آیندهی مشترک
تجربهی یکسال گذشتهی ما در مواجهه با ویروس عالمگیر کرونا چگونه جهان را تغییر خواهد داد؟ چه تاثیری در سیاست، اقتصاد، تجارت، ارتباطات، آموزش، بهداشت و درمان، فرهنگ و هنر، فضاهای شهری، سفر، تولید و مصرف غذا، زندگی فردی، روابط اجتماعی، و همهی جنبههای دیگر زندگی ما خواهد داشت؟ صفحهی ویژهی آیندهی مشترک به بررسی پیامدهای کرونا برای جهان و آینده ایران میپردازد.
فهیمه خضر حیدری در مجموعه پادکستِ «خانه» میکوشد تا توجه ما را به میزان رد پای کربنی که پشت سر خود به جا میگذاریم جلب کند. هر یک از ما، با لباسی که میپوشیم، با غذایی که میخوریم، با چیزهایی که میخریم و با شیوه و سبک زندگیمان در این جهان میتوانیم به خودمان، دیگران و محیط زیست آسیب بزنیم یا برعکس از خودمان، دیگران و محیط زیست مراقبت کنیم. آنچه مهم است و تفاوت ایجاد میکند شیوهی ماست.
از بحران کرونا چه درسهایی میتوان دربارهی سیاست، اقتصاد و جامعه آموخت؟ چرا بعضی کشورها در مقابله با این بحران موفقتر بودند؟ نسبت کرونا با نابرابریهای اجتماعی در سراسر دنیا چیست؟ آیا باید از سرعت دیجیتالیشدن دنیا پس از کرونا ترسید؟ و آیا میتوان این بحران را به فرصتی برای تغییر بدل کرد؟
چگونه میتوان جذابیت چنین نظریههای توطئهی بیپایهواساسی را توضیح داد؟ توضیحات کلاسیک روانشناسی بر احساسات منفی تمرکز میکنند: وقتی افراد اضطراب دارند، یا قادر به کنترل وضعیت نیستند یا نامطمئناند، بیشتر مستعد پذیرش روایتهای توطئهآمیزند. به همین ترتیب، در هنگام بحران اجتماعی، توطئهباوری جذابیت پیدا میکند و میان گروههایی که ظلم ساختاری را تجربه کردهاند، رایجتر است. اما تحقیقات نشان میدهد که عامل تقویت نظریههای توطئه احساسات منفی نیستند. این احتمال نیز وجود دارد که مردم نظریههای توطئه را سرگرمکننده مییابند و به نظر میرسد که هر چه این نظریهها سرگرمکنندهتر باشد، بیشتر احتمال دارد که به آنها باور داشته باشند.
آرنت باور داشت که در دوران ظلمت و در مواجهه با سختیها امید میتواند مانعی بر سر راه اقدامات شجاعانه باشد. امید، بر خلاف تصور رایج، انسانها را ناتوان میکند و باعث رویگردانی آنها از جهان واقعی پیش رویشان میشود. آنچه میتواند جهان را نجات دهد معجزهی عمل است.
هرچند مصرف دارو ــ علمی و غیر آن ــ در دورهی همهگیری سر به فلک گذاشت، اما فهم مشترک در حال ازدسترفتن است. اینکه صرفاً عوام را بهخاطر «غیرعقلانی»بودن مقصر بدانیم چارهی کار نیست. خصوصاً به این علت که رهبری سیاسی و رسانهها در توجه به یافتههای علمی و انطباق با آنها سابقهی بدی دارند؛ برای مثال، در نادیدهگرفتن گرمایش کرهی زمین برای چهار دهه از زمانی که این مفهوم برای نخستین بار در سال ۱۹۷۲ مطرح شد.