آرزوهای بربادرفتهی دختران مصری
varitey
برای اکثر نوبالغان، به سن قانونی رسیدن همچون مبارزه با سکون است. چون جسم، احساسات و نظرات آنها ماه به ماه به سرعت تغییر میکند، احساس میکنند که دنیا آرامتر و راکدتر از آن است که با نفس سرکش و پویای آنها سازگار باشد. اما اَمَل، شخصیت اصلیِ مستند موجز و هوشمندانهی محمد صیام، در وضعیت متفاوت و گیجکنندهتری به سر میبرد: انقلاب سال 2011 مصر تأثیر ماندگاری بر نوجوانیاش دارد، و رشد شخصیِ او و تحولات خشونتآمیز کشورش بر تلاطم و ناآرامیاش میافزایند.
فیلم تلخ و شیرینِ صیام، تحولات پیشبینیناپذیرِ امل طی پنج سالِ دشوارِ متوالی را دنبال میکند و بدون توسل به ترفندهای بیخود، نوعی روایت دوگانهی شخصی و سیاسی را ارائه میدهد. حاصل کار، اثری جذاب و غمانگیز است که امسال جشنوارهی «ایدفا» (IDFA) با نمایش آن گشایش یافت و-همان طور که از یک محصول مشترک انتظار داریم- به احتمال زیاد در جشنوارههای دیگری در گوشه و کنار دنیا هم به نمایش درخواهد آمد. در عین حال، چون این فیلم به موضوعات داغی مثل هویت جنسی، سیاسی و دینی میپردازد، برای پخش تلویزیونی، ویدیویی و اینترنتی هم مناسب است.
اولین باری که املِ پانزده ساله را در فیلم میبینیم، بیپروا به یک مأمور خشن میگوید، «فکر میکنی دشمنیام بیدلیله؟» عصبانیت بسیاری از بچههای بدخلق و مضطربِ همسنِ امل بیدلیل، و البته تا حدی ناشی از غلیان هورمونهایشان است. اما امل چیزهایی را دیده و از سر گذرانده که اکثر نوجوانان با آن بیگانهاند. سال 2012 است و او هنوز از درد و رنج شرکت در تظاهرات پارسال در میدان تحریر علیه حکومت استبدادیِ حسنی مبارک رهایی نیافته است، تظاهراتی که در آن نیروهای پلیس او را کتک زدند و روی زمین کشاندند. امل همچنین سوگوار دوست پسرش است که در سال 2012 در اغتشاشات استادیوم پورت سعید کشته شده؛ پدرش هم نابهنگام از دنیا رفته و او را داغدار کرده است.
بله، این درد و رنج خارقالعاده به دشمنیِ امل انجامیده اما در عین حال سبب شده که به اعتقادات سیاسیِ چپگرایانهاش یقین داشته باشد: امل، به قول جوانان اوایل قرن بیست و یکم، «حساس» یا هشیار است، هر چند این امر نه متظاهرانه بلکه پیامد آسیب دیدن در مبارزه است. او ادای پسرها را درمیآورد تا با محیط غالباً مردانهی انقلابیون جوان مصری سازگار باشد-به او هشدار میدهند که «تحصن جای دخترها نیست...اذیتت خواهند کرد». او به بزرگترهای خانواده که عقاید سیاسی متفاوتی دارند، پرخاش میکند. امل با لحنی سرزنشآمیز به مادرش، که دادستان نظامیِ میانهروتری است، میگوید: «اگه به نامزد نظامیها رأی بدی، ازت سلب نسبت میکنم.» ممکن است مخاطبان غیرمصری هم با این بگومگوی خانوادگی آشنا باشند: اکنون در آمریکا هم اختلافنظرهای سیاسی به اختلافات خانوادگی میانجامد.
او ادای پسرها را درمیآورد تا با محیط غالباً مردانهی انقلابیون جوان مصری سازگار باشد-به او هشدار میدهند که «تحصن جای دخترها نیست...اذیتت خواهند کرد».
این فیلم موفق میشود که جنبهی خاص و در عین حال کاملاً عام سیاسیشدن امل را نشان دهد: ممکن است که آزادیخواهیِ امل ناشی از شرایط حاد او بوده باشد اما بگومگوهای او با مادرش حاکی از حالت حقبهجانبِ بیآلایش همهی نوجوانانی است که طوری حرف میزنند که انگار اولین کسانی هستند که چنین خالصانه به باورهای بهحق خود عقیده دارند. صیام (که فیلمبردار این مستند نیز هست و اغلب از نماهای نزدیکِ صریح و روشنگر استفاده میکند) به قهرمان مقاوم و جذابش علاقه دارد و این علاقه را به بیننده هم منتقل میکند اما در عین حال آنقدر شوخطبع و خبره است که نشان دهد امل هم-مثل هر نوجوان 15 سالهی دیگری-میتواند گاهی کفر آدم را درآورد.
در 17 سالگی، امل تا حدی از آرمانهایش کوتاه آمده است، و این ضرورتاً به نفعش نیست. حالا او آرایش کرده و ظاهری زنانه و دوست پسری مخالف برابریِ جنسیتی دارد که میگوید امل باید ازدواج را مقدم بر تحصیل در دانشگاه بداند؛ جزماندیشیِ سیاسیِ او، اگر نگوییم از بین رفته، کاهش یافته است. یک سال بعد، او باز هم تغییر کرده است: محجبه و درسخوان شده، هرچند ممکن است که بیننده با ناراحتی احساس کند که دیگر گزینههای چندانی در دسترس این دختر باهوش و آیندهدار نیست. ورونیک لاگوارده-سِگو در لابهلای این تصاویر، بریدهفیلمهای خانگیای را گنجانده که دوران خوش کودکیِ امل را به تصویر میکشد؛ تدوین سریع و روان او ماهرانه نشان میدهد که دوران بلوغ به سرعت برق و باد میگذرد: این مستند تقریباً مثل فیلم مهیج نفسگیری است که هر لحظه منتظر و امیدواریم که امل پیش از آن که به دوران بلوغ رسد و از تغییر بازایستد، به خود آید.
اما بیعدالتیهای سیاسی و اجتماعی فراوان در مصر بلندپروازی و ارادهی او را تضعیف میکند، تا حدی که حتی به این فکر میافتد که به نیروی پلیس بپیوندد، همان پلیسی که قبلاً او را وحشیانه کتک زده است. او با بیمیلی میگوید که میخواهد اوضاع را از داخل قدرت تغییر دهد. در 18 سالگی میگوید، «نمیدانم آیا بهتر است که جزئی از نظام بود یا همیشه مطرود ماند.»-این حرف هم میتواند وصف حال به بلوغ رسیدن هر نوجوانی باشد. این مستند عاری از امیدهای مشروط نیست اما متأثرکنندهترین وجه فیلمِ صیام این است که هر چه امل بزرگتر میشود، از دستیابی به پاسخی برای این پرسش دورتر میشود.[1]
محمد صیام پیش از این تنها چند مستند کوتاه ساخته بود. به همین دلیل، وقتی نخستین مستند بلندش، «امل»، به عنوان فیلم افتتاحیهی این دوره از جشنوارهی «ایدفا» برگزیده شد مضطرب شد. او میگوید، «باورنکردنی است. کمی نگرانام اما امیدوارم مردم از فیلم خوششان بیاید. شنیدهام که این سینما 1700 صندلی دارد و همهی بلیتها را فروختهاند. بنابراین، اگر از فیلم بدشان بیاید، ممکن است خطرناک باشد!» با وجود این، باربارا ویسِر، مدیر هنریِ موقت ایدفا، به کارِ صیام کاملاً اعتماد دارد و نه تنها جنبههای فنیِ فیلم را تحسین میکند بلکه خوشحال است که صیام تصمیم گرفته تا موضوع مناسبی-رویدادهای پس از انقلاب 2011 مصر-را از نگاهی زنانه ارائه دهد.
ویسر میگوید، «این مسئله اهمیت دارد و نشانهی بسیار مهمی از سمت و سوی آیندهی ما است.»
فیلم صیام، که ساختنش 6 سال طول کشیده و حاصل تدوین 25 ساعت بریدهفیلم است، صحنههایی از زندگی یک دختر مصری به نام امل را نشان میدهد. اولین بار که او را میبینیم، سال 2012 است و 15 سال دارد. املِ جوان و پسرنما در ناآرامیهای میدان تحریر آسیب دیده و عصبانی و تندخو است زیرا هم نخستین دوست پسرش را در اغتشاشات همان سالِ استادیوم فوتبال پورت سعید از دست داده و هم پدرش بر اثر بیماری از دنیا رفته است (هرچند معلوم نیست که علت مرگش دقیقاً چه بوده است). صیام در فواصل منظمی به سراغ امل میرود و تغییرات غیرمنتظرهی این دختر پسرنمای منضبط در مسیر زنانگی را تا همین امسال ]2017[ دنبال میکند-این امر سبب شده است که ویسر «امل» را با «پسرانگی» (2014)، فیلم بدیع و موفق ریچارد لینکلِیتِر، مقایسه کند.
امل خودش، به علت همان شرایطی که در صحنههای پایانیِ فیلم میبینیم، نتوانست در جشنوارهی ایدفا شرکت کند اما در آستانهی نخستین نمایش جهانیِ فیلم با صیام گفتوگو کردم.
دیمون وایز: چه شد که به فکر ساختن این فیلم افتادید؟
محمد صیام: ابتدا دنبال پسر جوانی میگشتم که عضو یکی از گروههای اوباش هوادار فوتبال باشد. 99.9 درصد از اعضای این گروهها مرد هستند. دو نفر از آنها را دنبال کردم تا این که روزی در بین این گروه بزرگ مردانه دخترِ واقعاً ریزنقش و بسیار کوتاهقامتی را دیدم که قدش شاید تقریباً یک متر و نیم بود. امل بود، همین بلوز گرمکنِ کلاهدارِ بنفشرنگی را پوشیده بود که در فیلم میبینیم. خیلی پرسروصدا و بددهن بود. در عین حال از نظر ظاهری نه شبیه دخترها بود و نه شبیه پسرها. حتی صدایش هم زنانه یا مردانه نبود. اما واقعاً فوقالعاده بود و همه را به حرفشنوی از خود وامیداشت. او سردستهی این همه مرد قدبلند بود، مثل نوک پیکان.
وایز: آیا خیلی طول کشید تا امل را به شرکت در فیلم متقاعد کنید؟
او آیینهی تمامنمای همهی تغییراتی است که در مصر رخ میدهد.
صیام: نه. برای شروع فیلمبرداری عجله نکردم چون میخواستم ببینم بدون دوربین چطور رفتار میکند تا بعد ببینم آیا رفتارش جلوی دوربین تغییر میکند یا نه. بنابراین، میخواستم قبل از فیلمبرداری کمی او را وارسی کنم. باورنکردنی است که رفتارش جلوی دوربین عوض نشد. خودِ خودش بود.
وایز: فیلم چه وقتی شکل گرفت؟
صیام: خب، اول واقعاً نمیدانستم که میخواهم با او چه کار کنم و چه چیزی را از او بیرون بکشم. قبلاً بازیگردان فیلمهای داستانی بودم، و میفهمیدم که نقشش خوب است-یعنی شخصیتش روی پرده جذاب است. اما فکر میکردم که فقط میخواهم یک سال از زندگیاش را نشان دهم، یا چیزی شبیه به آن. مطمئن نبودم که چه کار میخواستم بکنم. بعد دیدم که او آیینهی تمامنمای همهی تغییراتی است که در مصر رخ میدهد. احساس کردم که این میتواند داستان بسیار خوبی دربارهی به بلوغ رسیدن باشد: این که تغییرات عاطفی و جسمانی او را سال به سال دنبال کنیم. بنابراین، فهمیدم که ساختن فیلم بیش از یک سال طول خواهد کشید اما نمیدانستم که سرانجام شش سال خواهد شد.
وایز: او فوقالعاده آسیبپذیر است. اما در عین حال خیلی شجاع است. علتش چیست؟
صیام: پدرش همیشه به او میگفت اگر از چیزی نترسی، مردم حرفت را گوش خواهند کرد. به نظر امل، حرف پدرش نوعی پیشگویی بوده است. او واقعاً به این حرف عقیده دارد-برایش مثل نوعی دین است، و شجاعت و بیباکیاش ناشی از همین است. بنابراین، هر چند ممکن است که آسیب ببیند و به دردسر بیفتد اما در عمق وجودش احساس میکند که چنین اتفاقی رخ نخواهد داد. احساس میکند که محفوظ است چون پدرش مواظبش است. زیباییِ رابطهی آنها در همین است، در ایمان به پدرش.
وایز: تصاویر مربوط به میدان تحریر هولناک است. آیا فیلمبرداری این بخش هم بر عهدهی خودتان بود؟
صیام: بله. میخواستم چیز متفاوتی را به تصویر بکشم، یعنی نمیخواستم در حال دویدن به این طرف و آن طرف فیلمبرداری کنم. سهپایه را زمین گذاشتم، عدسیهای مناسب را انتخاب کردم و سرِ فرصت فیلمبرداری کردم. همهجا پر از گلوله و گاز اشکآور بود. اما کمالگرایی به خرج دادم. خودم و همکارانم را به خطر انداختم. کار احمقانهای بود. اما واقعاً به این تصاویر افتخار میکنم.
وایز: این کار چقدر خطرناک بود؟
صیام: خیلی خطرناک بود. یک گلوله درست از کنار گردنم عبور کرد-کمی به گردنم آسیب رساند. تیری به مچپای دستیارم خورد و خودش هم دستگیر شد. خیلی وحشیانه بود. چند نفر جلوی دوربین کشته شدند. اما نمیخواستم این تصاویر را در فیلم بگنجانم. فقط از تصاویری استفاده کردم که کمی مبهم و خیالی به نظر میرسید چون میخواستم نشان دهم که داریم داخل سرِ امل را نشان میدهیم و همه چیز سورئال به نظر میرسد. این تصاویر کاملاً واقعگرایانه نیست. به نوعی زیبا و کمی مرموز است.
وایز: آیا امل آیینهی تمامنمای جوانان امروزیِ مصر است؟
صیام: مسلماً این طور است. قطعاً. یکی از انگیزههای اصلیام برای ساختن این فیلم همین بود چون نمیخواستم فقط دربارهی زندگیِ شخصیِ امل حرف بزنم. به نظرم، امل نمایندهی همهی جوانان عربی است که این تجربهی امیدوارکننده و آرمانشهرباورانه را از سر گذراندند. اما سرانجام مجبور شدند که از رؤیاهای خود صرفنظر کنند. وادار شدند که از امیدهای بربادرفتهی خود دست بردارند و به واقعگرایی روی بیاورند. دنبال کار بگردند، تحصیلاتشان را به پایان برسانند و ازدواج کنند. اما بیش از هر چیز میخواستم نشان دهم که حالا چقدر گزینههای این نسل محدود است، و چقدر در کشور خودشان احساس تنهایی میکنند. آنها بین دو قطب متضاد گیر افتادهاند-اخوانالمسلمینِ متعصب و دیکتاتوریهای نظامی. آنها دارند سعی میکنند که بین این دو قطب برای خود جایی دست و پا کنند، و اگر در این کار موفق نشوند کشور را ترک میکنند و به اروپا یا آمریکا میروند. بنابراین، در نهایت چیزی که میخواهم بگویم این است که جوانان عرب نه تنها به مایهی نگرانی، یا گاهی، مشکلِ کشورهای عربی بلکه به مایهی نگرانی کل دنیا بدل شدند.[2]
برگردان: عرفان ثابتی
[1] گای لاج منتقد سینما است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Guy Lodge, ‘Film Review: Amal’, Variety, 19 November 2017.
[2] دیمون وایز روزنامهنگار حوزهی سینما و مشاور جشنوارهی بینالمللی فیلم لندن است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Damon Wise, ‘IDFA: Amal Director Mohamed Siam on Documenting Disillusioned Arab Youth: They Had to Swallow Their Dreams’, Variety, 16 November 2017.