نظم بینالملل در روند تطور خود از قبیله و دولتشهر و امپراتوری، از زمان امضای قرارداد وستفالی در سال ۱۶۴۸ وارد مرحلهی دولت-ملت یا همان واحدهای سیاسی ملی شده است. تشکیل دولت-ملتها نوعی گسست حقوقی و سیاسی نسبت به دوران پیش از خود به وجود آورده است به طوری که حق برابر و برابریِ حقوقی را برای تمام اتباع، صرفنظر از تفاوتهای عقیدتی و سیاسی آنان در روندی تاریخی متحقق کرده است که از آن به نام حقوق شهروندی یاد میشود.
روز ۲۷ اوت ۱۹۷۰ روزنامهی کابل تایمز، یک روزنامهی دولتی انگلیسیزبان، مقالهای در صفحهی اول خود با این عنوان منتشر کرد: «اولین فیلم بلند افغانستان در کابل اکران شد». فیلم مزبور با نام روزگاران در حقیقت سه فیلم مجزا با بازیگران و عوامل مستقل بود که در قالب یک مجموعه به نمایش در آمد.
دیوژن کلبیمسلک نخستین جهانوطن بود. وقتی از او میپرسیدند اهل کجاست، نه از طبقهی اجتماعیِ خود حرف میزد، نه از جنسیت یا تبار یا موقعیت اجتماعیاش به عنوان یک انسان آزاد. فقط میگفت که «جهانوطن» است. مارتا نوسبام، فیلسوف ۷۳ سالهی آمریکایی، در کتاب سنت جهانوطنی: آرمانی شرافتمندانه اما معیوب، با بازگویی این داستان اعتبار این ایده را میسنجد.
در زمان ویروس کرونا، اصطلاح کمک متقابل را برای توصیف طرحهای تعاونیِ داوطلبانهی جدید پرشماری به کار بردهاند که در واکنش به این فاجعه پدیده آمدهاند. «همبستگی نه نیکوکاری»، به مثابهی آرمان کمک متقابل، این روزها ورد زبانهاست.
ژولین بندا، نویسندهی فرانسوی، «گفتار خطاب به ملت اروپا» را در سال 1933، یعنی سال به قدرت رسیدن نازیها نوشت و در آن از اروپاییها خواست تا حول ارزشهای عام مشترک خود و علیه هیولاهای نوظهورِ ملیگرایی متحد شوند. با پیشروی اروپا به سمت قتلعام روح خود و مردمانش، بسیاری به خود جرئت دادند که همچنان رؤیای امر غیرممکن را در سر بپرورانند.
هر بار که به خانه برمیگردم، ماسکم را درمیآورم، دستهایم را میشویم، و به این فکر میکنم که آیا باید لباسهایم را عوض کنم یا نه. اگر این لباسها به ویروس آلوده شده باشند چه؟ خب، میتوانم لباسهایم را عوض کنم اما اگر ذرات ویروس به جای دیگری پرتاب شده و سطح خانه را آلوده کرده باشند چه؟