جنبش زنان در افغانستان پس از سقوط نظام طالبان، با روی کار آمدن ادارهی موقت و حضور گستردهی جامعهی جهانی وارد مرحلهای جدید و پرشتاب شد. تصویب چندین قانون به نفع زنان، پذیرش کنوانسیون ۱۳۲۵ سازمان ملل متحد، تبعیض مثبت به نفع زنان در مناصب و ادارات دولتی، مشارکت فعال در بخشهای گوناگون جامعه، از دستاوردهایی است که نصیب زنان افغانستان شده است. با این حال، جنبش زنان افغانستان منتقدان زیادی دارد و آن را به فعالیتهای پروژهای تقلیل میدهند.
ابراهیم داریوش، با یادآوری اهمیت و ضرورت برخورداری از رویکرد بومی/جهانی در ترسیم نقشهی راه، هدایت و گسترش جنبشهای مستقل زنان منطقه پرسشهایی را پیش روی ما میگذارد: آیا این امر روند فروکاهیدن جنبشی مردمی به جنبش تشکلهای وارداتی است؟ آیا جنبش زنان افغان در دوران پس از طالبان را میتوان «برساختهی سازمانهای مردمنهاد وارداتی» دانست؟