به گمانم شکی نباید داشت که رابطهی رضا شاه با ولیعهدش برجستهترین رابطهی عاطفی و سیاسیِ زندگی او بود. ۱۵۶ نامهی ولیعهد به پدرش که به تازگی به دستم رسیده است، دریچهای تازه به این رابطه میگشاید.
خدمات فرهنگی علیاصغر حکمت به غیر از تألیف و ترجمه، دانشگاه تهران، موزهی ایران باستان، کتابخانه ملی، ورزشگاه امجدیه و تأسیس مدارس متعدد در سراسر کشور است.
چگونه «مذهب رسمی» به عنوان هویت ایرانی، به قانون اساسی در دوران مشروطه، وارد شد در حالیکه مفاد آن قانون با نگاه به قوانین اروپایی و با هدف ایجاد جامعهای دموکراتیک نوشته شده بود؟ آیا مذهب رسمی مبناییست برای اعطای امتیاز بیشتر به پیروان آن مذهب و یا حذف و نفی حقوق دیگران؟ آیا حکومتی با قبول اصل «مذهب رسمی»، میتواند خود را ملزم به بنای «حکومت دینی» نداند؟
سال ۱۳۷۷ بود و من ۱۸ ساله، دانشجوی سال اول بودم، و هر روز با یک بغل روزنامه به خانه میآمدم و وسط همان کاغذهای کاهی برای اولین بار کلمهی «جامعهی مدنی» را دیده بودم... محمد خاتمی، رئیسجمهور وقت هم که جامعهی مدنی را یکی از شعارهای انتخاباتیاش قرار داده و به موضوع روز جامعه تبدیل کرده بود...
ترکیب مثبت تاریخی و دگرگون کنندهای که میتواند در ایران شکل بگیرد، متشکل از یک جامعهی مدنی مسئولیتپذیر است که کار تدوین محتوای کلام را انجام دهد، و یک رهبری ملی و معنوی کاریزماتیک که به نهادینه کردن هرچه سریعتر آن محتوا در میان مردم بهمانندِ یک کاتالیست کمک کند.
فعالان حقوق زنان در دورهی رضا شاه همچنان به دنبال خواستههایی بودند که از دورهی مشروطه در فهرست مطالباتشان قرار داشت: آموزش، تغییر قوانین خانواده، رفع حجاب، و حق رأی. موفقیت در آموزش زنان را میتوان چشمگیرترین دستاورد این تلاشها دانست.