عصر ما عصر فرمانروایی «انسانهای قدرتمند» است: رهبرانی که تصور میکنند برای این انتخاب شدهاند که ارادهی مردم را به کرسی بنشانند. وای به حال کسی یا چیزی که سر راه آنها بایستد، چه اپوزیسیون سیاسی باشد، چه دادگاه، رسانه یا مردمان دلیر. در حالی که این نگهبانانِ آزادی دیو و دد خوانده، نادیده انگاشته و نابود میشوند، گروههای آسیبپذیر، مثل پناهجویان، مهاجران، اقلیتها و کسانی که در فقر دست و پا میزنند، ضربهی کاری را میخورند.
آنچه رهبران اروپایی از آن سخن میگویند اقتصادهای ملی، نظامهای بهداشت عمومی ملی، و نظامهای آموزشی ملی است. بااینهمه، در مقابل ناسیونالیسم تفرقهافکنانهی رهبرانی که سودای فاشیسم را در سر دارند، خطابههای ناسیونالیستی مرکل و مکرون دربارهی بحران بر مراقبت، رعایت و همبستگی تأکید کردهاند.
پاسخ به این پرسش که اروپا برای ترکیه چه جایگاهی دارد، به طور چشمگیری در طول ۱۰ سال اخیر تغییر کرده است. وقتی ترکیه از نزدیکی با اروپا پا پس کشید و به ملیگرایی، اسلامگرایی و اقتدارگرایی پوپولیستی، و حتی بدتر، به زنستیزی و تبعیض جنسیتی رو آورد، در مقابلْ نظر اروپاییها نیز نسبت به ترکیه به شکلی سیستماتیک منفی شد.
هر چند دولتها میتوانند آزادی بیان را به نفع خود محدود کنند اما کاستن از شفافیت و اِعمال سانسور هزینههایی دارد. اغلب این سبکسنگین کردن سود و زیانِ سرکوب و سانسور را «تنگنای دیکتاتور» میخوانند. نوعی از این تنگنا وقتی به وجود میآید که دولت میخواهد محدودیتهایی علیه آزادی بیان وضع کند اما سرکوب میتواند به واکنش منفی علیه دولت بینجامد.
استفادهی جناحِ راست افراطی در ایتالیا از رسانههای اجتماعی برای دامن زدن به نفرتپراکنی از حیث وسعت و شدت بیسابقه است. نتیجهی آن تباهی گفتار سیاسی در محیطی رسانهای است که تحت کنترل کافی قرار ندارد. اقدامات متقابلی در حال شکلگیری است اما معضل به نوعی ساختاری است و بعضاً ریشه در الگوی تجاری رسانههای اجتماعی دارد.
۷۵ سال پس از پایان جنگ، ما آلمانیها باید از بسیاری دستاوردها خوشحال باشیم. اما هیچ یک از این دستاوردهای مثبت جاودانه نیست. به همین دلیل است که نباید از یاد برد که ۸ مه پایان آزادسازی نبود ــ حفظ آزادی و دموکراسی وظیفهای ابدی است که از آن روز به ما سپرده شده است!