تاریخ انتشار: 
1396/08/19

چگونه خشم، این دیوانگیِ زودگذر، را مهار کنیم

ماسیمو پیلیوچی

همه‌ی ما در زندگی روزمره به وفور دچار خشم می‌شویم. خشم یک احساس انسانی است، اما فضیلت اخلاقی در مدیریت کردن و مهار کردن این احساس است، نه در تسلیم شدن به آن. حکیمان باستان آموزه‌های بسیاری برای مقابله با این احساس عرضه کرده بودند. اما در دنیای امروزی چگونه می‌شود خشم را مهار کرد؟


مردم به دلایل زیادی، از دلایل جزئی گرفته (در بزرگراه، کسی راه مرا بست) تا دلایل واقعاً جدی (مردم در سوریه دارند می‌میرند و هیچکس کاری نمی‌کند) به خشم می‌آیند. اما، اغلب، خشم به دلایل جزئی و بی‌اهمیت پدید می‌آید. به همین سبب است که انجمن روان‌شناسی آمریکا در تارنمای خود بخشی را به مدیریت خشم اختصاص داده است. جالب این که، محتوای این بخش بسیار شبیه یکی از قدیمی‌ترین رساله‌ها درباره‌ی این موضوع است: در باب خشم، که فیلسوف رواقی، لوسیوس آنائوس سِنِکا در قرن اول میلادی آن را نوشته است.

سنکا خشم را دیوانگیِ زودگذر می‌دانست. از نظر او، حتی هنگامی که خشم موجه باشد، هرگز نباید خود را به دست آن سپرد؛ زیرا، اگرچه «عیوب دیگر نیز بر داوری ما اثر می‌گذارند، خشم قوه‌ی تمیز ما را مخدوش می‌کند: عیوب دیگر اندکاندک بر ما چیره می‌شوند و بدون این که بفهمیم در ما رسوخ می‌کنند، اما ما ناگهان در گرداب خشم فرو می‌رویم ... به هیچ روی این منشأ خشم نیست که شدت آن را تعیین می‌کند: چرا که چه بسا پیش‌پاافتاده‌ترین چیزها ما را به اوج خشم و جنون می‌کشانند.»

مناسب‌ترین محیط امروزی برای مدیریتِ خشم «اینترنت» است. کسانی که حساب کاربری توئیتر یا فیسبوک دارند، یا در وبلاگ‌ها چیزی می‌نویسند، می‌خوانند، یا نظر می‌دهند، منظور مرا خوب می‌فهمند. شگفت‌آور این که دونالد ترامپ، رئیس جمهور فعلی آمریکا، توانسته است خشم و خروش توئیتری‌ را به اوج قله‌های (یا مغاک‌های، بسته به دیدگاه شما) تاکنون نادیدنی‌اش برساند.

من نیز مطالب زیادی در تالارهای بحث و گفت‌وگوی اینترنتی می‌نویسم. این نوشتن بخشی از کار من به عنوان مربی، و نیز، به گمانم، وظیفه‌ام به عنوان عضوی از جامعه‌ی مدرن است. صحبت‌هایی که با مردمی از تمام نقاط دنیا دارم معمولاً صمیمانه و متقابلاً آموزنده است، اما گاه نیز ناخوشایند می‌شود. نویسنده‌ی برجسته‌ای که اخیراً در مورد موضوعی فنی با من مخالف بود به تندی مرا متعلق به «دپارتمان مزخرفات» نامید. اوف! چگونه ممکن است با چنین خطابی رنجیده نشد، مخصوصاً وقتی این گفته نه از جانب آدمی گمنام، بلکه از جانب آدمی مشهور، با بیش از 200 هزار دنبال‌کننده (فالوئر)، بر زبان رانده شده باشد؟ با عملی کردن توصیه‌ی یک فیلسوف رواقی دیگر در قرن دوم میلادی، یعنی اپیکتِتوس، برده‌ای که تبدیل به مربی شد، کسی که شاگردانش را اینگونه پند می‌داد: «به یاد داشته باشید که این ما هستیم که خود را عذاب می‌دهیم، ما هستیم که برای خود مشکلاتی ایجاد می‌کنیم – یعنی عقاید و نظرات خود ما چنین می‌کند. برای مثال، مورد اهانت قرار گرفتن به چه معناست؟ کنار یک صخره بایستید و به آن توهین کنید؛ چه توفیقی به دست آورده‌اید؟ اگر کسی مثل همان صخره به اهانت‌ها پاسخ دهد، اهانت‌کننده با دشنام‌هایش به چه چیزی می‌رسد؟»

بی‌شک اینگونه است. البته، واکنشِ صخره‌مانند به تحقیر و توهین را در خود پرورش دادن تمرین می‌خواهد و زمان‌بر است، اما وضع من در این مورد کمی بهتر شده است. خب، پاسخ من به توهینی که گفتم چه بود؟ مثل یک صخره عمل کردم. کاملاً آن را نادیده گرفتم، به جای آن انرژی خود را فقط صرف پاسخ دادن به پرسش‌های حقیقی دیگران کردم، و هرچه از دستم بر می‌آمد کردم تا آن‌ها به گفت‌وگوهای سازنده مشغول شوند. دست آخر، خبردار شدم که آن نویسنده‌ی برجسته‌ کوره‌ی آتشفشان شده است، در حالی که من آرامش خود را حفظ کرده بودم.

مارکوس بر آن بود که اگر مردم اشتباه می‌کنند، آنچه باید بکنید این است که «به آن‌ها تعلیم دهید و، بی آن که خشم بگیرید، خطایشان را به آن‌ها نشان دهید.»

اکنون، برخی می‌گویند که عصبانیت و خشم پاسخی است که در برخی شرایط درست و شایسته است، برای مثال، در واکنش به بی‌عدالتی، خشمِ در حد اعتدال می‌تواند نیرویی برانگیزنده برای عمل باشد. اما سنکا پاسخ می‌دهد که سخن گفتن از خشمِ در حد اعتدال مانند سخن گفتن از خوک‌های پرنده است: چنین چیزی در سرتاسر این کیهان عظیم اصلاً وجود ندارد. در مورد ایجاد انگیزه، عقیده‌ی رواقیان این است که ما با عواطف مثبت به عمل برانگیخته می‌شویم، مثلاً با حس ناخشنودی از دیدن یک بی‌عدالتی، یا سودای این که جهان را به منزلگاه نیکوتری برای همگان بدل کنیم. به خشم و خروش نیازی نیست، به ویژه که خود اغلب اسباب دردسر می‌شود.

مارتا نوسباومِ فیلسوف مثال امروزیِ معروفی در این مورد دارد، در مقاله‌ای که درباره‌ی نلسون ماندلا نوشته است. او داستان را چنین تعریف می‌کند که هنگامی که حکومت آپارتاید آفریقای جنوبی ماندلا را برای 27 سال به زندان می‌فرستد، او سخت خشمگین بوده است. و دلایل شایسته‌ای هم برای این خشم وجود داشت: نه تنها بی‌عدالتی شدید در حق شخص خود او، بلکه در حق مردم او در کل صورت گرفته بود. با این همه، ماندلا در یک زمان متوجه شد که با بال و پر دادن به خشم خود، و اصرار بر این که مخالفان سیاسی‌اش را هیولاهایی در لباس ‌انسان تصور کند، به جایی نخواهد رسید. لازم بود که او بر این احساس ویرانگر غلبه کند، تا بتواند به آن طرف قضیه برسد و جلب اعتماد، اگر نه دوستی، کند. او دست دوستی خود را به سوی نگهبان خویش دراز کرد، و قمار او در نهایت نتیجه داد: ماندلا توانست بر یکی از آن گذارهای صلح‌آمیز به جامعه‌ای بهتر نظارت کند که متأسفانه در طول تاریخ بسیار کم اتفاق می‌افتند.

 

 

جالب است که، یکی از لحظات مهم در تحول ماندلا هنگامی پیش آمد که یکی از همبندان او رونوشتی از یک کتاب را، که نویسنده‌اش فیلسوف رواقی دیگری بود، قاچاقی وارد بند کرد و کتاب در میان همبندی‌ها دست به دست شد: تأملات مارکوس اورلیوس. مارکوس بر آن بود که اگر مردم اشتباه می‌کنند، آنچه باید بکنید این است که «به آن‌ها تعلیم دهید و، بی آن که خشم بگیرید، خطایشان را به آن‌ها نشان دهید.» و این دقیقاً همان کاری است که ماندلا به نحو مؤثری انجام داد.

بنابراین، راهنمای رواقی مدرن من برای مدیریت خشم، که ملهم از توصیه‌های سنکا است، این‌هاست:

  • در تأمل و تفکرِ بازدارنده فرو روید: به این بیاندیشید که در چه اوضاعی از کوره در می‌روید، و پیشاپیش تصمیم بگیرید که چگونه با آن اوضاع کنار بیایید.
  • به محض آن که علائم خشم را احساس کردید، مهارش کنید. درنگ جایز نیست، وگرنه از اختیار شما بیرون خواهد شد.
  • تا آنجا که امکان دارد با کسانی که آرام و متین‌اند مراوده کنید؛ از افراد تندخوی و پرخشم حذر کنید. خلقیات و روحیات مسری‌اند.
  • سازی بنوازید، یا عزم خود را جزم کنید و به هر کار و عملی که باعث آسایش فکر و خیالتان است دست زنید. خشم کجا و فکر و اندیشه‌ی آرام کجا.
  • به دنبال محیط‌هایی با رنگ‌های خوشایند، نه محرک و آزاردهنده، باشید. دخل و تصرف در شرایط بیرونی عملاً بر روحیه و خلقیات ما اثر می‌گذارد.
  • هرگاه که خسته‌اید، از بحث کردن بپرهیزید؛ چه، در آن حال به تندخویی راغب‌تر هستید، حالتی که چه بسا در آن هنگام به خشم و عصبانیت بیانجامد.
  • به همان دلیل، وقتی تشنه یا گرسنه‌اید، بحثی را آغاز نکنید.
  • شوخ‌طبعی پیشه کنید و به این که این حالت شما را سبک و جلف جلوه دهد فکر نکنید؛ حربه‌ی کارساز ما در برابر دنیای پیش‌بینی‌ناپذیر همین است، دنیایی که در آن انتظار هرگونه پستی و دنائت را می‌توان از برخی از همنوعان‌ خود داشت.
  • فاصله گرفتن از موقعیتی تنش‌آور را تمرین کنید و در آن درنگ و تأمل کنید، کاری که سنکا آن را «به تعویق انداختن» واکنش آدمی می‌خواند؛ به قدم زدن بروید یا در حمام استراحت کنید، یا هر کاری که به شما امکان می‌دهد از صحنه دور شوید و هوایی تازه کنید.
  • برای آن که فکرتان را تغییر دهید، حالت بدنتان را تغییر دهید: آگاهانه گام‌هایتان را آهسته کنید، صدایتان را پایین بیاورید، و حالات یک شخص آرام را به بدن خود بدهید.

بالاتر از همه، خیرخواه دیگران باشید و این را شیوه‌ی زندگی شایسته بدانید. توصیه‌ی سنکا درباره‌ی خشم و عصبانیت از آزمونِ روزگار سربلند بیرون آمده است، و نیکو است که ما همه سر درپی آن داشته باشیم.

 

برگردان: افسانه دادگر


ماسیمو پیلیوچی استاد فلسفه در سیتی‌کالج و دانشگاه شهر نیویورک است. آن‌چه خواندید برگردانِ این نوشته‌ی اوست:

Massimo Pigliucci, ‘Anger Is Temporary Madness: the Stoics Knew How to Curb It,’ Aeon, 13 October 2017.