اسلام مُجاز و غیرمُجاز در روسیه
سیاستمداران روسیه گاه و بیگاه تأکید کردهاند که همزیستی صلحآمیزِ فرهنگها، اقوام و ادیانِ گوناگون یکی از ارزشهای بنیادین این کشور، و اسلام یکی از ادیان سنتی ارزشمند و بخشی از تاریخ و هویّت روسیه است. هر چند انتقاد از بعضی از شکلهای اسلام در رسانههای روسیه به طور چشمگیری افزایش یافته اما روزنامهها و شبکههای تلویزیونی اصلی با احترام از اسلام سخن میگویند. با وجود این، دقیقاً معلوم نیست که اسلامِ مجاز چیست و ادغام مسلمانان روسیه در جامعهی این کشور به چه معنا است. این مسئله بسیار پیچیده و مناقشهانگیز است. این مقاله به تصویر مسلمانان در رسانههای اصلی روسیه و در سخنان نخبگان سیاسی این کشور میپردازد.[1] این تحلیل بر چهار موضوعی تمرکز میکند که در ارزیابیهای رایج از اسلام نقشی حیاتی دارند: مفاهیم سنّت، قومیت، دین در برابر سیاست، و وفاداری به کشور. به جای مطالعهی مناطقی از کشور که به طور سنّتی مسلمان بودهاند، به بازنمایی تصویرِ اسلام و اقلیتهای مسلمان در مناطقِ روستبار میپردازیم.
پیشینهی تاریخی
در سال 1552 پس از فتح غازان توسط تزارِ روسیه، ایوان چهارم، نخستین اقلیتهای مسلمان بخشی از امپراتوری روسیه شدند.[2] اسلام در این ناحیه به شدت سرکوب شد و عمدتاً به طور غیررسمی در مناطق روستایی باقی ماند. در دوران کاترینِ کبیر، تغییر مهمی رخ داد زیرا او اسلام را مُجاز شمرد و اجازهی بازگشایی مساجد را صادر کرد. هر چند سیاستِ روسیسازی به طور کامل ترک نشد اما اقلیتهای تاتار و باشکیر، از امنیتِ نسبی بهرهمند شدند، بهویژه در مقایسه با اقلیتهای مسلمان در قفقاز و آسیای مرکزی که در قرون هجدهم و نوزدهم به تصرف روسیه درآمد. در این نواحی، قیام علیه سلطهی روسها اغلب با دینداری مرتبط بود و، در نتیجه، حاکمانِ روس به اسلامِ محلی بسیار بیشتر از اسلامِ منطقهی وُلگای وُسطی مظنون بودند. افزون بر این، اسلامِ رایج در قفقاز و آسیای مرکزی محافظهکارتر و حتی ملیگراتر بود، در حالی که در ابتدای قرن بیستم، صورتهای مدرنی از اسلام همچون تجددگرایی در میان تاتارها و باشکیرها محبوبیت داشت.
پس از انقلابهای فوریه و اکتبرِ 1917، بسیاری از مسلمانان از رژیمِ جدید، که به سلطهی کلیسای ارتدکس خاتمه داد، استقبال کردند. اما به زودی معلوم شد که کمونیسم حتی بیشتر از مسیحیتِ ارتدکس، اسلام را سرکوب میکند. هر چند بعضی از مساجد همچنان باز ماند اما اجرای شعائر و مناسکِ اسلامی ممنوع شد. به رغم این سرکوبها، مسلمانان روسیه راههایی برای حفظ دینداریِ خود یافتند. اسلامِ غیررسمی، بهویژه در نواحی روستایی و اغلب توسط روحانیون خودآموخته، شکوفا شد. فقدان فرصتی برای مطالعهی اسلام یا اجرای شعائر اسلامی، و فشار مطالباتِ جامعهی روسیه، که اغلب مسلمانان را به نادیده گرفتن اصول دینیِ خود وامیداشت، مسلمانان روسیه را نسبتاً سکولار کرد، هر چند میان مناطق مختلف تفاوتهای مهمی وجود داشت.
تغییرات پس از فروپاشی شوروی
پس از سقوط نظام کمونیستی، آزادی دین به احیای اسلام انجامید و در سراسر جمهوری فدراتیو روسیه مساجد جدیدی افتتاح شدند. با وجود این، جوامع مسلمان با مشکلاتی شبیه مسیحیان ارتدکس روبرو بودند؛ این جوامع اغلب بسیار فقیر بودند، بسیاری از روحانیون مسلمان تحصیلات مذهبی اندکی داشتند، و تعداد مساجد و کتب دینی، از جمله قرآن، کم بود. در بعضی از نواحی، احیای اسلام پیوند محکمی با احیای هویت ملی داشت. بنابراین، دین و ملیت گاهی یکدیگر را تقویت و گاهی تضعیف کردهاند.
در وضعیت مالی دشواری که جوامع مسلمان پس از فروپاشی نظام کمونیستی با آن روبرو بودند، کمکِ کشورهای مسلمانی مثل مصر، ترکیه، ایران و عربستان سعودی مغتنم بوده است.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و جدایی کشورهای تازهتأسیس، سازماندهی مجددِ سازمانهای اسلامی روسیه در دههی 1990 را درپیداشت. افزون بر این، رفع محدودیتهای دینی به تأسیس سازمانهای اسلامی جدیدی انجامید که بسیاری از آنها عمری کوتاه داشتند. نسل جدیدِ روحانیون یا «امامان جوان» رهبران قدیمی را به چالش کشیدند، همان رهبرانی که تحصیلات دینی ناچیزی داشتند و مقام و منصب خود را مدیون همکاری با مسئولان شوروی بودند. البته روحانیون جوان هم نه تنها خواهان تثبیت اقتدارِ خود در جامعهی اسلامی بودند بلکه میخواستند نظر مثبتِ دولتمردان روسیه را نیز جلب کنند.
سه سازمان اسلامی اصلی در روسیه عبارتند از «مرکز هماهنگی مسلمانان قفقازِ شمالی»، «شورای مُفتیهای روسیه» و «هیئت روحانی مرکزی مسلمانان روسیه». فعالیتِ «مرکز» محدود به قفقاز شمالی است و پس از کنارهگیری هیئت روحانی مسلمانان جمهوری چِچِن از آن در سال 2012 فعالیتهایش بیش از پیش کاهش یافته است. در نتیجه، رقابت بر سر افزایش نفوذ در نواحی اروپایی روسیه و در سطح سیاست کشور به «هیئت» و «شورا» محدود شده است. به نظر میرسد که در سالهای اخیر، «شورا» رابطهی نزدیکتری با کرملین داشته است. با وجود این، هر دو سازمان به مراسم مهم دولتی دعوت میشوند. روزنامههای مهم کشور، رهبران این دو سازمان را سخنگویان جامعهی اسلامی معرفی میکنند، هر چند معلوم است که هر روزنامهای یکی از این دو سازمان را به دیگری ترجیح میدهد. البته نباید اندیشمندان مسلمان و مفتیهای محلی مستقل را از یاد بُرد. افزون بر این، بهویژه «شورا» چندان یکدست نیست و گروهبندیها و گرایشهای مختلفی در آن وجود دارد.
مسلمانان روسیه علاوه بر تفاوتهای قومی به سنّتهای دینی گوناگونی تعلق دارند. با وجود این، این وضع هم به علت مهاجرتِ فزاینده و تشدید تعامل و تماسها در حال تغییر است. هر چند اکثر مسلمانان روسیه سنّی هستند اما برخی از آنها، بهویژه در میان مهاجران آذری، شیعیمذهباند. در آسیای مرکزی و ناحیهی وُلتای وسطی، مذهب حَنَفی رواج دارد که اغلب آن را سنّتی لیبرال میخوانند. در سالهای اخیر نفوذ مذهبِ سختگیرترِ شافعی، که به طور سنّتی در قفقازِ شمالی رایج بوده، در منطقهی وُلتای وسطی افزایش یافته است.[3] تصوّف، که در داغستان و چِچِن سابقهای دیرینه دارد و از نظام طایفهای محلی و سلسلهمراتبش ناگسستنی است، در دوران سلطهی کمونیسم جزئی از «اسلامِ غیررسمی» بود. امروز تصوّف به یکی از شکلهای «اسلامِ رسمی» در آسیای مرکزی و قفقاز شمالی تبدیل شده، و «وهّابیت» نقش اسلامِ غیررسمی را بازی میکند. اخیراً سلفیگرایی نه تنها در جمهوریهای جنوبی روسیه بلکه در ناحیهی وُلتای وسطی رواج یافته است.
دربارهی تعداد مسلمانان روسیه اختلافِ نظر وجود دارد. از یک سو، برخی از رهبران مسلمان تمایل دارند که شمارِ مسلمانان را بیش از رقمِ واقعی اعلام کنند تا بتوانند مدعی ایفای نقش پُررنگتری در کشور شوند، از سوی دیگر، ملیگرایان هم اغلب دربارهی تعداد مهاجرانِ مسلمان اغراق میکنند تا مردم را با این ادعا که روسیه طی دو دهه به کشوری مسلمان تبدیل خواهد شد، بترسانند. در سرشماری ملی روسیه ستونِ مذهب وجود ندارد. بنابراین، معمولاً شمارِ مسلمانان را بر اساس تعلقات قومی تخمین میزنند. مهاجرت فزاینده، و بهویژه وجود مهاجرانِ غیرقانونی در روسیه، ارائهی تخمینهای درست را بیش از پیش دشوار میکند. تعداد مسلمانان روسیه را بین 14 تا 20 میلیون نفر برآورد میکنند که معادل 14-10 درصد از جمعیت کشور است.
در شهرهای بزرگی همچون مسکو و سَن پترزبورگ، تعداد کارگران مهاجرِ مناطق شرقی و جنوبی به طور تصاعدی افزایش یافته است. چون کسب جوازِ رسمیِ کار دشوار است، تعداد چشمگیری از مهاجرانِ جدید به طور غیرقانونی کار میکنند. همین امر آنها را در معرض بدرفتاری کارفرماها و آزار و اذیت پلیس قرار میدهد. کارگرانِ مهاجر را به پایین آوردن حقوقها، کار در بازارِ سیاه و تبهکاری متهم میسازند. در دهههای اخیر، نگرشِ مردم به مهاجرانِ غیرقانونی به شدت منفی شده است. رسانهها اغلب مشکلات مربوط به مهاجرت را به صورت نوعی درگیری قومی ترسیم میکنند. با توجه به این که تعداد فراوانی از مهاجران مسلماناند، از اسلام هم به عنوان یکی از موانع ادغامِ مهاجران در جامعهی روسیه نام میبرند. بنابراین، عجیب نیست که نگرشهای منفی به اسلام هم افزایش یافته است. فعالیتهای تروریستی برخی از مسلمانان هم به این احساسات دامن زده است. بر اساس یک نظرسنجی جدید، 40 درصد از روسها اسلام را حامی تروریسم میدانند. بدیهی است که رسانهها، و بهویژه تلویزیون، در افزایش اسلامهراسی نقش مهمی داشتهاند.
اما در عین حال، کمکهای خارجی باعث افزایش سوءظنها نسبت به وفاداری مسلمانان روسیه به این کشور شده است.
این سوءظنها بر مسئولان کشور هم تأثیر گذاشته است. برای مثال، در سال 2013، شهردارِ جدید مسکو اعلام کرد که شهرداری با احداث مساجدِ جدید موافقت نخواهد کرد زیرا اکثر مسجدروها اهل مسکو نیستند. تقریباً همهی خوانندگانی که در صفحات اینترنتی روزنامههای انتشاردهندهی این خبر نظر دادند، از این تصمیم حمایت کردند. این نظرات نشان میدهد که رأیدهندگان روسی با موضعگیری علیه اسلام و مسلمانان همدلی دارند.
در عین حال، سیاستمداران روسیه اغلب با احترام از اسلام نام میبرند و افتخار میکنند که سابقهی حضور اقلیتهای مسلمان در روسیه طولانیتر از اروپای غربی است. برای مثال، در سال 2011 پس از این که چند سیاستمدار برجستهی اروپایی از ناکامیِ سیاستِ چندفرهنگیگرایی سخن گفتند، دمیتری مِدوِدِف، رئیس جمهورِ وقت، در نطقی در باشکیرِستان چنین گفت: «روسیه نظریهی شکستِ همزیستی فرهنگهای گوناگون را رد میکند». دو ماه بعد، ولادیمیر پوتین در قفقاز شمالی گفت که حفظ جامعهای چندفرهنگی برای روسیه آسانتر است زیرا اقوام و ادیان گوناگون از دیرباز در این کشور حضور داشتهاند و اتحاد مردمی با ادیان و ملیتهای گوناگون برای روسیه و آیندهاش اهمیتی حیاتی دارد. رهبران مسلمان هم اغلب چنین سخنانی را تکرار میکنند. برای مثال، رئیس «شورای مُفتیهای روسیه» خطاب به پوتین گفت: «درگیریهای قومی یا دینی هرگز در این کشور سابقه نداشته است. این حاکی از غنای فرهنگی ما است و بیدلیل نیست که کُمیسرِ حقوق بشرِ اتحادیهی اروپا به سراغ ما آمده و از ما خواسته که همایشها و کنفرانسهایی را در روسیه برگزار کنیم تا از تجربهی همزیستیِ صلحآمیزِ اقوام و ادیان گوناگون در یک کشور درس بیاموزیم».
در اکثر نقاط اروپا، ملیگرایان افراطی از مخالفان اصلی اسلاماند اما ملیگرایی روس به طور سنّتی به یهودیان و غربیها حمله میکند. برخی از ملیگرایان روس حتی سعی کردهاند که در میان مسلمانان روسیه، چین، هند یا کشورهای مسلمان متحدانی برای مبارزه با غرب بیابند. مروّجین ایدئولوژی اوراسیایی[4] هم از ائتلاف اسلام و مسیحیتِ ارتدکس سخن گفتهاند. در عوض، لیبرالهای روس غربگراتر و هوادار اسرائیلاند. مسلمانان روسیه، که با برداشت لیبرالی از سکولاریسم مخالفاند، اغلب لیبرالها را دشمن اصلی خود میدانند.
با وجود این، در جنبشهای ملیگرای روسی، اسلامستیزی محسوسی در حال ظهور است. ملیگرایان افراطی جوان، دشمنی خاصی با اسلام و مهاجران نواحی جنوبی دارند. آنها با ملیگرایان نژادپرستِ اسلامستیزِ اروپای غربی تماس دارند. بلوای عظیم در میدان مانِژنایای مسکو در دسامبر 2010 یکی از نشانههای بیگانههراسی بود. در این ناآرامیها شعارهای فراوانی علیه اسلام سر داده شد.
اسلامِ مجاز و غیرمجاز
در روسیه، قومیت و دین به طور سنّتی درهمتنیدهاند. در دوران سلطنت تزارها، تبلیغ دیگر ادیان در میان مسیحیانِ ارتدکس مجازات سنگینی را درپیداشت و تا سال 1905 روسهای ارتدکس اجازه نداشتند که دین خود را تغییر دهند. هر چند اسلام به عنوان یکی از ادیان اقلیت به رسمیت شناخته میشد اما تنها در چارچوبِ تقسیمبندیهای قومیِ قدیمی، مجاز به شمار میرفت. اگر یک مسلمان و یک مسیحیِ ارتدکس با یکدیگر ازدواج میکردند و بعد میکوشیدند که فرزندانشان را مسلمان بارآورند، ممکن بود به زندان محکوم شوند. هر چند چنین محدودیتهایی، به منظور حفظ سلطهی مسیحیت، تا قرن بیستم در بسیاری از کشورهای اروپایی رواج داشت اما ویژگی منحصربهفردِ روسیه این بود که دین را جزئی از قومیت میدانستند. جالب این که بسیاری از تحقیقات نشان میدهد که تعداد چشمگیری از روسهایی که به خدا عقیده ندارند یا خود را مؤمن نمیشمارند، باز هم خود را مسیحی ارتدکس میخوانند. در روسیهی معاصر هر کسی که به جنبشهای دینی نوین بپیوندد یا دینی غیر از دینِ آبا و اجدادیاش را برگزیند، مظنون به شمار میرود.
با وجود این، قوممداری از جهتی روابطِ خوب میان کلیسای ارتدکسِ روسیه و سازمانهای اسلامی اصلی را تسهیل کرده است. به رغم بعضی کشمکشها[5]، کلیسای ارتدکسِ روسیه بر نقش اسلام در این کشور صحّه میگذارد. افزون بر این، با اسلامِ سنّتی اعلام همبستگی کرده و اسلام را مخالف تروریسم یا افراطگرایی خوانده است. در عوض، سازمانهای عمدهی اسلامی هم دربارهی نومسلمانانِ اسلاوتبار سکوت اختیار کردهاند.
یکی از راههای زدودن جنبههای منفی دین، تبیین آنها به عنوان اموری مرتبط با قومیت یا فرهنگ است.
روزنامهها اغلب به زنانِ روس تباری میپردازند که مسلمان شدهاند. معمولاً رسانهها این زنان را غیرعادی، متعصب یا قربانی میخوانند. این رسانهها ادعا میکنند که از زنانِ نومسلمان سوءاستفادهی جنسی میشود و آنها را با تهدید یا شستشوی مغزی به کارهای غیرقانونی نظیر قاچاق مواد مخدر یا تروریسم وامیدارند. در سال 2012 پس از ترور یکی از شیوخ نامدار توسط زنی روستبار در داغستان، مأموران امنیتی روسیه اعلام کردند که زنان روستبارِ نومسلمان را به طور خاص زیرِ نظر خواهند گرفت.
نگرش روستبارها به اقلیتهای مسلمان حاکی از برداشتی ذاتگرایانه از قومیت و دینداری است. «همه میدانند» که، برای مثال، مسلمانان تاتار و باشکیر منعطفتر و نرمخوتر از مسلمانان آسیای مرکزی و قفقازند. افزون بر این، در بعضی از نواحی، قومیت با مفهوم سنّتی بودن درهمتنیده است. تاتارها در شهرهای بزرگی نظیر مسکو و سن پترزبورگ سابقهای طولانی دارند و معمولاً آنها را اقلیتی سنّتی، جذب شده در روسیه و وفادار به این کشور میدانند. بر عکس، روستبارها به مهاجران جدیدِ مسلمان به شدت بدبیناند.
روزنامههایی که مهاجرت را معضلی اجتماعی میخوانند، مهاجران را به ترویج اسلام افراطی و تروریسم متهم میسازند. افزون بر این، ادعا میکنند که مهاجران نمیخواهند خود را با راه و رسمِ زندگی در روسیه تطبیق دهند. در دوران سلطهی کمونیسم، اهالی جمهوریهای جنوبی نظیر آذربایجان و تاجیکستان، زبان روسی را در مدرسه میآموختند اما نسل فعلی مهاجران بر زبان روسی تسلط ندارد. رسانهها میگویند که مهاجرانِ جنوبی به شهرنشینی و قوانین یک کشورِ سکولار عادت ندارند. در این مورد هم به تصریح یا تلویح، اسلام را عامل ناهمسازی مهاجران با شهرنشینی میخوانند. در سالهای اخیر، عدهی زیادی از اهالی جمهوریهای جنوبی به مسکو مهاجرت کردهاند، و بخش عمدهای از آنها مسلماناند. در مسکو تنها چهار مسجد وجود دارد که گنجایش پذیرش همهی نمازگزاران، بهویژه در تعطیلات مذهبی، را ندارد. در ایام عید قربان، هزاران نمازگزار محوطه و خیابانهای اطراف مسجدِ جامع در نزدیکی ورزشگاه المپیک را پُرمیکنند و باعث راهبندان میشوند. «قربانی کردن گوسفندان» به نماد جذب نشدن مهاجران در جامعهی روسیه تبدیل شده است. حتی مقالاتی که از اسلام و مسلمانان نام نمیبرند، از «کشتار گوسفندان در خیابانهای شهر» انتقاد میکنند.
جوامع قدیمیترِ اسلامی هم از رعایت نکردن آداب شهرنشینی توسط مهاجران انتقاد میکنند اما نه اسلام بلکه شناختِ ناچیز یا نادرست از اسلام را مانع جذبِ مهاجران در جامعهی روسیه میدانند. اعضای جوامع دیرپای اسلامی، به تلویح یا تصریح، مهاجران را مایهی بدنامی اسلام میشمارند. سازمانهای عمدهی اسلامی داوطلب کمک به جذبِ مهاجرانِ مسلمان شدهاند، و سیاستمداران هم از این کار پشتیبانی میکنند. اما این سازمانها به رغمِ حسن نیت، به گونهای از آموزش و حمایت از مهاجران سخن میگویند که گویی اربابِ آنهایند. این سازمانها، حداقل به طور ضمنی، این مهاجران را ناآگاه و طعمهی مسلمانانِ گمراه میخوانند. با توجه به وجودِ سنّتها و مذاهب اسلامی گوناگون در روسیه، ادعای آموزش «اسلامِ صحیح» مناقشهانگیز است.
از سوی دیگر، سازمانهای اسلامی از منابع کافی برای پرداختن به چنین مشکلات اجتماعی انبوهی بیبهرهاند. برای مثال، یکی از کارکنان مرکز فرهنگی اسلامیِ «الکوثر» در سن پترزبورگ میگوید که این مرکز کلاسهایی، از جمله کلاس آموزش زبان روسی، را برای برخی از مهاجران برگزار میکند، به این امید که آنها هم به نوبهی خود بتوانند این دانش را به جوامعِ خود انتقال دهند. او تأکید کرد که الکوثر سازمان کوچکی است و نمیتواند
«چنین جمعیت انبوهی» را آموزش دهد و بنابراین دربارهی این کلاسها آگهی پخش نمیکند. علاوه بر این، نباید از یاد بُرد که مسلمانانِ روسیه نه تنها به اقلیتهای قومی گوناگون بلکه به گروههای اجتماعی- اقتصادی مختلفی تعلق دارند. فعالانِ مرکزِ الکوثر، که به حوزههای علمیه شباهت دارد، عمدتاً افرادی تحصیلکرده و متعلق به طبقهی متوسطاند. در نتیجه، فعالیتهای این مرکز ممکن است برای مهاجران کمسوادی که به شغلهای کمدرآمد در بازارِ سیاه مشغولاند، جذاب نباشد.
میتوان گفت که جذب مهاجرانِ جدید در جوامع قدیمیتر اسلامی، خطرِ افراطی شدن را کاهش میدهد. برای مثال، رئیس هیئت روحانی نیژنی نُوگُرُد میگوید علت آرامش نسبی این منطقه این است که این سازمان از اوایل دههی 1990 به تغییرات پیبرد و به جذبِ مهاجران جدید و جلوگیری از رشد گرایشهای افراطی همت گماشت. هر چند رهبران اصلی این هیئت به جامعهی محلی قدیمی تاتار تعلق دارند اما شمار فراوانی از روحانیون اُزبک، تاجیک و قرقیز هم در این ناحیه فعالیت میکنند.
پلیس روسیه اغلب به بهانهی مبارزه با افراطگرایی به نمازخانهها یا دیگر اماکن اسلامی هجوم میبرد. مقالههای کوتاه روزنامهها اغلب به ذکر این نکته بسنده میکنند که پلیس در این محلها متون ممنوعه را یافته است.
هر چند همه از لزوم مدرنیزاسیون در کشور سخن میگویند اما دوست دارند که ادیان از ظرفیت خود برای حفظ ارزشهای سنّتی در جامعهی روسیه بهره گیرند. قوانین روسیه تنها چهار دینِ مسیحیتِ ارتدکس، اسلام، یهودیت و آیین بودایی را ادیان سنّتی این کشور میشمارد، و این ادیان در بسیاری از بخشهای دولتی، از جمله آموزش، ارتش و زندانها، جایگاه ممتازی دارند. در هر یک از این ادیان هم تنها بعضی از سازمانهای رسمی را سنّتی میشمارند. بنابراین، مسیحیتِ ارتدکس عمدتاً به معنی کلیسای ارتدکس روسیه است، و اسلامِ سنّتی نیز تنها شکلهای مجازِ اسلام را دربرمیگیرد. در روسیه، مفهومِ اسلامِ سنّتی به فرقههایی اشاره میکند که قرنها در روسیه حضور داشتهاند؛ این مفهوم پیوندی ناگسستنی با وفاداری به کشور دارد. برچسبِ «غیرسنّتی» را نه تنها برای شکلهایی از اسلام که در دهههای اخیر رواج یافته بلکه برای اسلام، مسلمانان و فعالیتهای اسلامیای به کار میبرند که تهدیدی برای کشور یا قدرتِ سیاسی تلقّی شود.
برخی از پژوهشگران روسی از این تقسیمبندی انتقاد کردهاند. به نظر آنها، شکلهایی از اسلام که در روسیه محبوبیتی فزاینده یافتهاند، اغلب سنّتی دیرینه دارند. افزون بر این، با توجه به تغییر و تحولِ همهی شکلهای دینداری، ممکن است متمایز ساختن سنّت از شکلهای جدیدِ سنّت آسان نباشد. هر چند دینداری تاتارها را معمولاً مَثَلِ اَعلای اسلامِ روسیِ وفادارِ سنّتی میدانند اما تاتارها نسبتاً سکولارند و، بنابراین، دیندارِ سنّتی نیستند. در قفقازِ شمالی، سلفیگرایی (یا به قول رسانههای روسی، وهّابیت) را برجستهترین نمونهی اسلامِ غیرِسنّتیِ افراطی میشمارند. با وجود این، یکی از اهداف اصلی سلفیگرایی در این منطقه زدودن اسلام از عقاید و عادتهای خرافیِ غیراسلامی نظیر زیارتِ اهلِ قبور و اولیاء دین است. به عبارت دیگر، سلفیگرایی خواهان بازگشت به سنّتِ دینی اصیل است.
از منظرِ جامعهشناختی، سلفیگرایی را میتوان جنبشی «غیرسنّتی» دانست. سلفیها به جای سلسلهمراتبِ اجتماعیِ سنّتی بر مسئولیت فرد نسبت به خدا تأکید میکنند. به این دلیل، مسلمانان صوفیِ محلی با سلفیگرایی مخالفاند و آن را تهدیدی برای ارزشهای خانوادگیِ مبتنی بر وفاداری و اطاعت میدانند. نظریات جامعهشناختی، اخلاقیات درونگروهیِ سنّتی و سلسلهمراتبِ اجتماعیِ پدرسالارانه را از اخلاقیات جهانشمول و خودآیینیِ فردی متمایز میکنند. از این منظر، سلفیگرایی قطعاً غیرسنّتی است. در عین حال، اخلاقیات جهانشمول و خودآیینیِ فردی همان ویژگیهای جامعهی مدرن است که نخبگان روسیه کشور را به آن محتاج میدانند.
روسیه مایل بوده که در جمهوریهای جنوبی، بهویژه چِچِن، به سنّتهای دینی آزادی دهد تا در ازای آن وفاداری این نواحی یا نخبگان اصلی آنها را تضمین کند. بهویژه در مطبوعات لیبرال اغلب میخوانیم که روسیه اصول و آرمانهایش را فدای تضمین ثبات توسط نخبگانِ محلی کرده است. برای مثال، پوتین در سفری به اینگوش در سال 2010، افزایش مهریه را به عنوان راهحلی برای خانوادههای جوان این منطقه پیشنهاد کرد. از قضا، لغو سنّتِ مهریه یکی از پیشنهادهایی بود که در نخستین کنفرانس زنانِ مسلمان در آغاز قرن بیستم به عنوان یکی از راههای مدرن کردنِ اسلام و ترویج حقوق زنان مطرح شد.
هر چند میتوان مذهب شافعی در تاتارستان را هم، که سابقهای طولانی در جمهوری فدراتیو روسیه دارد، اسلامِ غیرسنّتی خواند اما در بیشتر موارد، اسلامِ «غیرسنّتی» به شکلهایی از اسلام اشاره دارد که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به روسیه وارد شدهاند. بنابراین، بحثهای داغ دربارهی خطرات اسلامِ غیرسنّتی در کل، بازتابِ نگرانی از نفوذِ بیگانگان در کشور است. در وضعیت مالی دشواری که جوامع مسلمان پس از فروپاشی نظام کمونیستی با آن روبرو بودند، کمکِ کشورهای مسلمانی مثل مصر، ترکیه، ایران و عربستان سعودی مغتنم بوده است. دولتها و بنیادهای خارجی به بنای مساجد، تأمین کتب دینیِ مورد نیاز و فراهم کردن فرصتهایی برای فراگیری دروسِ دینی توسط جوانان یاری رساندهاند. اما در عین حال، کمکهای خارجی باعث افزایش سوءظنها نسبت به وفاداری مسلمانان روسیه به این کشور شده است. هر چند همه میدانند که کیفیت دانشگاهها و مدارس اسلامی روسیه از همتایان خارجی آنها نازلتر است اما از تحصیل رهبران مسلمان در مدارس و دانشگاههای اسلامی خارجی انتقاد میکنند. البته نباید از یاد بُرد که برخی از مسلمانان روسیه در هنگام تحصیل در خارج به ایدئولوژیهای ستیزهجویانه گرایش یافتند و بعضی از روحانیون روسیه هم پس از مدتی اقامت در دیگر کشورها محافظهکار و انعطافناپذیر شدند. با این همه، نباید گفت هر مسلمانی که در خارج از کشور تحصیل کرده، بالقوه خطرناک است، چه رسد به این که بخواهیم تحصیل در خارج را ممنوع کنیم.
پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2011، بحث دربارهی اسلام سمتوسویی متفاوت یافت. از آن پس، رسانههای روسیه خطرِ اسلام افراطی و تروریسم را جدی شمردند و اسلام به یکی از کانونهای مهم بحث دربارهی افراطگرایی بدل شد. در سال 2002، قانون مبارزه با افراطگرایی وضع شد. در سال 2007، وزارت دادگستری نخستین «فهرستِ فدرالِ آثار افراطی» را منتشر کرد. از آن زمان، این فهرست طولانیتر شده، و در ژوئن 2013 ، 1589 اثرِ ممنوعه را دربرمیگرفت. یکی از دلایل اصلی انتشار این فهرست، رواج مطالب نژادپرستانه و حتی متأثر از اندیشههای نازی بود. با وجود این، بسیاری از آثار ادیان اقلیتی نظیر ساِینتولوژی، شاهدان یهوه و اسلام هم در این فهرست قرار دارد. در سال 2013، این فهرست شامل 57 اثرِ «ستیزهجویان اسلامگرا و حامیان آنها» و 108 عنوان از «دیگر آثار اسلامی» بود (از جمله کتابهای سعید نورسی، نشریات سازمانهای ممنوعهای مثل حزب التحریر و بسیاری از آثار کلاسیک اسلامی). عجیب نیست که از سختگیری مقامهای روسی نسبت به ادیان اقلیت به شدت انتقاد کردهاند.
سیاست مبارزه با افراطگرایی در ظاهر دلایل موجّهی دارد: مسلمانان افراطی، شمار فراوانی از روحانیون و رهبرانِ مسلمان را به اتهامِ کفر به قتل رساندهاند. با وجود این، قانونِ مبارزه با افراطگرایی ابهامهای زیادی دارد و اغلب خودسرانه و با اغراض سیاسی اجرا میشود. بر اساس این قانون، تعدادی از سازمانهای اسلامی را تحت پیگیرد قرار داده یا تعطیل کردهاند. برخی از این احکام، سیاسی بوده اما سازمانهایی با گرایش محافظهکارانه و نه سیاسی را هم هدف قرار دادهاند. افزون بر این، این احکام اغلب مبنای حقوقی موجّهی نداشتهاند. برای مثال، ممنوعیت کتابهای سعید نورسی مبتنی بر اتهام عضویت وی در سازمانی اسلامگرا بود. اما نه این سازمان در روسیه فعالیت دارد و نه محتوای کتابهای نورسی حاکی از عضویت او در این سازمان است.
به رغم این انتقادها، این فهرست بر افکار عمومی دربارهی افراطگرایی تأثیر گذاشته است. پلیس روسیه اغلب به بهانهی مبارزه با افراطگرایی به نمازخانهها یا دیگر اماکن اسلامی هجوم میبرد. مقالههای کوتاه روزنامهها اغلب به ذکر این نکته بسنده میکنند که پلیس در این محلها متون ممنوعه را یافته است. معمولاً این مقالات به روشنی توضیح نمیدهند که آیا این «متون افراطگرایانه» آثار افراطیون معاصر بوده یا کتب کلاسیک اسلامیای که اخیراً ممنوع شدهاند. این مقالات تنها بر لزوم مبارزه با افراطگرایی در جامعهی مسلمان روسیه تأکید میکنند.
غیرمنطقی بودن بعضی از احکام نشان میدهد که اجرای سیاستِ مبارزه با افراطگرایی تنها ناشی از میل به مقابله با خشونت و نارواداری دینی نیست بلکه از فساد و درگیریهای محلی بر سرِ قدرت هم متأثر است. در نتیجه، چنین اقدامات خودسرانهای نه تنها از افراطی شدن اسلام جلوگیری نخواهد کرد بلکه ممکن است این روند را تسهیل کند.
استفاده از اصطلاح اسلامِ «سیاسی» به جای اسلامِ افراطی هم مشکلات خاصِ خود را دارد. رشدِ اسلامهراسی باعث شده که بسیاری از افراد با جدا کردن اسلام از فعالیتهای تروریستیای که به نامِ این دین انجام میشود، با این پدیده مبارزه کنند. چنین تفکیکی بیشتر ذهنی است تا منطقی. این تفکیک مبتنی بر این فرض است که دین، بیگناه است و هرگاه اصول اخلاقی نقض شود، دیگر با چیزی به اسم دین روبرو نیستیم. با این همه، تفکیک دین و سیاست اغلب به شکلی غیرمنطقی صورت میگیرد. چون دین مفهومی انتزاعی است، بحث دربارهی چیستیِ دین یا دینداری حقیقی متأثر از ایدئولوژی است. در اکثر موارد، مردم نظرات آشنا یا مطلوبِ خود را دینی و نظراتِ ناآشنا یا نامطلوب را سوءاستفاده از دین برای اهداف سیاسی میخوانند. چنین گرایشی قطعاً در روسیه هم وجود دارد.
یکی از راههای زدودن جنبههای منفی دین، تبیین آنها به عنوان اموری مرتبط با قومیت یا فرهنگ است. تقریباً همهی روزنامههایی که بررسی کردم، مقالات مثبتی را دربارهی فرهنگ و سنّتهای اسلامی منتشر کردهاند. بعضی از مقالات هم اخبارِ دیدارِ سیاستمداران اصلی کشور با رهبران مسلمان را پوشش دادهاند. مقالاتی که با لحنی منفی از حملات تروریستیِ مسلمانان سخن گفتهاند، اسلام سنّتیِ خوب را از سوءاستفادهی سیاسی از این دین متمایز شمردهاند. اما لحن این مقالات دربارهی اهالی قفقاز و آسیای مرکزی توهینآمیز است. هر چند تفاوتِ آشکاری میان اسلامهراسی و نژادپرستیِ قومی وجود دارد اما برای فهم تعریفِ اسلام در روسیه نباید از یاد برد که چنین تفکیکهایی نوعی بازی با الفاظ است. میتوان گفت که در چنین مواردی، احترامِ ظاهری به اسلام به عنوان یک دین تنها نوعی چاپلوسی است، درست همان طور که از زمان سلطهی کمونیسم تاکنون شاهد یهودستیزی در قالبِ انتقاد سیاسی از صهیونیسم بودهایم.
انتقادِ علنی از اسلام در روزنامههای منتشر شده کمیاب است اما بسیاری از نظرات ثبت شده در وبسایت این روزنامهها حاکی از دشمنی با اسلام است. نظرات خوانندگان دربارهی مقالهای پیرامون حجاب، احداث مسجد یا عید قربان آکنده از اسلامستیزی است. در این نظرات، اسلام به ایدئولوژی ستیزهجویانه یا دینی ذاتاً ناروادار، که نباید با آن مدارا کرد، تقلیل مییابد. افزون بر این، اسلام به صورت دینی قرون وسطایی ترسیم میشود که زنان را به پوشیدن لباسهای بلند و ضخیم، باقی ماندن در خانه و اطاعت از شوهر وامیدارد. مسلمانان به تحمیل دین خود بر دیگران و بر فضای عمومی، که باید سکولار بماند،[6] متهم میشوند. بنابراین، برای مثال، اجتماع نمازگزاران در خیابانهای اطراف مسجدِ جامع در عید قربان را ناشی از کمبود مسجد نمیدانند بلکه نوعی اِبرازِ وجودِ سیاسیِ آگاهانه و تهاجمیِ مسلمانان میشمارند.
غیرمنطقی بودن بعضی از احکام نشان میدهد که اجرای سیاستِ مبارزه با افراطگرایی تنها ناشی از میل به مقابله با خشونت و نارواداری دینی نیست بلکه از فساد و درگیریهای محلی بر سرِ قدرت هم متأثر است.
مسلمانان اغلب به این انتقادها پاسخ میدهند و به سابقهی طولانی همزیستی صلحآمیزِ مسیحیان و مسلمانان در روسیه اشاره میکنند. آنها مشکل را ناشی از دین نمیدانند بلکه آن را به مسائل دیگری نظیر مهاجرت، معضلات اجتماعی یا تفاوتهای قومی نسبت میدهند. هر چند عدهای از خوانندگان از این نظردهندگان حمایت میکنند اما دیر یا زود با پاسخهای صریحِ افرادی روبرو میشوند که قائل به هیچ تمایزی در درون اسلام نیستند و تقسیمبندی رایجِ اسلام به اسلامِ خوبِ سنّتی و وفادار و اسلامِ بدِ سیاسیِ غیرسنّتی را رد میکنند.
کاترین کبیر علاوه بر اعطای حقوق جدید به مسلمانان منطقهی وُلگای وسطی، نظام نوینِ مفتیهای رسمی را ایجاد کرد. هدف از این امر، تضمین وفاداری اقلیتهای مسلمان و تسهیل کنترل آنان از طریق تأسیس سازمانهایی بود که حکومت آنها را مسئول کل جامعهی اسلامی میدانست. این نظام مبتنی بر الگوی مسیحیت بود و برای اسلام تا حدی تصنّعی به شمار میرفت. افزون بر این، این نظام از رشد و گسترش اسلام بیرون از چارچوبِ سازمانهای سلسلهمراتبیِ رسمی جلوگیری میکرد. هر چند سیاستِ رژیمهای گوناگون روسیه از زمان کاترین کبیر دستخوش تغییرات مختلف، و حتی شدید، بوده اما حمایت از سازمانهای اسلامیِ قابل اعتماد همچنان ادامه یافته است. جنبهی منفی این سیاست این است که رقابت سازمانهای اسلامی برای برتری بر یکدیگر، همبستگی درونی آنها را تضعیف کرده و اعتبارشان را از بین برده است. علاوه بر این، انتخاب بعضی از سازمانها به عنوان شریکِ حکومت به تضعیف و محرومیت دیگر سازمانها میانجامد.
برای مثال، در سَن پترزبورگ، جامعهی قدیمیِ تاتار و هیئت دینی مسلمانانِ سن پترزبورگ و شمال غربی روسیه رابطهی خوبی با مقامهای محلی دارند، و این مسئولان هم در بازسازی مسجد تاریخیِ مرکز شهر به مسلمانان یاری رساندند. با وجود این، بعضی از دیگر سازمانهای اسلامی از هیئت دینی مسلمانانِ سن پترزبورگ و شمال غربی روسیه به شدت انتقاد میکنند. رهبر پیشین این سازمان و امام جماعتِ مسجد تاریخی شهر، جعفر پُنچائِف، متهم بود که مسجد را تنها برای چند ساعت باز نگه میدارد و اعضای دیگر سازمانها و مذاهب اسلامی را به مسجد راه نمیدهد. فرزند و جانشین او، راویل پُنچائِف، هم روابط خوبی با مسئولان شهر دارد و، در نتیجه، این شایعه به گوش میرسد که پلیس محلی به بهانهی مبارزه با افراطگرایی، سازمانهای رقیبِ هیئت دینی مسلمانانِ سن پترزبورگ و شمال غربی روسیه را هدف قرار میدهد. پلیسِ سن پترزبورگ بارها به نمازخانههای خصوصی، بهویژه نمازخانهی واقع در مرکز شهر، حمله کرده است. این نمازخانه به شورای مفتیهای روسیه تعلق دارد و به جای تاتارها، مسلمانان تاجیکستان و افغانستان را جذب میکند. این وضعیت این پرسش را مطرح میکند که آیا چنین معیارهای دوگانهای خطر افراطی شدن گروههای تحتِ تبعیض را افزایش نخواهد داد؟ چنین وضعیتی قطعاً به ایجاد یا تشدید تنش میان جوامع مسلمانان میانجامد.
رهبران مسلمان هم برای بیاعتبار کردن رقبای خود، آنها را به میهنستیزی یا وهابیگری متهم میسازند. بنابراین، آنها نیز در شفافیتزدایی از معنای وهابیگری یا افراطیگری در بحثهای عمومی در روسیه مقصّرند و به هراس از اسلامِ افراطی به عنوان پدیدهای رایج در میان مسلمانان دامن میزنند. به عبارت دیگر، مشکلات مسلمانانِ روسیه تنها ناشی از فساد یا دشمنی مسئولان کشور نیست بلکه نزاعهای داخلی هم در این امر سهیماند. همان طور که پیشتر گفتیم، در سال 2013 در مسکو تنها چهار مسجد برای دو میلیون مسلمان وجود داشت. هر چند در بعضی از موارد، شهروندان غیرمسلمان از احداث مساجد جلوگیری کردهاند اما رهبران مسلمان، بهویژه شورای مفتیهای روسیه که در مسکو در موضع فرادست قرار دارد، به اخلال در طرحهای احداث مسجد توسط سازمانهای رقیب متهم شدهاند.
چون مسئولان کشور میتوانند فعالیتهایی را که خطرناک میشمارند، ممنوع اعلام کنند، سازمانهای اسلامی روسیه باید مواظب باشند که آنها را افراطی یا خائن به کشور نخوانند. این سازمانها در روابط خارجیِ خود راهبرد دوگانهای را به کار میبرند. از یک سو، باید نشان دهند که مستقلاند تا از اتهام عدمِ وفاداری به کشور مبرّا شوند، از سوی دیگر، روابط خارجی، بهویژه با کشورهای عرب، برای مسلمانان روسیه مهم است. حتی در دوران سلطهی کمونیسم، دولت از جامعهی مسلمان برای برقراری تماس با این کشورها و اثبات حُسنِ نیت خود استفاده میکرد. در عوض، مسلمانانِ شوروی مزایایی کسب میکردند. هر چند رهبران مسلمانِ روسیه دیگر مجبور به ایفای چنین نقشی نیستند اما با کمالِ میل، نقشِ سفیر و واسطه را بازی میکنند و زمینه را برای گسترش روابط میان روسیه و کشورهای غیرغربی فراهم میسازند.
سخنِ آخر
همان طور که نشان دادم، قومیت، سنّت، دین در برابر سیاست، و وفاداری به کشور، چهار مضمون اصلیای هستند که رسانههای روسیه، سیاستمداران برجسته و رهبران مسلمانِ این کشور هنگام بحث دربارهی اسلام به آن میپردازند. جالب این که کمتر کسی به این امر توجه میکند که تعریف این مفاهیم چیست و چه ربطی به ارزیابی مشروعیت یک گرایش دینیِ خاص دارند. در عین حال، نبردی دائمی بر سرِ برچسب زدن به افراد یا سازمانهای گوناگون وجود دارد.
در اکثر موارد، مردم نظرات آشنا یا مطلوبِ خود را دینی و نظراتِ ناآشنا یا نامطلوب را سوءاستفاده از دین برای اهداف سیاسی میخوانند. چنین گرایشی قطعاً در روسیه هم وجود دارد.
تقسیمبندی میان سنّتی و غیرسنّتی، سیاسی و دینی، و افراطی و میانهرو بر رویکردِ مردم و رسانهها به اسلام به شدت تأثیر میگذارد. بنابراین، این تقسیمبندیها نقشی حیاتی در کسبِ مشروعیت یا امکانِ فعالیتِ سازمانهای اسلامی دارد. عجیب نیست که سازمانهای اسلامی از واژگان مشابهی برای متهم کردن رقبای خود به افراطگرایی، وهابیگری یا مداخله در سیاست بهره میبرند. اما این نزاعهای داخلی و میلِ شدید به اثبات وفاداری به کشور، بر نظرِ عامهی مسلمانان نسبت به سازمانهای اسلامی و رهبران آنها تأثیر منفی داشته است.
مقامهای روسیه رفتار یکسانی با جوامع اسلامی ندارند. سیاستهای آنان به شدت وابسته به نگرشِ مسئولان محلی است. افزون بر این، معمولاً وضعیتِ جوامع اسلامیِ قدیمی از جوامع اسلامیِ نوظهور بهتر است. فساد و روابط شخصیِ مسئولان دولتی و رهبران مسلمان هم بر طرز رفتار با جوامع اسلامی محلی تأثیر دارد. اکثر رهبران ارشدِ جوامع اسلامی در دوران اتحاد جماهیر شوروی پرورش یافتهاند. مسلمانانِ جوانتری که در خارج درس خواندهاند و شناخت بهتری از فلسفهی اسلامی و زبان عربی دارند، به درستی از کمسوادی و منفعتطلبیِ رهبرانِ کهنسالتر انتقاد میکنند.
در داغستان، اسلامِ سنّتی با فساد و ساختارهای سلسلهمراتبیِ محلی پیوند دارد و، در نتیجه، وهابیگری توانسته با پرداختن به مسائل اجتماعی و دفاع از برابری و اخلاقمداری به رقیب سرسختِ اسلامِ سنّتی بدل شود. جوانانی که از اسلامِ «قومیِ»- تاتار و قفقازِ- سنّتی سرخورده شدهاند، به اسلام افراطی گرویدهاند. برخلافِ اسلامِ سنّتی و وفادار، اسلامِ غیرسنّتی معمولاً متأثر از دیگر کشورهای اسلامی است. دولت روسیه دوست دارد که جامعهی مسلمانِ این کشور، منزوی و متّکی بر سنّتهای روسی باشد و با دیگر جوامع اسلامی دنیا رابطه نداشته باشد. این امر ثابت میکند که دولتمردانِ روسیه از فهمِ دینداری در دنیای جهانی شدهی مدرن عاجزند.
کنار گذاشتن تقسیمبندی اسلام به «خوب» و «بد» یا «سنّتی» و «غیرسنّتی» و اتّخاذِ رهیافتی سنجیدهتر به شکلهای گوناگون اسلام میتواند به نفعِ سیاست روسیه باشد. علاوه بر این، به نظر میرسد که تلاشهای فراگیرِ دولت روسیه برای حمایت از اسلامِ روادارِ سنّتی در برابر اسلامِ سیاسیِ تندرو اغلب به علتِ حذف و هیولاسازی از مخالفان به تقویت اسلامِ تندرو انجامیده است. افزون بر این، تلاش برای محدود کردن فرهنگها به نواحی جغرافیایی خاص، به جای ترویج گفتگو و تعامل میان مردم و فرهنگها، از اتحاد مهاجران مسلمان و مسلمانان محلی جلوگیری کرده است.
در پایان باید گفت که وضعیت اسلام در روسیه کاملاً ناامیدکننده نیست. هدف این مقاله، تحلیل انتقادی تقسیمبندی اسلام به اسلامِ مجاز و غیرمجاز بود و بنابراین به بعضی از تحولاتِ مثبت نپرداختم. نباید از یاد برد که اسلام از قرنها پیش، یکی از ادیان رسمی روسیه بوده است. از هنگام فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تعدادِ کتب و نشریات اسلامی به طور تصاعدی افزایش یافته است. با توجه به وضعیت اسفناکِ آموزشهای دینی در دوران شوروی، مسلمانان روسیه در مدت بسیار کوتاهی توانستهاند که مطالعهی چندجانبهی فلسفهی اسلامی را شروع کنند. در نشریات و وبسایتهای اسلامی گوناگون بحثهای پرشوری دربارهی اسلام جریان دارد. میتوان امیدوار بود که این بحثهای پُررونق سرانجام باعث شود که مسلمانان روسیه بر مشکلات فعلی غلبه کنند.
برگردان: عرفان ثابتی
___________________________________
آنچه خواندید، برگردان و بازنویسیِ گزیدههایی از مقالهی زیر است:
Kaarina Aitamurto (2015) ‘The Approved and the Disapproved Islam in Russia’, in Greg Simons & David Westerlund (eds.) Religion, Politics and Nation-building in Post-Communist Countries, Ashgate Publishing Company.
۱ دادههای این تحقیق از مقالات روزنامهها و سخنرانیهای عمومی سیاستمداران مهم روسیه و رهبران مسلمان گردآوری شد. به این منظور، از پایگاهدادههای اینتِگرام (Integrum) که بیش از 400 نشریه را دربرمیگیرد، استفاده کردم. واژگان کلیدی این تحقیق عبارت بودند از اسلام، مسلمانان و مهاجران. بازهی زمانی جستجو به ژانویهی 2009 تا سپتامبر 2012 محدود بود، و در هر سال دو هفته را برگزیدم. جستجوهای مشابهی را هم برای هفتههای مربوط به «عید قربان» از سال 2001 تا سال 2012 انجام دادم. افزون بر این، بحثهای عمومی دربارهی بعضی از مقالات در صفحات اینترنتی روزنامهها را هم تحلیل کردم.
۲ سابقهی حضور اسلام در جمهوری فِدِراتیو روسیهی فعلی به فتوحات اعراب مسلمان در داغستان در قرن هفتم بازمیگردد.
۳ در سال 2011، هیئت روحانی مسلمانان جمهوری تاتارِستان به طور رسمی اعلام کرد که اسلامِ این جمهوری باید مبتنی بر مذهب حنفی باشد. این امر انتقاداتی را برانگیخت. برای مثال، رئیس دانشگاه اسلامی روسیه در غازان گفت که مذهب حنفی بسیار منعطف است و بنابراین، نمیتواند از اسلام افراطی جلوگیری کند. او همچنین افزود که تلاش برای وضع محدودیت علیه دیگر مذاهب اسلامیِ رایج در این منطقه، واکنشهای نامطلوبی، بهویژه از سوی جوانان، را در پی خواهد داشت.
[4] این واژه در اصل به معنای قارهی واحدِ اروپا و آسیا است اما اینجا به اصطلاحی در جغرافیای سیاسی اشاره دارد که کشورهای حاصل از فروپاشی شوروی، بهویژه روسیه، جمهوریهای آسیای مرکزی و جمهوریهای ماورای قفقاز را دربرمیگیرد.
۵ نمایندگان کلیسای ارتدکس روسیه بعضی از سازمانها و رهبران مسلمان را به بعضی دیگر ترجیح میدهند. برای مثال، میتوان به مناقشهای اشاره کرد که در پی انتشار کتابِ تاریخ مدرن جامعهی اسلامی در روسیه (2007) ایجاد شد. نویسندهی کتاب، رُمَن سیلانتیِف، کارمند دفترِ روابط خارجی کلیسای ارتدکس و عضو شورای بینالادیان روسیه بود. هر چند این کتاب اطلاعات فراوانی را دربارهی اسلامِ پساشوروی دربردارد اما بخش عمدهای از آن به شایعات و رسواییهای جامعهی مسلمان اختصاص یافته است. افزون بر این، نویسنده به صراحت از رهبر هیئت روحانی مرکزی مسلمانان روسیه طرفداری و از رقبای وی انتقاد میکند. در واکنش به این امر، رهبر شورای مفتیهای روسیه تهدید کرد که از شورای بینالادیان روسیه استعفا خواهد داد. جالب این که به رغم انتقادهای برخی از اندیشمندان ارتدکس از ماهیت جنجالی این کتاب، رهبر هیئت روحانی مرکزی مسلمانان روسیه انتشار این کتاب را به طور رسمی به کلیسای ارتدکس تبریک گفت.
۶ روزنامههای روسیه دینِ سنّتی را امری خصوصی میشمارند، حتی اگر ضامنِ اخلاقیات عمومی باشد. در نتیجه، نمایش عمومی دین را ناشی از انگیزههای سیاسی میدانند. با توجه به این که اخیراً مسیحیتِ ارتدکس در جامعهی روسیه فعالتر شده ولی هنوز این امر را ضرورتاً «سیاسی» نمیدانند، میتوان گفت تا جایی که به تفکیک «عمومی» و «خصوصی» مربوط میشود، دینِ اکثریت و ادیان اقلیت را با موازین متفاوتی میسنجند. از این نظر، وضعیت به غرب شباهت دارد زیرا در غرب هم نقش پذیرفتهشدهی دین و معنای امر سکولار مبتنی بر مسیحیت است و با اسلام یا معنویت اسلامی همخوانی ندارد.