باید از رهبرانی که زنان را دستگاه تولید مثل میپندارند، ترسید
newyorktimes
زنان به چه دردی میخورند؟ این سؤال گولزنندهای به نظر میرسد. ممکن است از روی سادگی بگویید که زنان انساناند و حق دارند که زندگی کامل و تمامعیاری داشته باشند، و از جمله حق کار، سرگرمی، گذراندن اوقات فراغت و گوش دادن به برنامهی رادیوییِ «امروز» و داد زدن بر سرِ آن را دارند.
اما در سراسر اروپا نیروی سیاسیِ قدیمیای دوباره در حال قدرت گرفتن است. پوپولیستهای راستگرا سرگرم پیش بردن سیاستهای زادوولدگرایانهای هستند که با زنان همچون دستگاه تولیدمثل برخورد میکند. بر اساس این سیاستها باید زنان مناسب-معمولاً یعنی زنان سفیدپوست-را به زادوولد تشویق کرد.
در 10 فوریه، ویکتور اوربان، نخست وزیر مجارستان، اعلام کرد که اقدامات جدیدی برای حمایت از مادران انجام خواهد شد. این اقدامات عبارتاند از پرداخت یارانهی مسکن، افزایش 21 هزار نفریِ ظرفیت مهدکودکها، و پرداخت کمکهای دولتی به خانوادهها برای خریدن مینی وَن. زنانی که بیش از چهار بچه داشته باشند تا پایان عمر از مالیات بر درآمد معاف خواهند شد.
اوربان گفت مشکل «غرب» این است که برای جبران نرخ پایین زادوولد به مهاجرت تکیه کرده است-در واقع، به طور ضمنی گفت که مجارستان، یکی از اعضای اتحادیهی اروپا، به چنین راه حلی دل نبسته است. به نظر او، غرب فکر میکند که «به ازای هر یک بچهی کموکسر، یک بچهی مهاجر باید به کشور وارد شود تا آمار و ارقام سرراست شود. مردم مجارستان عقیدهی متفاوتی دارند. ما به اعداد و ارقام احتیاج نداریم. ما به بچههای مجارستانی نیاز داریم.»
ممکن است سیاستهای اوربان فمینیستی به نظر برسد اما این سیاستها از آرمان برابریطلبانه بسیار فاصله دارد، آرمانی که میگوید زنان حق دارند هر قدر و هر زمان که میخواهند بچهدار شوند بیآنکه خطر فقر آنها را تهدید کند.
بله، میزان باروری در مجارستان پایین است-میانگین باروریِ مادامالعمر هر زن در مجارستان 45.1 فرزند است، در حالی که میانگین این رقم در اتحادیهی اروپا 58.1 بچه به ازای هر زن است. مجارستان هم مثل دیگر کشورهای توسعهیافته با «کاهش چشمگیرِ موقتیِ زادوولد» مواجه است و از نرخ 1.2 لازم برای جایگزینیِ جمعیت فاصله دارد. البته این مشکل جمعیتشناختی به هیچ وجه منحصر به مجارستان نیست. بر اساس گزارشی که پارسال در نشریهی «لانسِت» منتشر شد، در سال 1950 میانگین نرخ باروری در همهی کشورها 7.4 بوده است. در سال 2017 این عدد به 4.2 کاهش یافته بود.
اما این ارقام تفاوتهای مهمی را میپوشاند. اکنون بالاترین و پایینترین نرخ باروری، به ترتیب، به نیجر در آفریقای غربی (1.7) و قبرس (0.1) تعلق دارد. با نگاه به ردهبندیِ بانک جهانی میتوان دریافت که اکثریت جمعیت کشورهایی با نرخ باروری 0.2 و بالاتر از آن سفیدپوست نیستند.
بعضی از افراد در محلهای تبادلنظر در اینترنت و در ویدیوهای توطئهباورانه در یوتیوب به صراحت همان چیزی را میگویند که اوربان فقط به طور تلویحی به آن اشاره میکند: زنان «ما» باید زادوولد کنند چون زنان سیاهپوست و قهوهایرنگ دارند تولیدمثل میکنند. ترس از «نسلکشی سفیدپوستان» به یکی از مؤلفههای اساسیِ گفتمان راستگرایان افراطی و نئونازیها تبدیل شده است. اوربان، که پناهندگان اهل آفریقای شمالی و خاورمیانه را «مهاجمان مسلمان» خوانده، میداند که حامیانش سیاستهای زادوولدگرایانهی او را جزء انفکاکناپذیری از ملیگراییاش خواهند شمرد.
پوپولیستهای راستگرا حامی نقشهای جنسیتیِ «سنتی» هستند و مردان را نانآورِ خانه و زنان را خانهدار میدانند.
این پیوند تلویحی نشان میدهد که چرا پوپولیستهای راستگرا اینقدر حامی نقشهای جنسیتیِ «سنتی» هستند و مردان را نانآورِ خانه و زنان را خانهدار میدانند. آنها بالابودن سطح تحصیلیِ زنان غربی را تهدیدی علیه میزان جمعیت آیندهی کشورهای خود میدانند-در آمریکا و بریتانیا تعداد دانشجویان زن در مقطع کارشناسی بیشتر از مردان است. به نظر آنها، تحصیل سبب میشود که زنان نقش طبیعی و خدادادشان در تولیدمثل را رها کنند و در عوض به دنبال کارهای کماهمیتی مثل اشتغال و استقلال اقتصادی بروند. آنها میگویند باید زنان را به آشپزخانه برگرداند تا نرخ تولد افزایش یابد.
زادوولدگرایی به فمینیستستیزان و ملیگرایان قومی اجازه میدهد تا مجموعهای از دادههای جداگانهای را که کسی در صحت تکتک آنها شک ندارد به هم مرتبط کنند. به طور میانگین، زنان در کشورهای درحالتوسعه بیش از کشورهای توسعهیافته بچه دارند. میزان زادوولد در کشورهای فقیر اسلامی زیاد است. هر جا دسترسی به روشهای پیشگیری از بارداری بیشتر بوده و زنان توانستهاند به تنظیم خانواده بپردازند، تعداد فرزندان در مقایسه با نسلهای پیشین کاهش یافته است.
ویکتور اوربان با ارائهی معافیتهای مالیاتی و کمک به خریدن مینی ون زنان مجارستانی را به تولیدمثل «تشویق» میکند. اما او پس از تثبیت این سیاست به «تهدید» روی خواهد آورد. نتیجهی منطقی چنین سیاستی عبارت است از محدود کردن دسترسی به روشهای پیشگیری از بارداری و ممنوعیت سقط جنین (البته شواهد و مدارک ارائهشده از سوی «مؤسسهی گوتماخِر» حاکی از آن است که چنین ممنوعیتهایی موارد سقط جنین را کاهش نمیدهد و صرفاً به کاهش سقط جنینهای «امن» میانجامد.)
برای ترساندن مخاطبان، سقط جنین را میتوان توطئهی بیگانگان برای تضعیف کشور جلوه داد: در سال 2012، رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، گفت که به نظرش سقط جنین، «قتل» و «توطئهای موذیانه برای محو ترکیه از صحنهی دنیا» است. در لهستان، اکنون دسترسی به قرصهای ضدبارداری محتاج نسخهی پزشک است، و نمایندگان مجلس سرگرم بحث دربارهی ممنوعیت سقط جنین در صورت نقصعضو جنین هستند. ماه قبل، نشریهی فارِن پالیسی گزارش داد که «در شهر پوزنان واقع در غرب لهستان، فعالان کارزار مبارزه با سقط جنین پوسترهای بیپردهای را به نمایش گذاشتهاند که با کنار هم قرار دادن جنینهای انسان و آدولف هیتلر، سقط جنین را با نسلکشی مقایسه میکند.»
در بعضی از دیگر کشورها، چنین وانمود میکنند که سلب استقلال جسمانیِ زنان هزینهای است که باید برای حمایت از الگوی اقتصادیِ حاکم پرداخت. در 7 فوریه، پابلو کاسادو، رهبر «حزب مردمی»، حزب راستگرای اسپانیا، اعلام کرد که میخواهد سقط جنین را به مواردی محدود کند که به زنان تجاوز شده، جانشان در خطر است یا جنین سالم نیست. استدلالش چه بود؟ او گفت که اسپانیا با «افول جمعیت» مواجه است و «اگر میخواهیم مستمریِ بازنشستگان و بودجهی مراقبتهای بهداشتی را تأمین کنیم باید به جای توجه به شیوههای سقط جنین به راههای افزایش تعداد نوزادان فکر کنیم.»
واقعیت این است که سیاستهای زادوولدگرایانه پرهزینهاند، و تأثیر ناچیزی بر افزایش نرخ تولد دارند. جورج مَگنوس، پژوهشگر تغییرات جمعیتشناختی، میگوید، «به نظرم اوربان دارد از ناسیونالیسم حمایت میکند اما فکر میکنم که سیاستهایش محکوم به شکست است.»
به نظرم، حامیان سیاستهای زادوولدگرایانه و فعالان کارزار مبارزه با سقط جنین میدانند که درگیرِ جنگی بیپایان شدهاند. هدف آنها نه دستیابی به پیروزی قاطع بلکه دامن زدن به ترسهای مبهم است. مقصود از زادوولدگرایی القای این حس است که خطری ملت را تهدید میکند و این که زنان در درجهی اول نه انسان بلکه دستگاه تولیدمثلاند.
برگردان: عرفان ثابتی
هلن لوئیس دستیار سردبیر هفتهنامهی نیو اِستِیتسمَن است. او سرگرم نگارش کتابی دربارهی فمینیسم است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Helen Lewis, ‘Why we should fear populists like Orban and Erdogan who want women to be baby machines’, New Statesman, 13 February 2019.