رأی دادن کنشی جسمانی است: نام کسی را فریاد زدن، دستی را بلند کردن، برگهای را در صندوق انداختن، یا صفحهی نمایشگری را لمس کردن. اما این کنش در کشورهای مختلف و در دورههای گوناگون پیامدهای سیاسیِ به شدت متفاوتی داشته است. رأی دادن با انتخاب کردن یکسان نیست؛ در واقع، ممکن است که هیچ ربطی به انتخاب کردن نداشته باشد.
بدترین نوع حکومت ــ البته غیر از تمام دیگر انواع حکومتها ــ با مشکلات فزایندهای روبهرو است. چهار مورخ نامدار آیندهی این نوع حکومت را بررسی کردهاند.
پوپولیسم باید مدافعان دموکراسی لیبرالی را مجبور کند که به نارساییهای کنونی در نظام نمایندگی جدیتر بیاندیشند. علاوه بر این، باید آنها را وادار کند که به مسائل اخلاقیِ کلیتر بپردازند. معیارهای تعلق به یک واحد سیاسی چیست؟ چرا کثرتگرایی را باید حفظ کرد؟ و چگونه میتوان دغدغههای رأیدهندگان به پوپولیستها را جدی گرفت و آنها را شهروندانی آزاد و برابر شمرد، و نه بیمارانی متأثر از سرخوردگی، خشم، و نفرت؟
یکی از نتایج تحلیلی که تا کنون ارائه دادهام (هرچند ممکن است نامعقول به نظر برسد) این است که تنها حزبی که در تاریخ آمریکا صریحاً خود را «پوپولیست» خواند در واقع پوپولیست نبود. پوپولیسم، همانطور که میدانیم، جنبشی عمدتاً متشکل از کشاورزان در دههی 1890 بود. این جنبش برای مدتی کوتاه سلطهی دموکراتها و جمهوریخواهان بر نظام سیاسی آمریکا را تهدید کرد.
دموکراسی همیشه این را ممکن میکند که، حتی با واژههایی کاملاً جدید، بپرسیم مردم کیستند؛ درست همان طور که همیشه میتوان به نام آرمانهای دموکراتیک از واقعیتهای یک دموکراسی انتقاد کرد. دموکراسی از بحران دائمی نمایندگی رنج میبرد. ممکن است این بحران صرفاً دربارهی این نباشد که چه کسانی نمایندگی میشوند بلکه به این هم مربوط باشد که شهروندان چگونه نمایندگی میشوند.
برخلاف آنچه در ظاهر به نظر میرسد، پوپولیستها رهبرانی شبیه دیگر سیاستمداران نیستند. احزاب زیر نظر آنها نیز تفاوتهای مهمی با دیگر احزاب سیاسی دارند. یک رهبر پوپولیست چه ویژگیهایی دارد و چگونه یک حزب پوپولیستی را برای دستیابی به پیروزی انتخاباتی هدایت میکند؟