مادران تنهای تهران؛ سه روایت
Photo by Ebi Zandi on Unsplash
فقر در ایران به سرعت در حال زنانه شدن است. ادغام کشورهای در حال توسعه در اقتصاد جهانی به زنانه شدن فقر انجامیده است. زنان محرومتر شدهاند، و بر اثر دسترسی کمتر به فرصتهای شغلی و اختیارات قانونی به مردان وابسته ماندهاند. فرهنگ مردسالار و تابوهای باقیمانده در جوامعی مثل ایران زندگی را برای زنان، بهویژه زنان خودسرپرست، به تنازع بقا تبدیل کرده است. تلاشی هر روزه، نفسگیر و جانفرسا حتی برای یافتن سقفی بالای سر.
روایت اول:
ترانه، چهل ساله ، کارشناس فلسفه
من و فرزندم در خانهای که به سختی اجاره کردهایم زندگی میکنیم. برای تهیهی مسکن همیشه با کوهی از مشکلات مواجه بودهام. صاحبخانهها به راحتی به زن مطلقه خانه اجاره نمیدهند. همین خانهای هم که در آن سکونت داریم به سختی توانستم اجاره کنم. پس از نوشتن قرارداد وقتی از بنگاه بیرون آمدم برای بدبختی خودم و زنانی چون خودم زار زار گریه میکردم. از من شناسنامهی همسر سابق و بچهام را میخواستند تا بدانند بچه از کیست. پدر مشخص دارد یا نه. تعهد میگیرند که هیچ مردی جز پدر و برادرت حق رفت و آمد به خانهات را ندارد، خانهای که بابتش پول هنگفتی پرداخت میکنی، پولی که به خون جگر به دست آوردهای.
هیچ حمایت مالی دولتیای دریافت نمیکنم. زندگی من و فرزندم وابسته است به بخشی از پول مستمری پدرم. چون کسی را ندارم که بچه را پیشش بگذارم، انجام کار تمام وقتی که کفاف مخارج زندگیمان را بدهد تقریباً محال است. در محل کار تا میبینند مطلقهای نگاهها آزاردهنده میشوند. انگار چون شوهر نداری، به خاطر نیاز مالی و کمبود رابطهی جنسی حاضری تن به هر پیشنهادی بدهی. هرکه از راه میرسد پیشنهادی میدهد و بیگاری میکشد. مستمری پدرم کفاف پرداخت بیمه را نمیدهد و بیمه نیستیم. اگر بیمار شویم هزینهی درمان به عهدهی من است.
رفتارهای نادرست فراوان دیدهام. در و همسایه مدام حواسشان است که کسی جز برادر و پدرت وارد خانهات نشود. چند بار از خانه بیرون رفتی؟ چه پوشیدی؟ خانواده وقت سلام و احوالپرسی قیافهی عزادار به خود میگیرند و مستقیم و غیرمستقیم دل میسوزانند. نزدیکانت توقع دارند که ادای زنهای بدبختِ شکستخورده را درآوری و در خانه بنشینی و بیرون نیایی و درس نخوانی و کار نکنی و کنج دل پدر و مادر بنشینی که هرساعت و دقیقه به یاد بیاوری که بدبختی. در مواجهه با تمام این مشکلات اگر نیازمند روانکاوی باشم، باید کلی پول بدهم و خدمات روانکاوی رایگان برای کسی چون من وجود ندارد. فکر میکنید که تصمیم آخرم چیست؟ میخواهم مربی مهدکودک شوم. به تحصیلاتم ربطی ندارد اما امنترین محیط کاریست که زنی در شرایط من میتواند داشته باشد. آن جا دیگر از آزار و اذیت کارفرما خبری نیست.
___________________________
روایت دوم:
افسون، ۴۷ ساله، کارمند دفتر تبلیغات
مدتی است که دنبال خانهام. پیدا کردن خانهای در محلهای امن برای من که زن بچهدار تنهایی هستم کار آسانی نیست. مثل پیدا کردن کار که برای زنان تنها، بسیار دشوار است. زن بودن بیدرد نمیشود. سالها با درآمدی بسیار اندک کار کردم تا رسیدم به حالا که حدود چهار تا پنج میلیون تومان درآمد دارم. هرگز از خانوادهام کمکی نگرفتم. شوهرم مجروح جنگی و ایثارگر بود و در تمام طول زندگی مشترکمان هرگز کمکی از دولت یا هیچ سازمان دیگری دریافت نکرد. همان سالها هم سرپرست خانوار بودم. تأمین هزینههای زندگی را من به عهده داشتم. زندگی با کار من میچرخید. بعد از جدایی، من و فرزندم با هم زندگی کردیم. تأمین هزینههای زندگی باز هم بر دوش من بوده و هست. بی هیچ کمکی از سوی خانوادهام یا از سوی دولت. تمام این سالها به تنهایی بار زندگی را کشیدهام . حمایت دولتی یا وجود ندارد یا اگر دارد من بیخبرم.
قوانین ایران دربارهی مادران تنها چه میگویند؟
در وبسایت دفتر پژوهشهای مجلس شورای اسلامی ذیل قانون مصوب تاریخ ۲۷-۸-۱۳۷۱ نه از عبارت مادران تنها بلکه ازعبارت زنان بیسرپرست استفاده شده است. به این معنی، زن اگر به هر دلیلی تنها زندگی کند خودسرپرست تلقی نخواهد شد و بیسرپرست نام دارد. سرپرست در این قانون شوهر است و در فقدان او، زن بیسرپرست تلقی خواهد شد. این قانون یکی از انواع مشمولان قانون تأمین زنان بیسرپرست را «زنان بیوه» میداند و مینویسد:
«بیوه به زنانی اطلاق میشود که به عقد ازدواج دائم یا منقطع درآمده و سپس به یکی از دلایل طلاق، فوت شوهر، فسخ عقد، صدور حکم موت فرضی، بذل مدت و یا انقضای مدت در نکاح منقطع، شوهر خود را از دست داده باشند.»
در همین قانون، حمایتهای لازم برشمرده شده و مسئولیت حمایت از زنان بیسرپرست به عهدهی سازمان بهزیستی واگذار شده است:
«حمایتهای موضوع این قانون عبارتند از: حمایتهای مالی شامل تهیهی وسایل و امکانات خودکفایی یا مقرری نقدی و غیر نقدی به صورت نوبتی یا مستمر؛ حمایتهای فرهنگی، اجتماعی شامل ارائهی خدماتی نظیر خدمات آموزشی تحصیلی، تربیتی، کاریابی، آموزش حرفه و فن جهت ایجاد اشتغال؛ خدمات مشاورهای و مددکاری جهت رفع مسائل و مشکلات زندگی مشمولان و به وجود آوردن زمینهی ازدواج و تشکیل خانواده؛ نگهداری روزانه یا شبانهروزی کودکان و زنان سالمندِ بیسرپرست در واحدهای بهزیستی یا واگذاری سرپرستی و نگهداری این گونه کودکان و زنان به افراد واجد شرایط.»
طبق آخرین آمار بیش از دو میلیون و ششصد هزار زن سرپرست خانوار در ایران وجود دارد که این رقم به دلایلی همچون افزایش آمار طلاق در حال افزایش است. از این تعداد حدود یک میلیون زن تحت پوشش کمیتهی امداد و صد و هشتاد هزار زن تحت پوشش بهزیستیاند. بر طبق همان آمار بیش از یک میلیون و سیصد هزار زن تحت حمایت هیچ نهادی نیستند. بالاترین رقمی که بهزیستی یا کمیتهی امداد به عنوان مستمری به زنان سرپرست خانوار تحت پوشش میدهد ۶۰ هزار تومان است. این ۶۰ هزار تومان به زنی تعلق میگیرد که در خانوادهاش سرپرستی حداقل پنج نفر دیگر را برعهده داشته باشد وگرنه به یک زن سرپرست خانوار یک نفره ۳۲ هزار تومان در ماه پرداخت میشود.
بسیاری از زنان سرپرست خانواده خود را به هیچ نهاد حمایتیای معرفی نمیکنند و این نه به علت بینیازی آنان بلکه ناشی از آن است که نمیخواهند بر اثر روند طولانی و بوروکراتیک نهادهای حمایتکننده بیش از پیش فرسوده شوند. تابوهای فرهنگی، از جمله مذموم شمردن طلاق، از دیگر عواملی هستند که سبب میشوند مادران تنها خود را به نهادهای حمایتی معرفی نکنند. سن قرار گرفتن زنان در موقعیت تک سرپرست پیوسته در حال کاهش است و تمام اینها در حالیست که فقر در ایران زنانه شده است. بیش از هشتاد درصد از زنان سرپرست خانوار بیکارند و بیش از هفتاد درصد از آنان، بیسواد.
________________________
روایت سوم:
الهام، ۳۹ ساله، فوق دیپلم امور تربیتی ، خانهدار
من هیچ درآمدی ندارم. پرداخت هزینهی زندگی خودم و فرزندم را خانوادهام به عهده گرفتهاند. هیچ کمک و حمایتی از دولت دریافت نمیکنم. نه حمایتی از دولت و نه از بیمه. پدرم بازنشستهی مستمریبگیر است و مرا بیمه کرده. فرزندم اما بیمه نیست. وقتی برای بیمهی سلامت او به سازمان بیمه مراجعه کردم، گفتند چون خودت بیمهی پدرت هستی باید منتظر بمانی تا فرزندت هجده ساله شود و دفترچهی بیمهی سلامت مستقل بگیرد. کار پیدا نمیکنم. کار متناسب با تحصیلات و شرایط زندگیام را پیدا نکردهام. رفتهام و سعی کردهام اما نشده. اگر در فرم بنویسم که مجرد یا متاهلام دروغ گفتهام و اگر بنویسم مطلقهام گور خودم را کندهام. اگر بدانند مطلقهام مشکلاتم چند برابر میشود.
رفتارهای بسیار بدی از مردم دیدهام. انگار انصاف گم شده. بدترین رفتارها و حسادتها و زخم زبانها را از همجنسان خودم دیدهام. بودهاند کسانی که دستکم در ظاهر همدلی داشتهاند اما من از قضاوتها و تنگنظریهای فرهنگ مردسالار به شدت آسیب دیدهام.
برای راضی کردن همسرم به طلاق توافقی، مهریهام، جهیزیهام و پول پیشِ خانه را بخشیدم تا حق حضانت فرزندم را تا ۹ سالگی بگیرم. قاضی در دادگاه به من گفت چهل و پنج هزار تومان نفقهات را هم ببخش و خودت خرج خود و فرزندت را تأمین کن. برای فرار از افسردگی تنها راهی که به نظرم رسید این بود که با مدرسهی فرزندم داوطلبانه و رایگان همکاری کنم. راه دیگری نبود. هیچ نوع خدمات رایگان روانکاوی برای کسی در شرایط من وجود ندارد. اگر وجود دارد من بیخبرم. همکاری با مدرسه هرچند برایم نفع مالی ندارد اما کمی آرامترم میکند.
________________
فقر در ایران به سرعت در حال زنانه شدن است. طبق تعریفی که دایانا پیرس، جامعهشناس آمریکایی، در حوزهی مطالعات علوم اجتماعی رواج داد، ادغام کشورهای در حال توسعه در اقتصاد جهانی به زنانه شدن فقر انجامیده است. زنان محرومتر شدهاند، و بر اثر دسترسی کمتر به فرصتهای شغلی و اختیارات قانونی به مردان وابسته ماندهاند. فرهنگ مردسالار و تابوهای باقیمانده در جوامعی مثل ایران زندگی را برای زنان، بهویژه زنان خودسرپرست، به تنازع بقا تبدیل کرده است. تلاشی هر روزه، نفسگیر و جانفرسا حتی برای یافتن سقفی بالای سر.