تاریخ انتشار: 
1397/04/10

جام جهانی ۲۰۱۸: پیروزی امید

جاشوا جلی-شاپیرو

شاید هواداران هریک از سی و دو تیم شرکت‌کننده در جام جهانی 2018 رؤیای برنده شدن کشورشان را در سر بپرورانند، اما طرفداران واقعی در عین حال می‌دانند که آن‌چه بیش از هرچیز ما را به یکدیگر پیوند می‌دهد تجربه‌ی شکست، به هر شکل و شدتی، است. یک پیروزی به‌یادماندنی، یک گل زیبا، موفقیتی فراتر از انتظار شکاکان، و لحظات شادمانیِ پیش از یأس و حرمانِ حتمی مایه‌ی حیات هواداران است.


پس از المپیک 1928 در آمستردام، ژول ریمه به این نتیجه رسید که دیگر صبر بس است. رئیس فرانسوی «فدراسیون بین‌المللی اتحادیه‌های فوتبال» (فیفا) دیده بود که تعداد تماشاگران ورزشِ زیر نظر او از هر رویداد دیگری در بازی‌های المپیک بیشتر است – با وجود ممنوعیت شرکت بازیکنان حرفه‌ای، که مدت‌ها از آن ناخرسند بود. ریمه با قاطعیت در پی آن بر آمد که رقابت‌های بین‌المللی جدیدی به نام «جام جهانی فوتبال» را زیر نظر فیفا ایجاد کند. قرار شد که هریک از کشورهای شرکت‌کننده در این مسابقه‌ها، بی‌برو برگرد، تیمی متشکل از بهترین بازیکنان خود را به میدان بفرستد.

تاریخی تعیین کردند و اروگوئه را (که در دهه‌ی 1920 به لطف صادرات غلات و چرم غرق در ثروت بود) به عنوان میزبان بازی‌ها برگزیدند، زیرا دولت این کشور پیشنهاد کرد که هزینه‌ی سفر همه‌ی تیم‌های شرکت‌کننده را بپردازد. ریمه سفارش داد که برای تیم برنده جام طلایی کوچکی بسازند. او این جام را در کیفش گذاشت، و در تابستان 1930، همراه با سه تیم از چهار تیم اروپاییِ شرکت‌کننده در این رقابت‌ها، با کشتی به مونته‌ویدئو رفت. قهرمانی اروگوئه در نخستین دوره‌ی این رقابت‌ها شادمانی میزبانان و ناراحتی شدید آرژانتینی‌هایی را در پی داشت که با عبور از رود گل‌آلودِ پلاته به ورزشگاه آمده و شاهد شکست آرژانتین در بازی پایانی‌ شده بودند.

ریمه تا سال 1954 در منصب ریاست فیفا باقی ماند. او مردی آرمان‌خواه و دوراندیش بود که اشتیاقش به خلق ویترینی جهانی برای بازیکنان حرفه‌ای فوتبال بیش از آن که زاده‌ی پول‌دوستی باشد، حاصل این عقیده بود که شرکت بهترین بازیکنان جهان در جشن چهارسالانه‌ی محبوب‌ترین ورزش دنیا نه تنها همه‌پسند خواهد بود بلکه، در دورانی مقارن با تأسیس «جامعه‌ی ملل»، ممکن است یگانه راه تبدیل منازعات میان کشورها به، به قول او، «رقابت‌های صلح‌آمیز در ورزشگاه» باشد. حق با او بود. در نخستین دهه‌های جام جهانی، تنها چند اختلال زودگذر رخ داد – مهم‌ترین آنها رقابت‌های سال 1934 در ایتالیا بود که موسولینی آن را به ابزاری برای تبلیغ فاشیسم تبدیل کرد. اما به طور کلی، مخلوق ریمه پله‌های ترقی را یکی پس از دیگری پیمود، تا سرانجام در رقابت‌های سال 1970 در مکزیک این رویداد ورزشیِ محبوب ریمه به همان نمایش رسانه‌ایِ بزرگ‌تر از معمولی تبدیل شد که امروز می‌شناسیم، رویدادی مملو از پول، و «جهانی»، نه تنها در اسم بلکه در رسم.

جام جهانی، که جدیدترین دوره‌اش در ورزشگاه لوژنیکی مسکو با بازی میان تیم‌های روسیه‌ی میزبان و عربستان سعودی گشایش یافته، همچنان نماد مؤثر احترام متقابل و شادمانی ورزشی است، اما در عین حال به یکی از نمادهای مصرف‌گرایی و حرص و آزِ محض هم تبدیل شده است. طی سی روز آینده، نیمی از جمعیت دنیا شصت و چهار بازی این جام را روی صفحه‌نمایش‌های درخشان خواهند دید. آخرین بازی، که انتظار داریم بیش از یک میلیارد نفر آن را به طور زنده تماشا کنند، به پربیننده‌ترین برنامه‌ی تلویزیونی تاریخ تبدیل خواهد شد. سه سال پس از خدشه‌دار شدن وجهه‌ی این بازی‌ها بر اثر رسوایی‌های فساد فیفا، ولادیمیر پوتین امیدوار است که مهم‌ترین رویداد فیفا را به پیروزی تبلیغاتی عظیمی تبدیل کند.

ولادیمیر پوتین امیدوار است که مهم‌ترین رویداد فیفا را به پیروزی تبلیغاتی عظیمی تبدیل کند.

کیفرخواست صادرشده از طرف وزارت دادگستری آمریکا در ماه مه‌ی 2015، که به محکومیت کیفری شماری از مقام‌های ارشد فیفا و برکناری رئیس این سازمان، سپ بلاتر، انجامید، آشکارا نشان داد که وارثان ژول ریمه با اقدام «به فعالیت‌های مجرمانه‌ای نظیر کلاه‌برداری، رشوه‌خواری، و پول‌شویی، به منظور کسب منافع شخصی و تجاری» روح فوتبال را فروخته‌اند. پیش از آن، آمریکایی‌ها از این امر خبر نداشتند، اما این ماجرا برای ناظران دقیق فیفا تازگی نداشت. بانفوذترین رئیس این نهاد در دوران جدید، ژوائو هاوِلانژ برزیلیِ مطلق‌العنان، بعد از همان جام جهانی 1970 در مکزیک (یعنی نخستین باری که این بازی‌ها به طور زنده و رنگی پخش شد) به قدرت چشمگیری دست یافت.

هاولانژ فهمید که بازی زیبای تیم عالی سال 1970 برزیل، که با پیراهن‌های زردرنگ در ورزشگاه آزتک مکزیکوسیتی می‌درخشیدند، چقدر مردم را هیجان‌زده کرده است. او یک سازمان غیرانتفاعیِ سوئیسی متعلق به عهد بوق را به یک سازمان غول‌پیکر سودآور تبدیل کرد، دیگرگونی‌ای متناسب با تطبیق فوتبال با تلویزیون و سپس تحول زندگی مدرن. هاولانژ و شرکای تجاری‌اش این جذابیت را به پول تبدیل کردند زیرا فیفا حقوق پخش تلویزیونی و بازاریابی رویدادهای بزرگی مثل جام جهانی را به «شرکت‌های بازاریابی ورزشی»ای فروخت که بزرگ‌ترین شرکت‌های تجاری دنیا را متقاعد کردند تا به «حامیان مالی رسمی» چنین رویدادهایی تبدیل شوند. هاولانژ قیمت عمده‌فروشی چنین حقوقی را به طور مصنوعی پایین نگه می‌داشت و در ازای آن، خریدارانِ این حقوق طبق معمول مبالغ هنگفتی به مسئولان فیفا رشوه می‌دادند. هاولانژ برای حفظ و تداوم قدرت خود این پول‌ها را میان مسئولان فوتبال در آسیا و آفریقا و جزایر کارائیب تقسیم می‌کرد، یعنی همان کشورهای نوپای پرشماری که از دهه‌ی 1970 به بعد به صف اعضای رأی‌دهنده‌ی فیفا پیوسته بودند.

همان طور که بعد از سال 2015 فهمیدیم، وقتی هاولانژ پس از 24 سال از قدرت کنار رفت، این فرهنگ فساد تقویت شد. رأی خریدن و رشوه‌خواری مدت‌ها قبل از آن روزِ بدنام در دسامبر 2010 در دفترهای فیفا در زوریخ عادی شده بود. آن روز، فیفا میزبانی رقابت‌های جام جهانی 2018 و 2022 را به روسیه و قطر واگذار کرد، اما حالا می‌دانیم که این دو کشور موفقیت خود را عمدتاً مدیون زدوبند و جیب‌های پرپول‌شان بوده‌اند. شاید بتوان گفت که تحقیقات خود فیفا درباره‌ی صحت رأی‌گیری سال 2010 به این علت بی‌ثمر ماند که وقتی از روس‌ها خواستند تا اسناد و مدارک مربوط به پیشنهاد میزبانی خود را ارائه دهند، اصرار کردند که این مدارک در رایانه‌های استیجاری‌ای بوده که مالکش آنها را نابود کرده است. بعداً بیش از نیمی از اعضای هیئت اجرایی فیفا که در آن رأی‌گیری شرکت کرده بودند، متهم یا محکوم شدند اما میزبان جام جهانی تغییر نکرد. بنابراین، در شب‌های روشن روسیه در همین ژوئن و ژوئیه، جهانیان شاهد بازی‌های جام جهانی در ورزشگاه‌های براق جدیدی در ولگوگراد و سنت پترزبورگ و سارانسک می‌شوند. از جهتی جالب است که جام جهانی در سال 2018 در کشوری برگزار می‌شود که اخیراً به دلایل دیگری در صدر اخبار بوده است، کشوری که بسیاری از مردمش گرایش‌های غیرلیبرالی دارند و در حسرت دوران کمونیستی به سر می‌برند. افزون بر این، اکنون کسانی همچون تزار بعدی خودمان ]ترامپ[ به بسیاری از امیدبخش‌ترین نهادهای جهانی قرن بیستم حمله می‌کنند.

از سوی دیگر، در مسکو فیفا اعلام کرد که «آمریکا، کانادا، و مکزیک» میزبان جام جهانی 2026 خواهند بود؛ این نخستین بار است که سه کشور در میزبانی این رقابت‌ها سهیم خواهند شد. این تصمیم مبتنی بر نظر هیئت اجرایی قدیمی فیفا نبود بلکه حاصل رأی‌گیری از همه‌ی 211 عضو فیفا بود. ترجیح دادن آمریکای شمالی به مراکش شاید نشانه‌ی کاهش فساد در روند تصمیم‌گیری باشد. اما مهم‌ترین نکته این است که چنین تصمیمی نشانه‌ی اشتیاق به برگزاری دوباره‌ی این رقابت‌ها در سودآورترین بازاردنیا است، رقابت‌هایی که به زودی شمار تیم‌های شرکت‌کننده در آن از 32 تیم به 48 تیم افزایش خواهد یافت. اگر ارقام ارائه‌شده از سوی سه کشور میزبان را باور کنیم، هشت سال دیگر فیفا از برگزاری این مسابقات 11 میلیارد دلار سود خواهد برد.

با شروع رقابت‌های امسال، که سودی 5 میلیارد دلاری برای فیفا به ارمغان خواهد آورد، میلیون‌ها آمریکایی همراه با دیگر مردم دنیا این بازی‌ها را تماشا خواهند کرد، گرچه تیم ضعیف آمریکا به دور نهایی این مسابقه‌ها راه نیافته است. در آمریکا همیشه اوضاع چنین نبوده است؛ برای مدتی طولانی، وجه تمایز فرهنگ ورزشی این کشور بازی‌هایی بود که خود ما آمریکایی‌ها ابداع کرده بودیم (وقفه‌های مکرری که هنگام این بازی‌ها رخ می‌دهد امکان انباشت سود حاصل از پخش آگهی‌های تجاری را فراهم می‌آورد). اما بیست و چهار سال پس از آن که هاولانژ برای اولین بار جام جهانی را به آمریکا آورد (یکی از نخستین ترفندها برای کمک به ورود فوتبال به بازار آمریکا)، نظر فیفا از بسیاری جهات تحقق یافته است. در تابستان 1994، ورزشگاه‌های فوتبال آمریکایی مملو از هواداران نوع متفاوتی از فوتبال شد که تیم‌های ملی ایتالیا و برزیل و نیجریه را تشویق می‌کردند. دیگر نکته‌ی همین قدر مهم این است که در آن زمان میلیون‌ها جوان آمریکایی وجود داشتند که از کودکی فوتبال بازی کرده بودند اما هرگز چندان بازی درست‌وحسابی‌ای ندیده بودند؛ ناگهان شبکه‌های تلویزیونی کابلی آمریکایی، از جمله شبکه‌ی ورزشی محلی‌ای که خود من از دوران کودکی بازی‌‌ تیم‌ بیسبال بوستون رِد ساکس و تیم بسکتبال بوستون سلتیکس را از طریق آن می‌دیدم، پخش مهم‌ترین بخش‌های مسابقه‌های فوتبال بهترین لیگ‌های خارجی را شروع کردند.

اکنون آمریکایی‌ها نیز مثل دیگر مردم دنیا توجهی وسواس‌گونه به پخش تلویزیونی بازی‌ای دارند که در آن بیست و دو نفر در زمین دنبال توپ می‌دوند.

بیست و چهار سال بعد، بچه‌های آمریکایی بازی‌های لیگ برتر انگلستان را نه با تأخیر و از طریق شبکه‌های کابلی بلکه صبح‌های آخر هفته به صورت زنده و از طریق شبکه‌ی ان‌بی‌سی می‌بینند. تیم ملی فوتبال زنان آمریکا که، عمدتاً به لطف اجرای قانون برابری جنسیتی در ورزش، سه بار در رقابت‌های جام جهانی به مقام قهرمانی رسیده، به ما آموخته است که چگونه یازده بازیکن هماهنگی که لباس تیم ملی را بر تن دارند می‌توانند پرچم مواج آمریکا را در ذهن تداعی کنند. امروزه جوانان آمریکایی نسخه‌ی بدلی لباس تیم‌های رم و لیورپول و رئال مادرید را می‌پوشند و ماجراهای این تیم‌های خارجی را با اشتیاق دنبال می‌کنند؛ نظرسنجی اخیر شبکه‌ی تلویزیونی ای‌اس‌پی‌ان نشان داد که در میان آمریکایی‌های دوازده تا بیست و چهار ساله تماشای فوتبال حتی از بسکتبال هم محبوب‌تر است. پدرها و مادرهای آنها هم بیش از پیش مجذوب بازی‌ای می‌شوند که در مقایسه با فوتبال آمریکایی کمتر احتمال دارد که به فرزندان‌شان آسیب مغزی بزند. به عبارت دیگر، اکنون آمریکایی‌ها نیز مثل دیگر مردم دنیا توجهی وسواس‌گونه به پخش تلویزیونی بازی‌ای دارند که در آن بیست و دو نفر در زمین دنبال توپ می‌دوند – امری که، همان طور که ژول ریمه امیدوار بود، ما را با گرامی داشتن تفاوت‌هایمان با یکدیگر متحد می‌کند.

در روسیه، آلمان مدافع عنوان قهرمانی است. برزیل چهار سال قبل در خانه دستش از جام کوتاه ماند اما هنوز نِیمار را دارد. بعضی کشورها – عربستان سعودی و پاناما – بیش از هرچیز خوشحال‌اند که در این بازی‌ها حضور دارند. دو تیم پراستعداد فرانسه و بلژیک امیدوارند که موفقیت چشمگیری به دست آورند. حکایت تیم‌های کشورهای فوتبال‌خیزی که پس از دهه‌ها برای نخستین بار به جام جهانی راه یافته‌اند – مصر و پرو – کاملاً متفاوت است. ممکن است هواداران هریک از سی و دو تیم رقیب رؤیای بالا بردن جام را در سر بپرورانند، اما طرفداران واقعی در عین حال می‌دانند که آن‌چه بیش از هرچیز ما را به یکدیگر پیوند می‌دهد تجربه‌ی شکست، به هر شکل و شدتی، است. یک پیروزی به‌یادماندنی، یک گل زیبا، موفقیتی فراتر از انتظار شکاکان (لحظات شادمانی، پیش از یأس و حرمان حتمی) مایه‌ی حیات هواداران است. تا کنون تنها هشت کشور جام ژول ریمه را برده‌اند (برزیل پنج بار، آلمان و ایتالیا هریک چهار بار، اروگوئه و آرژانتین دو بار، انگلستان، فرانسه، و اسپانیا یک بار). این تابستان سی و یک کشور دست خالی از روسیه به خانه بر می‌گردند. اما یکی از عوامل جذابیت فوتبال این است که در آن نتایج «ناعادلانه» حاصل می‌شود: بازی‌هایی که در آن تیم‌ قوی‌تر شکست می‌خورد یا نتیجه‌اش را، حتی در عصر «وار» («کمکداور ویدیویی»)، اشتباهات داوری رقم می‌زند.

کمتر رویدادی می‌تواند به اندازه‌ی جام جهانی فوتبال این حس تقدیرگرایانه را در آدمی تقویت کند که او و هموطنانش طالع نحسی دارند – مگر این که آلمانی و منتظر پیروزی باشید. در دنیای جام جهانی، اگر انگلیسی باشید، خود را آماده می‌کنید تا تیمِ زمانی محشرتان در ضربات پنالتی ببازد و حذف شود. اگر مکزیکی باشید، همیشه مقدر است که به مرحله‌ی یکهشتم نهایی برسید و بعد بر اثر بدشانسی یا اشتباه داور حذف شوید. اکتاویو پاز در هزارتوی تنهایی درباره‌ی خوش‌گذرانی در کشور بدبیارها می‌گوید: «همه‌ی مکزیکی‌ها پیشانی‌سیاه اند.» شاید همه‌ی ما از ادا و اطوارهای کریستیانو رونالدو منزجر باشیم – مگر این که طرفدار پرتغال باشیم. اما بسته به این که اهل کجا باشید، نظر متفاوتی درباره‌ی جام جهانی دارید.

نود سال قبل، ژول ریمه از ورود تجارت به فوتبال بین‌المللی استقبال کرد تا رقابت‌هایی را بنا نهد که در آن، به قول خودش، «خشونتِ بنیادی تابعِ نظم و انضباط و قواعد بازی است.» امروز در زمانه‌ای به سر می‌بریم که رهیافت‌های قاعده‌محور را خوار می‌شمارند و تار و مار می‌کنند – و حتی نهاد جهانیِ ریمه بر اثر پول‌مداریِ خشک و بی‌روح و سوءاستفاده‌ی سیاسی قدرتمندان متزلزل شده است. اما در زمین‌های بازی مسابقات جام جهانی، و در مشروب‌فروشی‌ها و اتاق‌های نشیمن و کافه‌های مخصوص تماشای این مسابقات، نگرش ریمه همچنان پابرجا است.

 

برگردان: عرفان ثابتی


جاشوا جلی-شاپیرو روزنامه‌نگار آمریکایی و پژوهشگر مطالعات آمریکای لاتینی است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی اوست:

Joshua Jelly-Schapiro, ‘World Cup 2018: Hope Wins,’ The New York Review of Books, 14 June 2018.