آنچه هدف اصلی بوده فراهم آوردن مجموعهای در جهت روشنگری مفهوم «ایران فرهنگی» بوده است. بنابراین، از کسانی دعوت کردهایم که با مؤلفههای مختلف ایران و فرهنگ سر و کار داشتهاند و دارند، گرچه همهی کسانی که دعوت شدهاند نتوانستهاند به دعوت ما پاسخ گویند. همچنین با دعوت از خانم فرزانه خجندی، عزیز حکیمی، شهزاده سمرقندی، اسفندیار آدینه از تاجیکستان و ازبکستان و افغانستان سعی کردهایم تنوعی در مشارکتکنندگان داشته باشیم که به نحوی تنوع حوزهی ایران فرهنگی را نشان دهد. اما این مجموعه را صرفاً گامی اولیه برای مباحث ایران فرهنگی میدانیم و ناچار از آنچه در نظر داشتهایم تنها بخشی منعکس شده است.
هر کسی بنا به خدمتی که به فرهنگ ایران کرده، ایران را از آن منظر میشناسد. دوست گمشدهی من عباس جعفری که کوهنوردی عاشق ایران بود ایران را در دو چیز میدید: مردم کوهپایه و سفرهی باصفای همین مردم. برای من که بیشتر ناظر سوانح ایام و احوال ایران بودهام ایران هر جایی است که نوروز هست. زبان فارسی هست. شعر حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی هست.
من به تاریخ انقلاب مثل تاریخ خودشناسی نگاه میکنم. خودم را و نسل خودم را در آن میبینم و باز میشناسم. در جریان انقلاب ما بسیار آموختیم. آبدیده شدیم. رشد کردیم اما همچنان با مشکلات بسیاری دست به گریبانایم. در روزهای انقلاب من در مشهد بودم. ۱۸ سال داشتم و مثل بیشتر جوانانِ همنسل خودم در انقلاب شرکت کردم.