اوایل دههی ۱۳۸۰ وقتی که پس از سالها به ایران بازگشتم، به دنبال تعریف انواع فمینیسم در ایران، به عنوان راهی برای شناخت بیشتر جنبش زنان در ایران بودم. در آن زمان، فمینیسم اسلامیِ حکومتی، فمینیسم اسلامیِ غیرحکومتی، فمینیسم مسلمان و فیمینیسم سکولار، چهار نوع فمینیسمی بود که نشانههای آن در بین فعالان زن در ایران دیده میشد.
بسیاری از فعالان حقوق زنان، برابری در قصاص را به دلیل مخالفتشان با اعدام، از فهرست خواستههایشان کنار گذاشتهاند و خواهان اعدام مردان قاتل، به خاطر رعایت برابری جنسیتی نیستند. اما در نبود قوانین عادلانه و منصفانهای که جایگزین قصاص باشند، چنین معافیتهایی برای مردان، هزینهی کشتن زنان را پایین آورده و ترویج و تشویقکننده قتل زنان به حساب میآیند.
با تمامی فراز و نشیبهایی که جنبش زنان از یک قرن پیش تا کنون داشته، چراغی که مادربزرگهای فمینیست ما در دوران مشروطه روشن کردند، هنوز خاموش نشده است. سرکوبهای حکومت و اشتباهات جنبش زنان اگرچه در دورههایی این جنبش را به رکود و سکوت کشانده اما زنان در این مسیر صدساله نشان دادهاند که هنوز به دنبال مطالباتشان هستند و هربار با شیوهای جدید آن را پیگیری میکنند.
در روزهایی که تهرانِ دودآلود، گران، و شلوغ ساکنانش را فراری میدهد، تورهای گردشگری شاید بهانهای باشد برای نزدیکتر کردن این شهر شلوغ و مردمانش، شاید تهران را به عنوان شهری فراتر از بزرگراهها و برجها و مالها، در ذهن ساکنانش حک کند.
جنبش زنان در ایران اگرچه پیشینهای به قدمت انقلاب مشروطه دارد، اما فقط در ۱۲ سالِ بین ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۸، بود که توانست یک دورهی مستمرِ نهادسازی و پس از آن مطالبهمحوری و سازماندهی کارزارها و اعتراضهای جمعی برای احقاق حقوق زنان را در کارنامهی خود ثبت کند و خواستههای زنان را به صورت گسترده در عرصهی عمومی مطرح کند.
اهمیت به رسمیت شناختن فضای چند قطبیِ جامعهی ایران، توجه به ریشههای گوناگون انقلاب ۵۷، بحران حرکتهای اجتماعی در ایران، نقش کاتالیزوری جنبش زنان در مسیر به سوی دموکراسی و پارادوکس روحانیت در حفظ خویش و حفظ نظام از جمله نکاتی بودند که در کنفرانس «انقلاب ایران، پس از ۴۰ سال: گسستها و پیوستگیها» به آنها پرداخته شد.