تابستان 1990، برای اهالی یوگسلاوی سابق، شبیه به تابستان 1939 در اروپا بود: گرم و بیدردسر، اکثر اوقات با آبجویی سرد در دست در ساحل سپری میشد یا-در صورت دوری از دریا و دریاچه-در سایهی درخت یا ساختمانی بلند، با پاهایی در تشتِ آب سرد. هیچکس، یا حداقل من، که در آن زمان پسربچهای یازدهساله بودم، انتظار نداشت که آن کشور واقع در شبهجزیرهی بالکان ناگهان فروبپاشد و تجزیه شود.
دو دههی قبل وقتی تیم ملی فرانسه در فینال جام جهانی تیم قدرتمند برزیل را ۳ به ۰ در هم کوبید و جهانیان را مبهوت کرد، کیلیان اِمباپه هنوز حتی به دنیا نیامده بود. شنبهی گذشته این مهاجم نوزدهسالهی فرانسوی شاهکاری آفرید و به دومین بازیکن نوجوانی تبدیل شد که توانسته در یک بازی جام جهانی دو بار گل بزند.
شاید هواداران هریک از سی و دو تیم شرکتکننده در جام جهانی ۲۰۱۸ رؤیای برنده شدن کشورشان را در سر بپرورانند، اما طرفداران واقعی در عین حال میدانند که آنچه بیش از هرچیز ما را به یکدیگر پیوند میدهد تجربهی شکست، به هر شکل و شدتی، است. یک پیروزی بهیادماندنی، یک گل زیبا، موفقیتی فراتر از انتظار شکاکان، و لحظات شادمانیِ پیش از یأس و حرمانِ حتمی مایهی حیات هواداران است.
فوتبال شبیهترین تجربه به تئاتر در دوران یونان باستان است، اما فوتبال و تئاتر وجه تشابه دیگری هم دارند زیرا مهمترین ویژگی هردو این است که مبتنی بر «تقدیر» اند. فوتبال در واقع به معنای رایج کلمه اصلاً ورزش نیست. فوتبال نمایشِ هویت است: هویت خانوادگی، قبیلهای، شهری، و ملی. اما هویت را به صورتهایی متغیر، پیچیده، و تودرتو نمایش میدهد.
در عصر «جهانیشدن»، فوتبال به عنوان نوعی «بازی جهانی» پیوندهای عمیقی با حیطههای سیاست، اقتصاد و فرهنگ برقرار کرده است. جهانیشدنِ این عرصهها هم اثرات مثبت فوتبال را تقویت کرده، و هم به پیامدهای منفی آن دامن زده است. این مقاله مروری بر اثرات مثبت و پیامدهای منفی فوتبال در گسترهی سیاست، اقتصاد و فرهنگِ جهانی است.