در اوایل مستند از پدران و پسران، ساختهی طلال دِرکی، سکانسی وجود دارد که مو به تنِ بیننده سیخ میکند. یک پسربچهی یازده-دوازده سالهی شادمان، پرندهای را پیدا میکند و به پدرش نشان میدهد. پدر به او توصیه میکند که پرنده را بکشد تا اعضای خانواده آن را بخورند. پسربچه پس از کشتن پرنده نزد پدرش برمیگردد و با خوشحالی به او خبر میدهد که پرنده را کشته است. به پدرش میگوید، «سرش رو به پایین خم کردیم و بریدیم، مثل همون کاری که شما، بابا، با اون آقاهه کردید.»
با این که نوشتههای توصیفی و تحلیلی فراوانی دربارهی آنچه در چند سال اخیر در «روژاوا» (کردستان سوریه) روی داده در دسترس است، زمینهی تاریخی این تحولات و پیشینهی محرومیتها و مبارزات کردها در سوریه کمتر واکاوی شده است. این نوشته تلاشی است در جهت ترسیم نقاط عطف تاریخی و سازوکارهای عمدهای که وضعیت فرودستیِ کردها در سوریه را ایجاد کرده، و همچنین سرفصلهای مقاومت و مبارزهی کردهای آن دیار را رقم زده است.
پدر و مادر من، پس از این که در سال ۲۰۱۳ از جنگ سوریه فرار کردند و وارد مصر شدند، با تمام توان کوشیدند تا زندگی سابق خود را بازآفرینی کنند. مادرم، یک زن خانهدار و آشپزی تمامعیار، اتاق پذیرایی خانهی جدید در قاهره را به شکلی چید تا شبیه اتاق پذیرایی قبلیمان در دمشق شود.
پدر و مادر من، پس از این که در سال ۲۰۱۳ از جنگ سوریه فرار کردند و وارد مصر شدند، با تمام توان کوشیدند تا زندگی سابق خود را بازآفرینی کنند. مادرم، یک زن خانهدار و آشپزی تمامعیار، اتاق پذیرایی خانهی جدید در قاهره را به شکلی چید تا شبیه اتاق پذیرایی قبلیمان در دمشق شود.
سازمان ملل میگوید که زبان از بیان آنچه در سوریه میگذرد ناتوان است اما ما، امضاکنندگان این نامه، چند کلامی داریم که با دولتها، مجالس، رأیدهندگان، و رهبران فکریای در میان بگذاریم که نظام حقوقی جهانی تا کنون به آنها وابسته بوده است.
یک بار دیگر، در صبح پانزدهمِ یک ماه مارسِ دیگر، بر میخیزم و به نسخهی جوانترِ خودم میاندیشم، همان منِ سادهترِ خودم در شش سال پیش: صبح پانزدهم مارس سال 2011. در آن روز، نفسها را در سینههایمان حبس کرده بودیم و چشم به صفحهی تلویزیون دوخته بودیم و منتظر بودیم که ببینیم چه میشود. آیا سوریها آن کار غیر قابل تصور را خواهند کرد؟ آیا عاقبت قیام خواهند کرد؟ و آنان به پا خواستند و ما به تماشا نشستیم.