روایت زنان از شلاق در جمهوری اسلامی
نهال تابش
به گزارش سازمان عفو بینالملل، در دههی ۶۰، شایعترین نوع شکنجه، شلاق زدن با تازیانه یا کابل بود. عنوان رسمیِ شلاق در این دوران «تعزیر» بود.
به گزارش سازمان عفو بینالملل، در دههی ۶۰، شایعترین نوع شکنجه، شلاق زدن با تازیانه یا کابل بود. عنوان رسمیِ شلاق در این دوران «تعزیر» بود.
نگارش خاطرات و تجربیات زندانیان سیاسی و عقیدتی از لحظهی دستگیری تا شکنجه، بازجویی و هموندی با همبندیانی از همه رنگ، نوعی تولید «دانش تجربی مبارزه» است که همچون نوری برآمده از دالانهای سیاه زندان مسیر دستیابی به آزادی، برابری و عدالت را روشن میسازد. خاطرات زندان به ویژه در کشورهایی با حکومت مطلقه و سرکوبگر هم درس تاریخ است و هم دانشی روزآمد برای روشنفکران و فعالان سیاسی و مدنی که بیتردید در هنگام گرفتاری به کار خواهد آمد. خاطرات زندانیان سیاسی، چه آنگاه که در فورانی از بغض و خشم و داوریهای نسنجیده بر کاغذ مینشیند و چه آنگاه که در فراغت فاصلهگیری از بحران و با رویکردی منصفانه و پژوهشی تهیه میشود، منبعی دست اول برای استناد به وقایع دوران است.
مجموعهی «روایتهایی از زندان» بر موضوع زندان تمرکز میکند. این مجموعه به بخشهایی از زندگی در زندان پرداخته که پیش از این عموماً نادیده مانده است.
...دنیا کمی کند میشود. سعی کنید با آنکه اکثراً چشمانتان بسته است از طریق شنیدن، دنیای اطراف خود را تصور کنید. سعی کنید از صدای خیابان و شکل حرکت، مسیر خودرو را کشف کنید. این کار دو فایده دارد اول در مستندسازی بازداشت و حدس محل بازداشت در صورتی که بازداشتگاه شما رسمی نباشد به شما کمک خواهد کرد و دوم خاطرهی خیابان، در تنهایی سلول، شما را امیدوار نگاه خواهد داشت.
به زندانیان قرص میخورانند و آمپول میزنند. کارکنان زندان به آنها میگویند هدف از این کار پیشگیری از بیماری است اما در واقع موش آزمایشگاهی به شمار میروند و سرگرم انجام آزمایشهای پزشکی روی آنها هستند. قوای ادراکی بسیاری از زندانیان کاهش یافته است. برخی از مردان عقیم شدهاند. به زنان مرتباً تجاوز میشود.
اگر بگویند یکی از بستگانتان مرتکب جنایت یا نقض حقوق بشر شده چه میکنید؟ با انکار شواهد در پی دفاع از او برمیآیید؟ بیاعتنا شانه بالا میاندازید و میگویید به شما ربطی ندارد و دنبال دردسر نمیگردید؟ ادعا میکنید که پیوندهای خانوادگی مهمتر از آن است که به خویشاوندتان خیانت کنید؟ کارگردان مستند عهد و پیمان آدریانا وقتی شنید که خالهی «عزیز»ش در آدمربایی، شکنجه و قتلِ تعدادی از مخالفان با پلیس مخفیِ مخوف حکومت پینوشه همکاری کرده است، راه دیگری در پیش گرفت.
اگر به شما میگفتند که «همسایه»ی شما میتواند به اندازهی آیشمان موجودی درندهخو باشد چه میکردید؟ حالا اگر بگویند شاید شما هم دستِ کمی از این «همسایه» ندارید چه؟ آیا ما یا این «همسایه»مان هم اگر به جای آیشمان بودیم دستور فرستادن یهودیان به کورههای آدمسوزی را صادر میکردیم؟
تخمین زده میشود که از سال 2001 بیش از 17000 نفر در زندانها و بازداشتگاههای سوریه جان خود را از دست دادهاند. کسانی که نجات یافتهاند، مجبور بودهاند برای زندهماندن به اقداماتی غیرقابلتصور دست بزنند. این روایت برگرفته از نقل قولهایی از بازداشتشدگان سابق در اوایل سال 2016 است.
نویسنده با نگاهی به دوران حبس خود به اتهام آموزش به دانشجویانِ محروم از تحصیل و گذراندن دوران انفرادی، از تجربهی «گسست» میگوید. گسست، نوعی حالت روانی است که فرد در آن از بُعدی از ابعاد تجربهی واقعیت جدا شده و یکپارچگی میان آگاهی و دیگر ابعاد وجودیاش را از دست میدهد.