تب‌های اولیه

مرگ آهسته‌ی جنبش صلح کلمبیا

خوان آرِدوندو

هنوز خورشید طلوع نکرده بود که یِرلی ولاسکو صدای جیغ و داد دخترش را شنید. دخترش بلند شده بود تا به دستشویی برود اما صدایی نزدیک به ورودیِ این خانه‌ی یک طبقه او را به کنارِ در کشاند. زیرِ در پاکت سفیدی به چشم می‌خورد که دورش روبانی سیاه بسته بودند. معنای ضمنیِ این کار روشن بود: ارسال چنین بسته‌هایی در کلمبیا معمولاً نشانه‌ی تهدید به مرگ است. این پاکت حاوی عکس جدیدی از ولاسکو سرگرم قدم‌ زدن در دهکده و شامل نامه‌ای خطاب به او بود: «گویا نمی‌فهمی که باید از اینجا بری.

گابریل گارسیا مارکز، «صد سال تنهایی» و داستان‌هایی برای زندگان

سیلوانا پاترنوسترو

به برادر کوچک‌ترش، گوستاوو، گفته بود که روزی کتابی خواهد نوشت که بیشتر از دون‌ کیشوت خواننده خواهد داشت. بعد از ازدواج به همسرش مرسده گفته بود که نگران پول نباشد چون تا قبل از چهل سالگی رمانی منتشر می‌کند که همه‌ی مردم دنیا آن را خواهند شناخت.