در دوران کودکی بسیاری از شبها با درماندگی شاهد دشنام شنیدن و کتک خوردن مادرم از پدرم بودم. هنوز میتوانم بوی الکل را به یاد بیاورم، ترس را در چشمان مادرم ببینم و نومیدیِ لاعلاجی را حس کنم که زمانی بر ما چیره میشود که نمیفهمیم چرا عزیزانمان به یکدیگر آسیب میرسانند. امیدوارم که هیچکس، بهویژه یک کودک، چنین تجربهای را از سر نگذرانَد.
دستیابی زنان به «حق رأی» در دورهی شاه، از بسیاری جهات، محصول دههها تلاش جنبش زنان ایران بود. برخوردار شدن زنان از حق رأی راه را برای تصویب قوانین دیگری به نفع زنان نیز باز کرد. با انقلاب اسلامی، قوانینی که در پی حق رأی زنان برقرار شده بود از بین رفت، اما زنان از اصل حق رأی محروم نشدند: «حق رأی»، در کنار «حق آموزش»، از ماندگارترین دستاوردهای جنبش زنان ایران بود.
در دهههای آخر دوران شاه، فعالیتهای «سازمان زنان» نقش تعیینکنندهای در سرنوشت جنبش زنان ایران داشت. این سازمان، به ریاست اشرف پهلوی، تشکلهای مستقل زنان را زیر پوشش خود گرفت و فعالیت در زمینهی حقوق زنان را به انحصار نهادهای دولتی در آورد. «سازمان زنان» دستاوردهای مهمی، به ویژه در زمینهی اصلاح قوانین به نفع زنان، داشت اما وابسته بودن آن به دولت و دربار اسباب روگردانی اکثریت زنان از این سازمان شد.
امروز، پس از پنجاه سال و به رسم هر سال، خیابانهای آتلانتا مملو از ستایندگان مارتین لوتر کینگ بود که در زادگاهش دور هم جمع شدند تا یادش را گرامی بدارند. او که در زمان قتلش تنها 39 سال داشت چند روز بعد از مرگش در همین شهر به خاک سپرده شد.
تشکلهای زنان در دورهی نخست حکومت محمدرضا شاه (از 1320 تا 1332)، نتوانستند به خواستههای خود برای تغییر وضعیت حقوقی و سیاسی زنان دست پیدا کنند. با این حال، از یک سو راه را برای فعالیت سازمانیافتهی زنان در احزاب سیاسی باز کردند و از سوی دیگر با پیگیری خواستههایشان – به ویژه در زمینهی حق رأی – بستری برای تحقق آنها در دهههای ۴۰ و ۵۰ خورشیدی فراهم کردند.
جنبش زنان چگونه در ایران شکل گرفت و توانست زنان را از کنج اندرونیها به مدرسه و دانشگاه بفرستد؟ زنان ایرانی چطور حق رأی گرفتند، و چرا پس از پیروزی در تغییر دادن بخشی از قوانین نابرابر، همهی دستاوردها را به یکباره از دست دادند؟ در این مجموعه مقاله، با مرور تاریخ جنبش زنان در ایران، به جستوجوی پاسخهایی برای این پرسشها میپردازیم.