پیاده و سوار با دوچرخهی بیدود در تهران
شقایق صادقی
در اواخر تابستان ۱۳۹۹ دیگر ویروس کرونا به بخشی از زندگیمان بدل شده بود و ترس از آن کمی فروکش کرده بود. پساندازم هم بهشکل ترسناکی کم شده بود. مجبور شدم که برای برگشت به سرِ کار سابقم پیشقدم شوم. برای بازگشت به کار، اجباری از طرف کارفرما نبود اما اگر بیش از این تعلّل میکردم ممکن بود به علت غیبت کارم را به طور کامل از دست بدهم. هنوز رفتن به خیابان ترسناک بود و از آن ترسناکتر سوار شدن به مترو یا اتوبوس با آن حجم از آدمها بود که هرکدامشان حکم بمب ویروس را برایم داشتند.