واسیلی گروسمن، خاری در چشم استالین
andrewnurnberg
واسیلی گروسمن و قرن شوروی، نویسنده: الکساندرا پوپوف، انتشارات: دانشگاه ییل، 2019.
استالینگراد، نویسنده: واسیلی گروسمن، ترجمه: رابرت و الیزابت چندلر، انتشارات: هارویل سکر، 2019.
23 ژوئیهی 1962 در مسکو، واسیلی گروسمنِ نویسنده دیداری سه ساعته با میخائیل سوسلوف «کاردینال و عالیجنابِ خاکستری»[قدرت پشت پردهی] کرملین داشت. سوسلوف 30 سال نظریهپرداز و ایدئولوگ حزب کمونیست شوروی، یکی از مهمترین مناصب در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، و پاسدار راستکیشیِ بلشویک بود.
او با دقت زیاد و طول و تفصیل بسیار برای گروسمن توضیح داد که چرا رماناش زندگی و سرنوشت نباید منتشر شود ــ «نه اکنون و نه حتی تا 250 سال بعد». او به گروسمن گفت که این کتاب «فقط به نفع دشمنان ماست». او گفت که این کتاب «برای ما بیاندازه خطرناکتر است» از دکتر ژیواگوی ممنوع بوریس پاسترناک، که چند سال پیش از این به طور قاچاق به غرب برده شد، در اروپا و آمریکا به کتابی پرفروش تبدیل شد، فیلمی بر اساس آن ساخته شد که جایزهی اسکار را از آنِ خود کرد و برای نویسندهاش جایزهی نوبل را به ارمغان آورد ــ اتفاقی که مایهی شرمساری مقامات شوروی (و خود سوسلوف) بود.
شرح این مصاحبه یکی از قطعات تکاندهنده در زندگینامهی طولانی و بهموقعی است که الکساندرا پوپوف دربارهی گروسمن نوشته است ــ و نیز در اثر ماندگار گروسمن استالینگراد، که «پیشدرآمدی» بر زندگی و سرنوشت محسوب میشود، و شامل بعضی از بهیادماندنیترین و هولناکترین توصیفات جنگ در حوزهی رمان است.
صدای سوسلوف صدای اصیل تمامیتخواهیِ قرن بیستم است، که در روش او به روشنی دیده میشود؛ اهمیتی ندارد که چه چیز درست یا نادرست است، «نویسندهی اهل شورویِ ما باید آن چیزی را تولید کند که برای جامعه ضروری است». گروسمن، در این دوره، قطعاً دشمن حکومت شوروی بود و سوسلوف در مورد چراییاش برحق بود.
تمام دستنوشتههای گروسمن و پیشنویسهایش را کاگب ضبط کرده بود ــ حتی نوارهای ماشین تایپش را از او گرفته بودند. آپارتمانهای دوستانش و دفتر ناشرش را تماماً زیرورو و جستجو کرده بودند. به گفتهی خودش «کتابم دستگیر شد اما خودم آزادم». او در نامهای به سوسلوف نوشت: «در موقعیت کنونی هیچ منطق و حقیقتی وجود ندارد، در آزادی فیزیکیِ من هنگامی که کتابی را که زندگیام را وقفش کردهام در زندان است ... من آزادیِ کتابم را میخواهم.» پاسخی به او داده نشد.
او به جای آنکه زندانی شود نادیده گرفته شد زیرا در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در خارج از محافل روشنفکری هم معروف بود. همانطور که پوپوف نشان میدهد، او بیش از دو رماننویس بزرگ دیگر شوروی، به آدمهای معمولی شباهت داشت: پاسترناکِ بورژوا و از طبقهی بالا و الکساندر سولژِنیتسین که مخالف سرسخت حکومت بود.
گروسمن در سال 1905 در شهر بردیچف در خانوادهای یهودی-اوکراینی متولد شد. او آموزش علمی دید و به عنوان شیمیدان در یک معدن ذغالسنگ در دونباس مشغول کار شد. بعدها، منتقدان تیزبین متوجه شدند که اظهارنظرهای دقیق او دربارهی پدیدههای طبیعی و زندگی جانوران شبیه به سخنان چخوف است که تعلیم پزشکی دیده بود.
او از اواخر دههی 1920 با حزب کمونیست همدلی داشت اما هیچگاه عضو حزب نشد. ماجراهای نخستین رمانها و داستانهای او در کارخانههای صنعتی روی میداد و شخصیتها دربارهی شأن و منزلت کارگر حرف میزدند و چهرههایی شاد را در کشتزارها و مزارع جمعی توصیف میکردند. میلیونها نفر در دهکدههایی که او از کودکی در زمان قحطی در اوکراین میشناخت از گرسنگی مردند. بسیاری از نویسندگان و دوستان همکار او در زندانها و تبعیدگاههای گولاگ در طی تصفیهها و پاکسازیهای اواخر دههی 1930 به قتل رسیدند یا ناپدید شدند اما او در رفاه و آسایش بود و دهانش را بسته نگاه داشت.
گروسمن در طول جنگ به عنوان روزنامهنگار شجاع و زیرک روزنامهی رِد استار (ستارهی سرخ) مشهور شد. در نبرد استالینگراد سه ماه را زیر آتش جنگ گذراند و ارتش شوروی را تا فتح برلین همراهی کرد.
او نخستین گزارشگری بود که اردوگاههای مرگ نازیها را توصیف کرد. مقالهی 12000 کلمهای او، «جهنم تربلینکا»، یکی از ریزبینانهترین قطعههای روزنامهنگاری است که از جنگ جهانی دوم به جا مانده است؛ هر چند این مقاله باید در زمانی مقرر تحویل داده میشد و به سرعت برق و باد نوشته شده است اما به نظر میرسد که محدود به زمان خاصی نیست. حتی پیش از فرا رسیدن روز پیروزی در اروپا او به نامی آشنا در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تبدیل شده بود.
پس از جنگ گروسمن به تدریج به مخالف حکومت تبدیل شد. او کار بر روی رمانی حماسهای را آغاز کرد که عمداً یادآور جنگ و صلح بود، و عالیرتبهترین مقامات او را تشویق میکردند که هرچه سریعتر نگارش آن را تمام کند. در عین حال، مقامات عالیرتبه تلاش میکردند که او را از نگارش فصلهایی از اثری با عنوان کتاب سیاه یهودیان روسی منصرف کنند. استالین یهودستیزی را پس از جنگ آغاز کرده بود اما چون گروسمن پیشینهی یهودی داشت حزب کمونیست مردد بود که او را «تولستوی شوروی» بخواند.
نخستین بخش کتابی که گروسمن قصد داشت آن را استالینگراد بنامد در سال 1949 به اتمام رسید، و مشکلات جدی او از همانجا آغاز شد. مأموران سانسور شخصیتهای اصلی رمان (روشنفکرانی با سوابق بورژوایی) یا رفتار غیرقهرمانانهی برخی از سربازان روسی و رؤسای سیاسی را در شهرِ محاصرهشده نپسندیدند. آنها با هر گونه اشاره به درد و رنج یهودیان در روسیه و اوکراینِ اشغالشده به دست آلمانیها مخالف بودند ــ مادرِ ازکارافتادهی خود گروسمن، که گروسمن با او بسیار نزدیک و صمیمی بود، در 1941 توسط یگان عملیاتی ویژهی اس اس در بردیچف کشته شده بود.
نسخهی بازنویسیشده و ویرایششدهی این کتاب، با عنوان در دفاع از آرمانی عادلانه، در سال 1952منتشر شد، که عمدتاً شامل توصیفاتی از صحنههای جنگ بود. اما حتی این امر از حیث سیاسی نادرست شمرده شد. مطبوعات به گروسمن تهمت زدند و حزب کمونیست او را محکوم کرد. در مرحلهی نهایی مبارزهی یهودستیزانهی استالین نزدیک بود که گروسمن دستگیر شود اما مرگ استالین مستبد در سال 1953 او را نجات داد.
با وجود این، او در طول عمرش اثر دیگری منتشر نکرد، هر چند تقریباً تا سال 1964 که بر اثر ابتلا به سرطان از دنیا رفت دیوانهوار کار کرد. هنگامی که گروسمن زندگی و سرنوشت را در اواسط دههی 1950 به اتمام رساند، هر چند دورهی «کاهش فشار و سرکوب» خروشچف بود اما میدانست که به احتمال زیاد کتابش چاپ نخواهد شد.
کاگب خبر نداشت که گروسمن یک نسخه از این رمان را نزد یکی از دوستانش پنهان کرده است. این نسخه پس از مرگ نویسنده قاچاقی به غرب رسید و در سال 1980 در سوئیس چاپ شد. این موفقیتی یکشبه نبود اما از آن پس شاهکار ادبیات شوروی شناخته شد.
رابرت و الیزابت چندلر ترجمهی زیبایی از استالینگراد را منتشر کردهاند، و قطعههای سانسورشده را دوباره به خوبی به هم وصل کردند. هر کسی که زندگی و سرنوشت را میشناسد و تحسین میکند از این کتاب هم لذت میبرد (بسیاری از همان شخصیتها در این اثر از نو ظاهر میشوند)، با این همه، این «اثر پیشین» شور و حرارت یا ژرفای اثر بعدیاش را ندارد. این اثر بعدی کتابی پرقدرت دربارهی جنگ است اما نه دربارهی صلح. فکر میکنم اگر گروسمن میدانست که این اثر به عنوان بخشی از یک مجموعهی دو جلدی منتشر خواهد شد، در موردش تجدیدنظر میکرد.
سوسلوف با زیرکی به گروسمن گفت که برای یک شهروند شوروی مقایسهی هیتلر با استالین به معنای دادن «بمب هستهای به دشمنان ما برای استفاده بر ضد ما» است.
سوسلوف و اعضای بلندپایهی حزب کمونیست شوروی دربارهی گروسمن حق داشتند. او برای آنها جداً خطرناک بود و نیز، همانطور که پوپوف در زندگینامهی تیزبینانهاش میگوید، برای میراث آنها. این دیگر حرف تکراری پیشپاافتادهای شده است که دو نظام سلطهای که قرن گذشته را به خون کشیدند ــ کمونیسم و فاشیسم ــ دوقلوهای همسان، و دو روی یک سکه، هستند. بخش اعظم تواریخ اروپای مدرن این را اصلی مسلم میگیرد، و از آن در بحثهای معاصر دربارهی پوپولیسم و ناسیونالیسم استفاده میکند.
گروسمن از جمله نخستین کسانی بود که دربارهی این موضوع مطالبی نوشت. پیش از آن که هانا آرنت بحث فلسفی دربارهی این نکته را آغاز کند، گروسمن در مقام یک روزنامهنگار شاهد این امر بود و درستی آن را احساس میکرد، از قتل مادرش (که در استالینگراد به صورت داستانی درآمده بود) گرفته تا دیدن منظرهی زندانیانی که در قطارهای باری به سوی تبعیدگاه سیبری (در زندگی و سرنوشت) میرفتند. طرفداران استالین دریافتند که «احتمال بیشتری وجود دارد که در میان مردمی با پیشینهی غیرپرولتاریایی دشمنانی پیدا کنند... همین نظریهی احتمالات را فاشیستها برای نابودی مردم و ملتها به کار بستند».
سوسلوف با زیرکی به گروسمن گفت که برای یک شهروند شوروی مقایسهی هیتلر با استالین به معنای دادن «بمب هستهای به دشمنان ما برای استفاده بر ضد ما» است.
در دموکراسیهای لیبرال این بحث همچنان مهم است ــ شاید در بسیاری از بخشهای شوروی سابق امروزه اهمیت این بحث کمتر باشد. گروسمن پیشبینی کرد که استالین، هر جرمی هم که مرتکب شده باشد، به خاطر «پیروزی»اش در جنگ جهانی دوم در روسیه مورد توجه و علاقهی مردم خواهد بود. و همینطور هم بود. اما متأسفانه عکس آن برای گروسمن رخ داد. هر چند او در غرب بسیار مشهور است اما بعضی از کتابهایش در روسیه دیگر چاپ نمیشوند. چهار سال قبل، در هفتادمین سالگرد پیروزی اروپا در جنگ جهانی دوم، کتابهای پرخوانندهی فراوانی دربارهی جنگ میهنپرستانهی بزرگ (جنگ میان شوروی و آلمان نازی) وجود داشت اما آثار گروسمن نشان داده نشد. پارسال تمام بلیتهای نسخهی نمایشی زندگی و سرنوشت در لندن و نیویورک به فروش رفت اما در مسکو این نمایش بعد از چند هفته به علت کمتعداد بودن تماشاچیها تعطیل شد.
مضامین آزادی و جهانگرایی آثار گروسمن با زبان ولادیمیر پوتین هماهنگ نیست. در کتابهای درسی تاریخ در مدارس رسمی روسیه که برای 12 سالهها چاپ میشود استالین را «رهبر بزرگ شوروی» مینامند (بدون در نظر گرفتن این که او گرجستانی بود). مجسمهی نیمتنهی عظیمی از استالین جدیداً در مرکز مسکو در کوچهی رهبران (Alley of Rulers) گذاشتهاند و نصب مجسمههایی از او در شهرهای کوچک به سرعت در حال افزایش است. پوتین میگوید که استالین «مرتکب اشتباهاتی شد» اما کشور را مدرن کرد، و به بعضی از درخششهای شوروی در گذشته اشاره میکند. رأیگیری اخیر در مرکز لِوادا نشان داد که استالین برجستهترین شخصیت روسی در تاریخ به شمار میرود، و فقط الکساندر پوشکین و ولادیمیر پوتین از نظر تعداد رأی به او نزدیکاند.
همانطور که بیتردید گروسمن هم موافق میبود، غمانگیزتر از همه این است که چپ تندرو و راست افراطی روسیه ــ همان دوقلوها ــ میخواهند نام ولگوگراد را به استالینگراد برگردانند. این روزها چه کسی با اطمینان شرط میبندد که آنها در این مبارزه موفق نخواهند شد؟
برگردان: افسانه دادگر
ویکتور سبستین روزنامهنگار و نویسندهی کتابهای انقلاب ۱۹۸۹: سقوط امپراتوری شوروی و لنین دیکتاتور است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Victor Sebestyen, ‘How Vasily Grossman became a thorn in Stalin’s side’, New Statesman, 26 June 2019.