تب‌های اولیه

پایان داستان خوب است 

مهدی موسوی در گفتگو با شبنم طلوعی

با آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» شعر و ترانه‌ی اعتراضی در ادبیات و موسیقی ایرانیانِ داخلِ کشور و خارج از ایران بیش از پیش حضوری انکارناپذیر پیدا کرده است. سید مهدی موسوی، شاعر، ترانه‌سرا، و معلم که نامش با «غزل پست‌مدرن» گره خورده، بی شک از شاعرانی‌ست که آثارش در این سال‌ها صدای اعتراض نسل جدید و هنرمندان بسیاری بوده. به همین دلیل شبنم طلوعی در این پادکست درباره‌ی زندگی، نگاه و مسیر پرفراز و نشیبش تا تبعید، با او به گفتگو نشسته است.

منتقد، استعاره و «شاعر ملی»

مهدی خلجی

پوشکین در صف مقدم تابوها می‌نشست: شاعری نماینده‌ی روح روسی و شعری شالوده‌ی هویت ملی. او چشم روس‌ها بود. چه وقتی از پهنای سرزمین اسلاوها می‌گفت و مناظر و مردمِ آن را وصف می‌کرد و چه آنگاه که از بیگانگان و فراسوی سرحدات می‌سرود، شنونده چشم پوشکین را چشم خود می‌پنداشت.

آیا تخیل به علم راه دارد؟

تام مَک‌لیش

لازم نیست آلبرت اینشتین باشیم تا بدانیم که بدون بازتعریف خلاقانه‌ی طبیعت و بدون فرضیه‌هایی در خصوص آنچه که ممکن است در پس ظاهر پدیده‌ها باشد، وجود علم اصلاً ممکن نخواهد بود.

انتخاب کرده‌ایم که مقهورِ خواننده‌ای فرضی شویم

آتفه چهار‌محالیان، شاعر و فعال حقوق کودکان، در گفت‌و‌گو با هادی کی‌کاووسی

«بهشت دسته جمعی» محصول چهار سال کار آتفه چهار‌محالیان با کودکان محرومِ دروازه غار است که به داستان‌نویسی مشغول شده‎اند. در این گفت و گو، چهارمحالیان از این کتاب، تجربه‌‌ی کارش با کودکان و جایگاه کنونی شعر در جامعه‌ی ما می‌گوید. 

گل‌ها و عطرهای خاورمیانه در شعرها و ترانه‌ها

دَنا مَصری

گل‌ها و عطرها نقش برجسته‌ای در فرهنگ، ادبیات، و موسیقی در خاورمیانه دارند. این نشانه‌های بویایی، هم ویژگی‌های کشورهای مختلف منطقه را نشان می‌دهند و هم به یک زبان مشترک برای بیان احساسات خاورمیانه‌ای‌ها مبدل شده‌اند. شاعران و ترانه‌سرایان در خاورمیانه آثار جذابی در این باره خلق کرده‌اند.

زنان شاعر از جنگ خاورمیانه چه می‌گویند؟

اِد وولیامی

جنگ‌های خاورمیانه و کشتارها در سوریه و ترکیه زخم‌های عمیقی در جسم و جان اهالی این منطقه ایجاد کرده است. دو شاعر برجسته‌ی زن، یکی از کردهای ترکیه و دیگری از عرب‌های سوریه، بیزاری خود از این ستم‌ها و خون‌ریزی‌ها را در اشعار درخشان خود بازتاب می‌دهند.

نامه‌ای از فروغ فرخزاد

«در من شعر می‌جوشید و من باز هم دیوانگی کردم. یعنی همه‌ی آدم‌های احمق را که دوستم داشتند، گذاشتم کنار. همه‌ی نقشه‌ها و برنامه‌های عمرانی! به هم ریخت. به قول بچه‌ها، برنامه‌ی تشکیل خانواده! آن‌چنان کُن‌فیَکون شد که دیگر محال است تا آخر عمر کسی حاضر شود مرا بگیرد.»