تب‌های اولیه

۲۵ سال از نسل‌کشی رواندا گذشت

جسیکا رابسون

۷ آوریل ۱۹۹۴ تاریخی است که مثل داغی بر روان خانواده‌ی من حک شده. خبرها پدر و مادر و خودم را میخ‌کوب کرده بود. پدر و مادرم ده‌ها سال بود که به عنوان یاری‌رسان در صف اول درگیری‌ها حضور داشتند. پدرم همکار «کمیساریای عالی سازمان ملل برای پناهندگان» بود. مادرم متخصص روان‌پزشکی کودکان بود و به کودک‌سربازها رسیدگی می‌کرد. هیچ‌کدام‌شان توهمی درباره‌ی وجوه تیره‌وتارترِ دنیا نداشتند، اما سرعت و وسعت وحشی‌گری‌‌ها در رواندا همه را، حتی آب‌دیده‌ترین و کارکشته‌ترین همکاران پدر و مادرم را، در بهت فرو برده بود.

۲۵ سال پس از نسل‌کشی در رواندا چه خبر است؟

کارل ویک

رئیس جمهور رواندا برای رسیدگی به امور شخصی به منهتن آمده است. قرار است که دختر پل کاگامه در مقطع کارشناسی ارشد رشته‌ی امور بین‌الملل از دانشگاه کلمبیا فارغ‌التحصیل شود. با کاگامه در اتاقی در هتل «پارک هایات»، در نیم‌بلوکیِ جنوب «سنترال پارک»، گفت‌وگو می‌کنم. او می‌گوید، «پسرم هم از ویلیامز کالج فارغ‌التحصیل می‌شود.»