یکی از نکات اساسیای که در هیاهوی توقیف فیلمها در سینمای هر کشوری ــ و از جمله ایران ــ نادیده میماند، بازتاب پیشاپیش همان فضای منجر به توقیف فیلم در دنیای خود فیلم است. البته که عجیب به چشم میآید: آیا ممکن است فیلمی در زمان شکلگیری فیلمنامه و در مرحلهی ساخت، از موانعی که پس از تکمیل بر سر راهش قرار میگیرند، خبر دهد؟
سیاستهای جمعیتی چین در چند دههی اخیر محل بحث و درگیریهای بسیاری بوده است. مستند «ملت تکفرزند» به کارگردانی نانفو وانگ و جیانلینگ ژانگ، برندهی جایزهی بزرگ هیئت داوران آمریکا در بخش مستند سال ۲۰۱۹ جشنوارهی ساندنس، به سیاست کنترل جمعیت و پیامدهای اجرایی آن در چین میپردازد.
گلبرگ رکاب طلایی، مورخ و محقق سینمای قبل از انقلاب و استاد مطالعات خاورمیانه در دانشگاه سیتون هال است. او در کتاب اخیر خود، جهانمنشی ایرانی: یک تاریخ سینمایی، با تکیه بر مفهوم «جهانمنشی»، درهمآمیزی گروههای مختلف قومی، زبانی و دینی را در ایران ابتدای قرن بیستم بررسی کرده و تأثیرات این محیط چندفرهنگی را بر شکلگیری و پیشروی سینمای ایران پی گرفته است. با او دربارهی این کتاب گفتوگو کردیم.
در سال ۱۹۷۵ وقتی «مارسل کروز» و «روبر مالانگرو»، پدران سینمای هشت بلژیک، به ایران سفر کردند به طرز عجیبی غافلگیر میشوند. آنها اعتراف کردند که از براداران کوچکتر خود درس آموختند. این برادران کوچک که اندکاندک مشهور میشدند با اسم «سینمای آزاد» خود را در ایران شناساندند. سینمایی که رهاییاش را در تن ندادن به مرزبندیهای رایج سینمای فارسی میدانست. بصیر نصیبی به همراه برادرش نصیب از آغازگران این راه بودند و نقش مهمی در شکلگیری این سینما داشتند.
وقتی در ۱۵ سالگی تصمیم گرفتم که روزی کارگردان شوم، حرف مشهور لنین دربارهی سینما صادق به نظر میرسید؛ او سینما را «مهمترین هنر» خوانده بود. میانهی دههی ۱۹۶۰ بود و سینمای هنری، با آدمهای خارقالعادهای مثل اینگمار برگمن، آلن رِنه، فدریکو فلینی، کارول رید، آندری وایدا و آکیرا کوروساوا، در اوجِ خود به سر میبرد. همهی این افراد تجربهی مشترکی داشتند: همگی در دوران پختگی و بلوغ، فجایع جنگ جهانی دوم را از سر گذرانده بودند، هرچند برخی از آنها این فجایع را از نزدیک به چشم خود ندیده بودند.