پاسخهای واضحی که هیچکس آنها را دوست ندارد
سویههاى جدید کووید-١٩ جامعهی بینالملل را نگران و مضطرب نگه مىدارد و این بحران که در همهی قلمروهاى اجتماعى، اقتصادى، و سیاسى نفوذ مىکند، هنوز کاملاً به ثمر ننشسته است. گرچه مهار آن غیرممکن است اما راهحلهاى ممکنِ بسیارى را آشکار مىکند؛ راهحلهایى که مدتهاست بهعلت فقدان ارادهی سیاسى کنار گذاشته شدهاند. آمادگی براى رویارویی با آشفتگىِ بسیار بزرگتری در طبیعت بومشناختى مستلزم آن است که از توجه به مراکز جهانىِ قدرت دست برداریم و اهمیت بیشترى براى جوانانِ باانگیزه قائل شویم.
ابتدا ما این وضعیت را دست مىانداختیم و مسخره مىکردیم. در هنگام صرف ناهاری ادارى در اوایل سال ٢٠٢٠ من گوشهکنایه مىزدم که چگونه کل ساختمان سازمان ملل متحد بهخاطر مثبتبودن نتیجهی آزمایش دو تن، بیدرنگ تعطیل شد و محدودیتهاى شدیدی در آن وضع شد. بهویژه پس از بیم و هراس ناشی از همهگیرى اخیر سارس و مرس، احساس امنیت و مصونیت از شیوع این همهگیرى در اروپا غیرواقعی به نظر میرسید.
مسئلهی «وضعیت اضطراری»
مدتی طول کشید تا اعتراف کنیم که چنین طنز و کنایههایی ناشی از نادانی و ناآگاهی است و بفهمیم که این حس دوری و امنیت چقدر ناشی از بیاطلاعی بوده است. شاید هیچوقت با این تصور موافق نبودهام که بیلیاقتیِ فاحشی که رهبران جهان، از دونالد ترامپ و بوریس جانسون تا ژائیر بولسونارو، نشان دادند، بیضرر بوده است. اما همچنین نمیتوانستم درک کنم که حکومتهای نسبتاً شایسته از چه فجایعی میتوانستند جلوگیری کنند ــ و در واقع، در دهههای گذشته از چه فجایعی جلوگیری کرده بودند.
همانطور که جانت رویتمان (Janet Roitman) در «چگونه کووید-۱۹ به بحران بدل شد» میگوید، این نه خودِ ویروس بلکه واکنشها و مضاف بر آن، آشفتگیِ واکنشها به این بیماری است که بهنوعی اختلال جهانی انجامیده است. گرچه حکومتها و مؤسسات بهداشت و سلامتِ همگانی مدتها بود که برای چنین مواردی آماده میشدند، کانون توجه سیاست جهانی از تهدیداتی که بهداشت و سلامت همگانی را هدف گرفته، بهسمت تروریسم، پناهجویانِ بلاگردان و مهاجرت معطوف شده است و نظامهای اجتماعی سرنوشتساز را برای مشکل بسیار قریبالوقوعتر، عوامل بیماریزایِ جدید موفق، بدون آمادگی رها کرده است. رویتمان از تحلیل براینا سَنگر (Bryna Sanger) نقلقول میکند:
انکار سیاسی، واکنش بهصورت خطمشی ضعیف و نامنظم، ارتباطات ضعیف و آشفته و روابط ستیزهآمیز میان حکومتها، بهطور معمول و قابلپیشبینی واکنشهای مؤثر را تهدید میکنند. این امر، از جهات گوناگون، بیش از آنکه حاکی از شکست و ناتوانی علم یا بهداشت و سلامت همگانی باشد، نشانهی چالشهای مدیریت و لیاقت و کاردانی است.
شکست روایت
اما بیاعتمادی موجه به رهبریِ سیاسی تنها عاملی نبود که اجازه نداد سختی و شدت همهگیریِ قریبالوقوع را تشخیص دهم. مثل خیلیها، من هم یاد گرفتم که هیجانهای رسانهای را اساساً رد کنم. من که دربارهی مسائل محیطی و انرژی گزارش میدادم، خشم و تنفر شدیدی نسبت به حرفهام پیدا کردم؛ حرفهای که نمیتوانست بهدرستی به بحث دربارهی «بزرگترین داستانِ تاکنون موجود» بپردازد و این همان توصیف ماکسیمیلیان پروبست (Maximilian Probst) و دانیل پلتیر (Daniel Pelletier) از بحران اقلیمی در مقالهی مهمشان دربارهی هفت گناه مرگبار روزنامهنگاری است.
با این حال، هر میزان برف کم یا باران تابستانی کمتر از حد معمول، نوعی فاجعه به شمار میرفت. این امر مخصوصاً به کانالهای خبری مربوط میشد که پوشش برنامههای خود را به ساعات بیشتری در روز میگستراندند اما از بسط افق فکری مطالب و مقالات خود امتناع میورزیدند. این خلأ به رشد خود، هم از حیث پوشش اخبار جهانی و هم از نظر نمایندگی محلی، ادامه داد و به کارشناسی سطحی که از محدودههای ژورنالیسم رادیویی و تلویزیونی و اینترنت گذر میکند، پروبال داد.
همهی این علائم بخشی از یک بیماری روبهرشد است؛ بحرانی در ارزشها و واقعیتهای مشترک که نهایتاً به وحشت ناشی از پساحقیقت و بحران اعتبار رسانههای مرسوم میانجامد.
گمکردن معجزهی شفا
هر تغییر تکنولوژیک مهمی ثبات نظامهای پیشین تولید دانش و تولید معنا را بر هم میزند. در درازمدت، جوامع یاد میگیرند که انقلابهای فناوری را یکپارچه کنند اما زیروروشدن این دگرگونیها تلفات زیادی ایجاد میکند تا این ثبات حاصل شود.
رسانههای کوچک، از روزنامهها و سخنپراکنیهای محلی تا ژورنالیسم فرهنگی، بهنحو سنتی مسئول درگیر و توجیهکردن مخاطبان هستند؛ مخاطبانی که رابطهی آنها با جریان غالب شکنندهتر است. اعتماد به رسانهها مانند یک زیستبوم ساخته میشود. اما هنگامی که بازارهای فروش کوچکِ مبتنی بر اجتماع محلی و ارزشهای مشترک در حال تقلا یا انقراضاند، جریان غالب برای حفظ اقتدارش دچار مشکل میشود و این، زمینهای مناسب برای دروغپراکنی و سوداگرانِ شکوشبهه خواهد بود.
این مسئله مشابه و در عین حال عمیقتر از چیزی است که پس از سال ۲۰۰۸ روی داد: آنگاه که افق چشمانداز رسانهای نافذ و متنوع بسته میشود، آنها دیگر جریان غالب را پروبال نمیدهند و بخشهای عظیمی از جامعه دیگر به نمایش گذاشته نمیشوند. در نتیجه، بافتهای اجتماعی پاره میشوند و تفاوتها بزرگ میشوند ــ و به واژههای دوقطبیشدن و قطعهقطعهشدن که مد روزند، اجازهی ورود داده میشود.
پیتر کرکو (Péter Krekó)، نویسندهای که متناوباً برای ما مینویسد، در اوایل همهگیری دربارهی این نوشت که چرا نظریههای توطئه در زمانهی بحران اوج میگیرند. او در پژوهش اخیر خود دربارهی جهشهای علم در دوران همهگیری، ظهور شبهعلمِ دوران همهگیری را بررسی میکند. در این تحقیق، او به رویّهی جداسازی، مخالفت با چگونگی پرداختن مسئولان امور به ارتباطات علمی و اینکه مداخلات پزشکی چطور به نارضایتی و مقاومت دامن میزند، اشاره میکند.
هرچند مصرف دارو ــ علمی و غیر آن ــ در دورهی همهگیری سر به فلک گذاشت، اما فهم مشترک در حال ازدسترفتن است. اینکه صرفاً عوام را بهخاطر «غیرعقلانی»بودن مقصر بدانیم چارهی کار نیست. خصوصاً به این علت که رهبری سیاسی و رسانهها در توجه به یافتههای علمی و انطباق با آنها سابقهی بدی دارند؛ برای مثال، در نادیدهگرفتن گرمایش کرهی زمین برای چهار دهه از زمانی که این مفهوم برای نخستین بار در سال ۱۹۷۲ مطرح شد.
ابلهترینِ ما
آنان که خوششانستر بودند، دورههای طولانی آموزش از راه دور (تحصیل در خانه) و کار از راه دور را تجربه کردند. آنان که بدشانستر بودند در شرایطی خطرناک در حال کار و عمل بودند، شغلهایشان را از دست دادند و خیلیها هم جانشان را. هنگامی که محدودیتها و تعطیلیهای آغازین اعلام شد، بسیاری از ما فکر میکردیم که این محدودیتها چند هفته بیشتر طول نمیکشد ــ شاید چهل روز، همانطور که در دوران وبا در قرونوسطا در شهرها جار زده میشد. اما بسیار شبیه وبایی که به سفرهای دور و دراز میرود (برای دههها و حتی قرنها در طول پنجهزار سال)، ویروس کرونای جدید و جهشهایش در سراسر کرهی زمین سکنی گزیدهاند و میخواهند اینجا بمانند.
همانطور که اعتراضات فزاینده به قرنطینه و واکسن نشان میدهد، مردم از محدودیتها و مداخلهها خسته شدهاند. عدم رعایت احتیاط و این ادعا که کووید-۱۹ صرفاً مشکلی برای افراد مسن یا به انتخاب طبیعی وابسته است، رویکردهای هولناکی به سیاست و تدبیر اجتماعی است؛ گویی افراد آسیبپذیر باید بار این همهگیری را بر دوش بکشند. (چنین ادعاهایی همچنین آشکارا ابلهانه هستند.) اما تبعیض سنی فقط افراد سالخوردهتر را نشانه نمیگیرد.
خستگی و اضطراب در بین حامیان همهی گرایشهای سیاسی دیده میشود، گرچه واکنش آنها بسیار متفاوت است. یافتههای یک تحقیق گسترده در فرانسه و کانادا که توسط شریک ما، نشریهی اسپری، منتشر شده است، نشان میدهد که جوانان از بسیاری از دیگر گروههای سنی مسئولیتپذیرترند. این تحقیق حاکی از نوعی همهگیری خستگی و بیاعتنایی به وضعیت جوانان ۱۸ تا ۲۹ساله است.
بهرغم پوشش رسانهای از آغاز موج دوم که به مخاطبان سالخورده در مورد اَعمال جوانانِ ظاهراً مسئولیتناپذیر هشدار میدهد، این تحقیق نشان داد که «جوانان اقدامات پیشگیرانه را در جای خود محترم میشمارند و نگران سلامت افرادی هستند که از همه آسیبپذیرترند».
در این میان، به وضع اسفناک جوانان ۱۸ تا ۲۹ساله که فرصتهای حیاتی را از دست میدهند و بهداشت روانیشان آسیب میبیند، توجهی نمیشود. بهعلاوه، «جامعهشناسان از گفتار مربوط به "اختلاف میان نسلها" انتقاد کردهاند زیرا بهنظر آنها چهارچوب اصلی ما برای تفسیر پیامدهای این همهگیری باید نابرابریهای اجتماعی باشد و نه کلیشههای سادهگرایانهی مربوط به سن».
با وجود این، بار دیگر، مسئلهای طبقاتی را نوعی منازعهی فرهنگی جلوه میدهند.
برخلاف فروپاشی مالی که در آن، عواقب از یک حوزه بهنحو فزایندهای به دیگر حوزهها گسترش مییابد، بحران امروز بر همهی حیطههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ناگهان تأثیر میگذارد و مشکلاتی را ایجاد میکند که مهارشان غیرممکن است.
بحران کنونی حتی هنوز کاملاً عیان نشده است. مسلماً جوامع از زمان آشوب سال ۲۰۰۸ به وضع عادی برنگشتهاند. شاید آمار و ارقام اقتصادی بهبود یافته باشد اما مشکلات عمیق اجتماعی پیوسته بدتر و نابرابری بیشتر شده و امید به آیندهای قابلزندگی برای آنان که مرفه نیستند کمتر شده است. آنیتا آیگنر (Anita Aigner) در مقالهی خود دربارهی مسکن بهمثابهی سرمایه چنین میگوید: «بدون دستیابی به ثروت موروثی، مالکیت ملک اکنون تقریباً خارج از دسترس افرادی با درآمد متوسط است.»
این همهگیری مشکلات از پیش موجود را تشدید میکند. برخلاف فروپاشی مالی که در آن، عواقب از یک حوزه بهنحو فزایندهای به دیگر حوزهها گسترش مییابد، بحران امروز بر همهی حیطههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ناگهان تأثیر میگذارد و مشکلاتی را ایجاد میکند که مهارشان غیرممکن است. هنگامی که ویروس کرونا به برگامو در ایتالیا یورش برد، اتحادیهی اروپا پیشاپیش در اثر برگزیت و ظهور حاکمان خودکامهی اروپای شرقی در حال پریشانشدن بود.
تحتفشار، تکتک کشورهای عضو اتحادیهی اروپا بلافاصله عقبنشینی کرده و به مسائل داخلی خود پرداختند و با استفاده از این فرصت، همهی افراد ساکن داخل مرزهای خود را به فراموشی سپرند ــ پناهجویان و مهاجران، کولیها و بیخانمانها، کارگران جنسی و همهی افرادی را که هویتهای جنسی و جنسیتی گوناگون داشتند به حال خود رها کردند، آنهم در حالی که اکثرشان امکانات ناچیزی برای بقا داشتند. همچون گذشته، زنان شغلهای خود را از دست دادند و با چندبرابرشدنِ مسئولیت مراقبت و نگهداری، تحتفشارِ شدید قرار گرفتند.
ناسیونالیسم واکسنی
تصمیمگیرندگان، واکسنها را راهحلی قطعی برای این همهگیری معرفی میکنند، گرچه کارشناسان بهداشت عمومی و مورخان از همان ابتدا هشدار دادند که چنین راهحل قطعیای وجود ندارد. فایدهی تلاش و حمایت زیاد حکومتها از تولید واکسن این بود که فرمولهای مؤثری برای تولید واکسن در اوایل دسامبر ۲۰۲۰ ارائه شد.
این هجوم برای تولید واکسن حتی بهنوع خاصی از ناسیونالیسم واکسنی توسل جست.
با اینهمه، این سرعت بیسابقه نیست. همانطور که ماریک اِبی (Marek Eby) در «تاریخچهی واکسن اسپوتنیکوی» میگوید، فرهنگ تحقیقات دارویی شوروی بر اثر فوریت و واکنشهای خودمدارانه شکل گرفت:
حکومت جدید شوروی پس از تولدش طی «سلسلهی بحران» طولانی سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۱ ... با زنجیرهی ویرانکنندهای از بیماریهای همهگیر روبهرو شد که میلیونها تن را مبتلا کرد: آنفلوانزا (بخشی از بیماری عالمگیر سال ۱۹۱۹)، وبا، حصبه، آبله و مالاریا. ... کار [پژوهشی] در این سالها عبارت بود از «تولید سرمها و واکسنهایی که نیاز فوری به آنها وجود داشت».
این شرایط به اخلاق پزشکی و کاریای انجامید که تا امروز در میان دانشمندان پزشکی روسیه باقی مانده است. متأسفانه، سیاست روسیه پیوسته این کاری را که از جهات دیگر برجسته است تضعیف میکند و از آن برای تبلیغات [واکسنهای خود] و دروغپراکنی دربارهی واکسنهای غربی سوءاستفاده میکند.
در اواخر سال ۲۰۲۱، آمریکای شمالی و اکثر کشورهای اروپایی از وفور واکسنها بهره بردند اما بخشهای چشمگیری از جمعیتِ آنها از تزریق واکسن، حتی بهرغم فشار سیاسی فزاینده، امتناع ورزیدند. آنان که واکسن زدهاند برای دوز سوم صف میبندند و احتمالاً بهزودی باید دوز چهارم را تزریق کنند زیرا میزان تأثیر واکسنها بر اثر ظهور سویههای جدید کاهش مییابد.
این مسئله تا وقتی که در همهجا حل نشود، لاینحل میماند
گفتوگوی عمومی دلمشغول ناسیونالیسم واکسنی است و کمتر به مشکل اصلی توجه میکند: سرعت واکسیناسیون در خارج از کشورهای پیشرفتهی جهان بهشدت کم است. این وضعیت تا حد زیادی به این علت است که بهرغم ظرفیت تولید در هندوستان، آفریقای جنوبی و دیگر جاها، مالکان غربی دارای حق بهرهبرداری انحصاریاند و از شریککردن دیگران در حق مالکیت معنوی خود امتناع میورزند، گرچه بودجهی تحقیقات آنان عمدتاً از منابع عمومی تأمین شده است. تاکنون، اکثر حکومتهای درگیر حاضر نشدهاند که در مورد موضوعات مربوط به حق انحصاری موضع محکمی اتخاذ کنند.
این امر به این ویروس امکان میدهد که تعداد زیادی از مردم را آلوده کند، جهش کند و سویههای جدید تولید کند که مبارزه با آنها با امکانات موجود سختتر است. بار دیگر، معلوم میشود که پیروی از سیاست انزوا راهبردی نادرست است ــ دقیقاً همان اتفاقی رخ میدهد که سازمان بهداشت جهانی و بانک جهانی پیشبینی کردهاند.
تباهی و ویرانی در فقیرترین کشورها آسیب ثانویِ قابلتحملی برای تصمیمگیرندگانی محسوب میشود که فهم روشنی از طرز کار بهداشت و سلامت عمومی ندارند. تا زمانی که جوامع توسعهنیافته به واکسنهای بسیار مؤثر در مقابل کووید-۱۹ دسترسی نداشته باشند، سویههای جدید به این عامل بیماریزایِ اکنون بومی امکان میدهد تا بهطور مکرر پیروزمندانه جهش کند، جانها را بگیرد و در میان لایههای اجتماعی ویرانی به بار آورد. در این صورت، کشورهای مرفه هرقدر پروازها را لغو کنند و شهروندانشان را به دیگران ترجیح دهند، باز هم قادر نخواهند بود که در برابر این ویروس از خود محافظت کنند.
البته بینهایت خودخواهانه است که جوامع فقیر را صرفاً وبال گردن جوامع خوششانستر بدانیم. در دسترس قراردادن واکسنِ بیماریها وظیفهی اصلی اخلاقی همه است زیرا چنین کاری خدمت عظیمی به تمام گروههای اجتماعی است. اما به نظر میرسد که رهبران جهان در چند دههی گذشته به این نکتهی واضح پی نبردهاند.
از آنجا که پذیرش مداخلات پزشکی در جوامع همیشه وقت میبرد، شاید ارزش داشته باشد که به مخالفان واکسن اجازه دهیم تا برای مدتی آرام گیرند و در عوض، منابع را به بخشهایی از جهان که هنوز به واکسن دسترسی ندارند هدایت کنیم.
لبریزشدن ساختارهای اجتماعی
بهرغم ابهام در بحثهای مربوط به واکسن، نباید فراموش کنیم که از آغاز این دورهی عجیب، نظامهای اجتماعی ــ گرچه به درجات متفاوت ــ مختل شدهاند. پوشش خبری اغلب به وقفههای ظاهراً سطحی در زنجیرهی عرضهی کالاها توجه میکند و مخاطبان را بهسبب توجه به مسائل بیربطی مثل تأخیر در دریافت کادوهای کریسمس کُفری میکند. اما به مسائل واقعاً مخرب اشاره نمیشود.
موفقیت این ویروس عمدتاً حاصل کمبود شدید منابع در نظامهای اجتماعی بوده است. اکثر نظامهای رفاهی از بدو ایجادشان، بهویژه پس از دههها سیاست ریاضتی، تحت حمله و هجوم بودهاند و بهتدریج از بین رفتهاند.
با وجود این، چهار کلاس سواد بیشتر نمیخواهد تا بفهمیم که وقتی نهادها و مؤسسات بهداشت عمومی، آموزشوپرورش، مددکاری اجتماعی و سایر امکانات اجتماعیِ امرارمعاش در مضیقه قرار بگیرند، قطعاً از عهدهی مقابله با وضعیت فوقالعاده برنمیآیند. اکنون این نهادها روی پایینترین میزان از کارکردشان تنظیم شدهاند ــ کمترین مقداری که ادارههای دولتی همچنان میتوانند قسر دربروند و مؤاخذه نشوند. بنابراین، فروپاشی قریبالوقوع آنها حتی در مواجهه با مشکلات کوچکتر اجتنابناپذیر است.
خوشبینی راهبردی بههنگام آمادهشدن برای اتفاقاتی بسیار بدتر
همهگیری سال ۲۰۲۰ قویاً با تباهی و ویرانی محیطزیست به هم پیوسته است. برام آیوین (Bram Ieven) و یان اُورویجک (Jan Overwijk) در مقالهی خود، «این جانور وحشی را ما آفریدیم: بومشناسی سیاسی کووید-۱۹»، همین موضوع را نشان دادهاند.
اما پیوستگی ویروس کرونا با بحران بومشناختیِ همواره فزاینده فقط از حیث تکوین و سرچشمهاش نیست. اولی، بهمرور زمان احتمالاً نشان خواهد داد که صرفاً دورهی کوتاهی از دومی است و نتایجی که ما از این همهگیری میگیریم برای پاسخدادن به آشوبی هرچه عمیقتر و طولانیتر و دگرگونیهای ضروری، تعیینکننده خواهد بود.
در پروندهی جدید این نشریه، «بیماری همهگیر بومی: هنگامی که وضعیت اضطرای بهصورت وضعیتی عادی درآید»، دیگر بیماریهای همهگیر بومی، تاریخی و معاصر از وبا تا بیماریهای مقاربتی را بررسی میکنیم و میبینیم که جوامع چگونه از پسِ آنها برمیآیند ــ یا از مقابله با آنها امتناع میورزند. ما به تأمل دربارهی این مسئله خواهیم پرداخت که اقدامات دولتی برای مقابله با این همهگیری چطور بر آزادی فردی اثر گذاشته و چگونه وضعیت اضطراری بهداشت و سلامت توانسته است بر روالِ معمول فرهنگ، بهویژه خردهفرهنگها، رسانهها و گروههای اجتماعی، تأثیر بگذارد.
امیدوارم تا حدی بفهمیم که چرا زنان از حوزهی عمومی و بازار کار ناپدید شدهاند. یعنی بفهمیم آیا کسی میتواند بهجای بسیاری از نویسندگان زن ما از کودکان و اهل خانهی آنها برای مدتی مراقبت کند یا نه.
برگردان: افسانه دادگر
رکا کینگا پاپ روزنامهنگار مجارستانی و سردبیر وبسایت یوروزین است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Reka Kinga Papp, ‘The obvious answers nobody wants’, Eurozine, 29 November 2021.