بهرغم غنای پرسشها و قرنها زمان که برای رسیدگی به آنها صرف شده، فیلسوفان هنوز به ارائهی هیچ پاسخی موفق نشدهاند. آنها کوششی سخت و طولانی کردهاند اما هیچ یک از پاسخهایی که به این پرسشها ارائه دادهاند، مقبولیت نیافته است. این پاسخهای پیشنهادی را بلافاصله فیلسوفانی دیگر وارسی کرده و نواقص آنها را کشف و اشتباهات یا فرضیات تردیدانگیز آنها را آشکار کردهاند.
در هر نگاه مادیگرایانهای به مقولهی خودآگاهی، مسئلهی آزادیِ اراده مشکلی حیاتی محسوب میشود. یک آدم مدرن و روشنفکر تمایل دارد که بپندارد مفهوم استعاری و غیرمادی روح فناناپذیر را کنار نهاده و در ازای آن به درکی علمی و دقیق از خودآگاهی و خودیت نائل آمده است، خودیتی که متشکل از میلیاردها نورون در مغز همراه با چند تریلیون سیناپسهای آن و مجموعهای از فرایندهای الکتریکی و شیمیایی است.
بسیاری از قوانین اساسی دموکراتیک از ما در برابر هجوم ناخواسته به مغز و جسممان محافظت میکنند. این قوانین همچنین تقدس ویژهای برای آزادی فکر و حریم خصوصی ذهنی قائلاند. به همین دلیل است که استفاده از داروهای نوروشیمیایی که در عملکرد شناختی فرد اختلال ایجاد میکنند بدون اجازهی شخص ممنوع است، مگر این که این کار از نظر پزشکی موجه باشد.
در قرن هفدهم، ثنویت دکارتیِ ماده و ذهن راهحلی مبتکرانه برای مشکلی بود که زائد دانستنِ خدا ایجاد کرده بود. «اندیشهها»یی که تا آن زمان به منزلهی «تصورات خدا» ذاتیِ طبیعت به شمار میرفت از شرّ سپاه ظفرمندِ علم تجربی نجات پیدا کرد و جای امنی در حوزهای جداگانه به نام «ذهن» یافت.
سه سال پیش وقتی سرگرم تحصیل در دورهی کارشناسی ارشد فلسفه در دانشگاه کمبریج بودم، بحث دربارهی ذهنآگاهی رایج بود. گروه آموزشی روانکاوی مشغول تحقیقی در مقیاس وسیع بود تا تأثیرات ذهنآگاهی را بررسی کند. هر کسی که میشناختم به نظر به نوعی در این برنامه مشارکت داشت...
آیا تا کنون در موقعیتی بودهاید که وقتی تصور میکردید تنها هستید، شنیدنِ ناگهانیِ صدای کسی شما را غافلگیر کرده باشد؟ در چنین حالتی حتی وقتی آن شخص به خاطر غافلگیر کردنِ شما، عذر خواهی میکند، تپش شدید قلب شما ادامه مییابد. شما از این تأثر درونیِ خود آگاهی دارید. اما این آگاهی چه نوع تجربهای است و دربارهی رابطهی میان قلب و مغز به ما چه میآموزد؟