایش برنامهریزی نشده است.
مفهوم مکانهای خاطره را پییر نورا، مورخ و اندیشمند فرانسوی (متولد ۱۹۳۱، پاریس)، در دههی ۱۹۷۰ مطرح کرد. بهگفتهی او، «مکان خاطره» ممکن است جایی واقعی باشد یا پدیدهای صرفاً ذهنی که خاطره در آن شکل میگیرد و ماندگار میشود و کارکردی «علیه فراموشی» به خود میگیرد.
اولینباری که نام مهوش و فریبا را در جایی غیر از اخبار شنیدم، راهروهای بند ۲۰۹ زندان اوین بود. پیش از آن، ما در «کمیتهی گزارشگران حقوق بشر»، اخبار بازداشت و زندانی بودنِ آنها را پوشش میدادیم. اما در خرداد سال ۸۸ در سلولی بسیار نزدیک به آنها در همان بند بودم.