.
عجب روزی بود! یادم است که جملهای شبیه به این را در تلگرام خواندم: لحظهی تیرخوردن غزاله چلابی... این ویدئو فقط سیوچند ثانیه بود. در ثانیههای نخست مدام در تاریکی دنبال غزالهی زیبا میگشتم.
.
خانواده و دوستان غزاله او را با نگاه پُر امیدش به یاد میآورند. با تصویری که یکی از نزدیکانش از او میدهد: «روزهای آخر همهجا در خیابان با آدمها دربارهی اعتراضات حرف میزد. همه را تشویق میکرد که ساکت نباشند. خیلی شجاع شده بود و در چشمهایش یک چیزی بود که انگار میخواست شجاعتش را نشان بدهد و تکثیر کند.»