تاریخ انتشار: 
1397/09/15

یادداشت‌های کسالت‌بار یک داستان‌نویس چیره‌دست

فرناز سیفی

thenational.ae.

در سپتامبر سال جاری میلادی، ام‌کلثوم محفوظ، دختر نجیب محفوظ، داستان‌نویس مهم مصر و ادبیات عرب که تا امروز تنها نویسنده‌ی جهان عرب است که جایزه‌ی نوبل ادبیات به او تعلق گرفته، خبر هیجان‌انگیزی را اعلام کرد. برای اولین‌بار مجموعه‌‌‌ی داستانی تازه‌ای از نجیب محفوظ منتشر خواهد شد؛ هجده داستان که محفوظ در دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی نوشت و تا حالا در گوشه‌ای خاک خوردند.


داستان‌ها را محمد شعیر، روزنامه‌نگار مصری کشف کرد که درباره‌ی محفوظ تحقیق می‌کند و در حال نوشتن کتابی درباره‌ی حواشی و جنجال‌ها پیرامون یکی از آثار معروف محفوظ- بچه‌های محله‌ی ما- است. شعیر در جستجو میان بایگانی‌ها، کتاب‌خانه‌ها و دست‌نوشته‌های باقی‌مانده از نجیب محفوظ به پوشه‌ای رسید که محفوظ با دست‌خط آشنای خود روی آن نوشته بود: «برای انتشار در سال ۱۹۹۴». داخل پوشه، مجموعه‌ای از ۵۰ داستان به خط محفوظ بود. داستان‌هایی که بعضی از آن‌ها در همان سال‌های دهه‌ی ۱۹۹۰ میلادی و تا قبل از این‌که محفوظ هدف ترور ناموفق قرار گیرد، در مجله‌ی دولتی نصف الدنیا منتشر شده بودند. اما ۱۸ داستان این پوشه، هرگز منتشر نشدند و حالا برای اولین‌بار قرار است این داستان‌ها منتشر و بلافاصله به زبان انگلیسی نیز ترجمه و راهی بازار شوند. خبر هیجان‌انگیزی که تیتر یک اخبار ادبی رسانه‌های عربی شد و مشتاقان آثار محفوظ بی‌صبرانه در انتظار مجموعه‌ی داستانی تازه‌اند.

نجیب محفوظ را یکی از مهم‌ترین نویسندگان و صداهای «وجدان معاصر» مصر و پیشگام «ادبیات مدرن» در این کشور می‌دانند. نویسنده‌ای که تقریباً همه‌ی عمر در قاهره زیست، در بزرگ‌سالی باز به همان محله‌ی سابق کودکی خود در شهر بازگشت. عاشق قلیان کشیدن بود و صدای ام‌کلثوم، خواننده‌ی مشهور مصر و جهان عرب. هیچ چیز را بیشتر از لمیدن در کافه‌های آشنای قاهره و گپ زدن با دوستان و هواداران آثارش دوست نداشت. عمیق درگیر مسئله‌ی «هویت ملی» در مصر و تغییرات اجتماعی و توسعه‌ی ناشی از تغییرات سیاسی مهم کشور خود در قرن بیستم بود. درگیری فکری که در تمام آثار او نمود داشت. این درگیری فکری لابلای شخصیت‌های داستانی که خلق می‌کرد، شخصیت‌هایی که در کوچه و پس‌کوچه‌های قاهره پرسه می‌زدند، بارها به چشم می‌خورد.

نجیب محفوظ در شاهکار ادبی خود- سه‌گانه‌ی قاهره- با نثری زیبا، تسلط ادبی کم‌نظیر که گاه حتی طعنه به فخرفروشی ادبی می‌زند، موشکافانه تحول‌های اجتماعی و سیاسی مصر را از زبان سه نسل اعضای یک خانواده روایت می‌کند. در سارق و سگ‌ها، محفوظ با نثر کوبنده‌ی تأثیرگذاری در قالب یک داستان جنایی، قصه‌ی «شکست و زمین خوردن‌های فردی» در جامعه‌ی در حال گذار را روایت می‌کند. روایتی به‌غایت مجذوب‌کننده که باز نشان دیگری از تسلط او بر زیروبم زبان و گونه‌های ادبی است. تسلط محفوظ به نثر شیوای عربی تا آن‌جا بود که بعضی از منتقدان ادبی او را «شکسپیر معاصر عرب» توصیف می‌کردند. این شیوایی زبان در تمام رمان‌ها و داستان‌های کوتاه محفوظ چشمگیر است.

اما نجیب محفوظ، سویه‌ی دیگری هم دارد که کمتر به آن توجه شده است. او سالیان سال در روزنامه‌ی نیمه دولتی الاهرام مصر، به عنوان روزنامه‌نگار استخدام بود و ستون‌نویس ثابت روزنامه بود. بعضی این یادداشت‌های محفوظ در سال ۲۰۱۵ از سوی انتشارات دانشگاه شیکاگو در مجموعهای با عنوان یادداشت‌های غیرداستانی محفوظ در دو جلد منتشر شد. در جلد اول این مجموعه‌ی دوجلدی، یادداشت‌های فلسفی او و در جلد دوم، بعضی از یادداشت‌های سیاسی و اجتماعی او که در الاهرام می‌نوشت، جمع‌آوری و با عنوان یادداشت‌های دوران سادات منتشر شد. دریچه‌ای که ناگهان مخاطبی هم که عرب‌زبان نیست، همچون عرب‌زبان‌ها متوجه‌ی این نکته‌ی کلیدی شود که انگار نه انگار که نویسنده‌ی این یادداشت‌ها همان داستان‌نویس شهیر و چیره‌دست مصر است.

 

وقتی ناگهان اثری از آن نثر گیرا نیست

در آثار نجیب محفوظ یادداشت‌نویس روزنامه، ناگهان هیچ خبری از آن نثر زیبا، گیرا و شیوا نیست. نثر آثار، به‌غایت حوصله‌سربر، خالی از ویژگی منحصربه‌فرد و چشمگیر و فراز و فرود زبانی است. زبان یادداشت‌ها خشک است و شبیه حرف زدن از بالای منبرِ یک معلم خسته و بی‌حوصله‌ی کلاس درس. حتی عنوان ستون هم به‌غایت کلیشه و پیش‌پاافتاده بود؛ ستونی به اسم «دیدگاه»!

محفوظ، چشم امید بسیاری به انور سادات به عنوان رئیس‌جمهور مصر داشت و مشتاقانه امیدوار بود که سادات منشأ تحولات مثبت چشمگیری در عرصه‌ی سیاست و جامعه‌ی مصر شود.

رشید العنانی، استاد ادبیات عرب در «مؤسسه‌ی تحصیلات تکمیلی دوحه» در مقدمه‌ای که برای جلد دوم این مجموعه -یادداشت‌های دوران سادات- نوشته است، با ابراز تعجب از نثر خشک و خالی این ستون‌ها نوشته است: «شما در خواندن این یادداشت‌ها چه به عربی و چه به انگلیسی اثری از یک ویژگی نخواهید دید:‌ زبان زیبا و شیوا. انگار تمام آن چیره‌دستی زبان هنرمندانه‌ی محفوظ در روزنامه غیب شده است.»

العنانی در مقدمه‌ی این کتاب تأکید می‌کند که انگار خواندن مجموعه‌ی یادداشت‌هایی که محفوظ در الاهرام می‌نوشت، «رمز و راز» زندگی محفوظ و تناقض‌های حیات او را پررنگ‌تر می‌کند. اشاره العنانی به این واقعیت است که نجیب محفوظ با این‌که نویسنده‌ای بود طرفدار آزادی‌های فردی و مدنی و آزادی بیان، چندین سال رئیس «اداره‌ی سانسور وزارت هنر» و رئیس «اداره‌ی سینما» در مصر بود. اداره‌‌هایی که یکی به شکل رسمی در کار سانسور همه‌ی تولیدات فرهنگی و ادبی بود و دیگری در بخشی از فعالیت خود در کار سانسور تولیدات سینمایی در مصر برای کسب مجوز اکران. محفوظ به عنوان رئیس این دو اداره در سانسور یا ممانعت از پخش بعضی آثار ادبی و هنری و سینماییِ مصر، نقش انکارناپذیری داشت.

روشن‌فکران مصر بارها از محفوظ انتقاد کردند که چرا چنین سِمتی را پذیرفته و از یک سو از لزوم آزادی قلم نویسنده و هنرمند می‌گوید و از سوی دیگر آثار نویسندگان و هنرمندان را قیچی می‌کند؟! منتقدان محفوظ در انتقادهای خود بارها به یکی از یادداشت‌های معروف خود محفوظ ارجاع می‌دادند که در سال ۱۹۴۳ نوشت. یادداشتی با عنوان «من خوانده‌ام» که در آن به صراحت نوشت: «نویسنده آزاد است که هر چه دلش می‌خواهد بنویسد و خواننده آزاد است که مطلب را بخواند یا نخواند.»

محفوظ در طول عمر طولانی خود پاسخ شفاف و دقیقی نداد که چرا سال‌ها پیش از این که برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شود، سمت ریاست اداره‌ی سانسور و اداره‌ی سینما را قبول کرد که بخش مهمی از وظایف‌اش در راستای سانسور است. اما در اظهارات پراکنده‌ای که گاه در مصاحبه‌ها به زبان آورد سربسته نکته‌هایی را مطرح می‌کرد که مشابه آن را در کشورهای استبداد زده و درگیر سانسور و دیکتاتوری به کرات می‌توان شنید؛ دلایلی مثل این‌که اگر فردی باسواد، آگاه و در باطن مخالف سانسور در این سمت قرار گیرد، فضای فعالیت فرهنگی کمی باز می‌شود و در نهایت از سانسور کاسته می‌شود.

محفوظ سال‌های طولانی کارمند رسمی دولت بود. در سال ۱۹۷۱ بالاخره از کارمندی دولت بازنشسته شد، اما این‌بار هم به هیئت تحریریه‌ی الاهرام پیوست که نیمه‌دولتی بود و در واقعیت به‌نوعی زیرمجموعه‌ی دولت محسوب می‌شد. ویژگی اصلی نثر او در یادداشت‌هایی که برای الاهرام نوشت، شاید همین چیزی باشد که به «کارمندی بودن» معروف است. نوشته‌هایی که انگار از سر تکلیف و بدون شور و اشتیاق نوشته می‌شوند و نویسنده فقط به دنبال انجام وظیفه‌اش بوده است. هرچند که محفوظ در این یادداشت‌ها، موضوعات مهم سیاسی و اجتماعی را پوشش می‌داد و گاه اتفاقاً نقطه‌نظری جالب داشت و نکته‌ای اساسی را مدنظر قرار داده بود.

گرچه نثر محفوظ در این یادداشت‌ها گیرا نیست، اما خواننده به روشنی درمی‌یابد که نویسنده تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه را به دقت زیر نظر دارد. محفوظ، چشم امید بسیاری به انور سادات به عنوان رئیس‌جمهور مصر داشت و مشتاقانه امیدوار بود که سادات منشأ تحولات مثبت چشمگیری در عرصه‌ی سیاست و جامعه‌ی مصر شود.

وقتی سادات دوباره به احزاب در مصر اجازه‌ی فعالیت داد، محفوظ در یادداشتی در الاهرام از این اقدام سادات دفاع کرد و این اقدام را در راستای دموکرات شدن مصر، ضروری دانست. هرچند بلافاصله ابزار نگرانی کرد که شاید در اثر چنین اقدامی، «گروه‌های تندروی اسلام‌گرا» در کشور قدرت بگیرند و هواداران بیشتری را جلب کنند. بسیاری اشاره‌های از این دست محفوظ را حمله و مخالفت با «اخوان‌ المسلمین» تفسیر می‌کردند. با این‌حال نسبت محفوظ با گروه اسلام‌گرای «اخوان المسلمین»، نسبت کاملاً شفافی نیست. محفوظ همه‌ی عمر از لیبرالیسم دفاع کرد، با این‌حال گاه در روزنامه یادداشت‌هایی نوشت که به‌نوعی هواداری از برخی باورهای سید قطب، معمار اصلی جریان «اخوان المسلمین» به شمار می‌رفت. در مقاله‌ای با عنوان «درباره‌ی یک کتاب: تصویرهای هنری در قرآن» از سید قطب تجلیل کرد. (اغلب یادداشت‌های محفوظ در روزنامه تیترهایی تا همین اندازه کلیشه و خالی از هرگونه خلاقیت و بازی زبانی داشتند.)

 

محافظه‌کاری محفوظ در قامت روزنامه‌نگار

مردی که به صندلی سبز رنگ خود در اتاق کار کوچک‌اش در ساختمان اصلی روزنامه‌ی الاهرام در قاهره تکیه می‌زد و برای ستون ثابت‌اش یادداشت می‌نوشت، مردی بود دست به عصا و محافظه‌کار که انگار همیشه حواس‌اش بود جوری بنویسد که «نه سیخ بسوزد و نه کباب.» مردی که هیچ شباهتی به دیگر هویت خود به عنوان یک داستان‌نویس مطرح و مهم و قابل نداشت.

franceculture


نجیب محفوظ در داستان‌های خود جسورانه منتقد بود و منتقد ماند. او یکی از اولین نویسندگان جهان عرب بود که در داستان‌هایش واقعیت خشونت‌بار مردسالاری را ترسیم کرد و زنان در داستان‌هایش، نقش کلیدی داشتند. برای مثال در رمان میان دو قصر (اولین کتاب از سه‌گانه‌ی قاهره) سید احمد عبدالجواد، شخصیت اصلی داستان است که مردی است خشن، مردسالار و زورگو. محفوظ در جای‌جای رمان از رفتارهای رایج سلطه‌ی مردان انتقاد می‌کند و عاقبتِ تلخ این خشونت‌طلبی نهادینه‌شده را تصویر می‌کند.

محفوظ در لابه‌لای صفحات هر سه رمان سه‌گانه‌ی قاهره در نقد تندروی سیاسی می‌نویسد و «اخوان المسلمین» را یک سوی خطرناک بام و «کمونیسم» را سوی دیگر بام می‌داند که هیچ‌یک دوای درد مشکلات مصر نیست. در پایان سه‌گانه‌ی قاهره هر دو مردی که یکی طرفدار اخوان‌المسلمین بود و دیگری طرفدار کمونیسم-«آن‌که خدا را می‌پرستید و آن یکی که خدا را نمی‌پرستید»- به زندان می‌افتند. محفوظ بی‌پرده به طعنه‌ا‌ی علنی از زبان کمال، یکی از شخصیت‌های اصلی، می‌نویسد: «اگر خواهان زندگی بدون دردسر هستید، اول هرچیز و بیش از هر چیز باید دولت را بپرستید.»

اما همین نویسنده‌ی جسور در یادداشتی در الاهرام می‌نویسد که شاید راه‌حل مبارزه با فساد و افراط‌گرایی در «توسعه‌ی دموکراسی» نباشد. بلکه در این «برهه‌ی حساس کنونی» شاید جامعه بیشتر به «پلیس، مأمور امنیتی، زندان، قوانینی با سخت‌گیری بیشتر» احتیاج داشته باشد تا به «احزاب و آزادی احزاب»!

نجیب محفوظ در بعضی از یادداشت‌های روزنامه‌ای خود درباره‌ی مهم‌ترین وقایع سیاسی روز سکوت می‌کند و در آن هفته، نه تنها توجهی به مهم‌ترین مسئله‌ی روز نمی‌‌کند، بلکه ناگهان درباره‌ی چیزی می‌نویسد که اصلاً در آن روز دغدغه‌ی کسی نیست. رویه‌ای که رشید العنانی در مقدمه‌ی کتاب از آن با عنوان «سکوت محسوس و شاید تعمدی» یاد می‌کند. برای مثال در سال ۱۹۷۷ که «شورش نان» در قاهره دغدغه‌ی حیاتی روز بود (شورشی بر علیه ریاضت اقتصادی تحمیلی از سوی بانک جهانی)، محفوظ چنان سکوتی کرده است که انگار اصلاً هیچ خبری نیست و هیچ‌چیز درباره این موضوع نشنیده و ندیده و نخوانده است! 

آن‌ها که نجیب محفوظ را از نزدیک می‌شناختند، می‌گویند که او عادت داشت که هر سؤالی را که باب میل‌اش نبود و نمی‌خواست به آن جوابی دهد، کاملاً نادیده بگیرد و جوری وانمود کند که انگار اصلاً چنین چیزی مطرح نشده است! جمال الغیطانی، در کتاب قاهره‌ی نجیب محفوظ، درباره‌ی این ویژگی رمان‌نویس بزرگ مصر مفصل نوشته است. او می‌نویسد که محفوظ اگر می‌خواست می‌توانست چنان سکوت طولانی پیشه کند که بالاخره پرسش‌کننده کاملاً خسته شده و خودش بحث را عوض کند!

محفوظ اما در قامت داستان‌نویس، تیزبین بود و هوشیار و هیچ‌چیز را نادیده نمی‌گرفت. در رمان‌های همین دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی از جمله در سرگردان در نیل یا میرامار شش دانگ حواس محفوظ جمع ناامیدی، بدبینی و حس سردرگمی جامعه بعد از سرخوردگی انقلاب ۱۹۵۲ است و از زورگویی و سلطه‌گری جمال عبدالناصر در لابه‌لای روایت رمان انتقاد می‌کند. در داستان‌هایش همیشه به بی‌عدالتی در جامعه و ظلم به اقشار تهی‌دست توجه نشان می‌داد، در حالی که در روزنامه کل «شورش نان» را نادیده می‌گرفت. یا در رمان کافه الکرنک از رواج حضور مأموران امنیتی و جاسوسی آن‌ها در کافه‌های قاهره نوشت و انتقاد کرد و در نکوهش رویه‌ی زشت جاسوس‌پروری دولتی نوشت، اما در روزنامه خواهان افزایش نیروهای امنیتی می‌شد!

بعضی از یادداشت‌های او در روزنامه چنان گل‌درشت و تبلیغاتی می‌شد که به پروپاگاندا طعنه می‌زد. از جمله چند روز بعد از این‌که انور سادات ترور شد، او در یادداشتی با عنوان «دوره‌ها و رهبران» چنان تجلیلی از جمال عبدالناصر، انور سادات و حسنی مبارک کرد (مبارک کمتر از یک هفته بود که رئیس‌جمهور شده بود) که کل یادداشت بیشتر به درد متن‌های کلیشه و پروپاگاندای کتاب‌های درسی مدارس در کشورهای دیکتاتورزده می‌خورد تا یک روزنامه‌ی حرفه‌ای! محفوظ در این یادداشت مدعی می‌شود که رئیس‌جمهور تازه (حسنی مبارک) در همین مدت کوتاه «انگیزه‌بخش» بوده و «روحی تازه به جامعه دمیده و منشأ امید همگان گشته است.»

 

حمایت محفوظ از سلمان رشدی

او یکی از اولین نویسندگان جهان عرب بود که آشکارا ایستاد و از حق آزادی بیان رشدی دفاع کرد. هرچند که بعدتر در سال ۱۹۹۲، محفوظ از این موضع‌گیری عقب‌نشینی و اعلام کرد اگرچه از حق آزادی بیان رشدی دفاع می‌کند، اما کتاب آیات شیطانی را «ضد اسلام و توهین‌آمیز» می‌داند.

وقتی آیت‌الله خمینی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، علیه سلمان رشدی، نویسنده‌ی آیات شیطانی آن فتوای جنجالی را داد، محفوظ برخلاف رویه‌ی دست‌ به عصای خود در روزنامه، در یادداشتی از حق آزادی بیان سلمان رشدی دفاع کرد. این یادداشت شاید تنها یادداشت محفوظ به‌عنوان روزنامه‌نگار باشد که در حافظه‌ی جمعی جهان عرب ماندگار شد. او یکی از اولین نویسندگان جهان عرب بود که آشکارا ایستاد و از حق آزادی بیان رشدی دفاع کرد. هرچند که بعدتر در سال ۱۹۹۲، محفوظ از این موضع‌گیری عقب‌نشینی و اعلام کرد اگرچه از حق آزادی بیان رشدی دفاع می‌کند، اما کتاب آیات شیطانی را «ضد اسلام و توهین‌آمیز» می‌داند.  شاید این موضع‌گیری شجاعانه‌ی ابتدایی و برخلاف رویه‌ی رایج محفوظ برای این بود که سال‌ها قبل خودش با دردسر مشابه‌ای مواجه شد.

جلد دوم سه‌گانه‌ی قاهره-«بچه‌های محله ما»- به شکل پاورقی در الاهرام منتشر شد. رمانی که شخصیت‌های اصلی آن برگرفته از شخصیت‌های قرآن و انجیل بودند و نوعی روایت تازه از داستان آفرینش و پیامبران الهی به شمار می‌رفت. انتشار این رمان در الاهرام بلافاصله اعتراض علمای «الازهر» را برانگیخت. در آن زمان محمد حسنین هیکل، سردبیر الاهرام بود. او قاطعانه ایستاد و از انتشار این رمان در روزنامه دفاع کرد. وقتی فتوای خمینی علیه سلمان رشدی منتشر شد، یکی از علمای الازهر به نام شیخ عمر عبدالرحمان در مصاحبه‌ای اعلام کرد که اگر در برابر انتشار بچه‌های محله ما قاطعانه ایستاده بودیم و محفوظ را به «سزای عمل‌اش رسانده بودیم»، رشدی جرئت نمی‌کرد کتاب «توهین آمیز» آیات شیطانی را منتشر کند.

این اظهار نظر عبدالرحمان ناگهان بار دیگر توجه همه را به رمان بچه‌های محله ما جلب کرد. توجه دوباره‌ای که عاقبتی بسیار تلخ برای نجیب محفوظ به دنبال داشت. در ۱۴ اکتبر ۱۹۹۴، محفوظ به عادت جمعه بعدازظهرهای خود آپارتمان مسکونی‌اش را ترک کرد تا سوار ماشین دکتر فتحی هاشم شود و راهی کافه‌ی شیک «کسر الانیل» شود که پاتوق جمعه بعدازظهرهای او بود. محفوظ سوار ماشین فتحی شد، فتحی در سمت محفوظ را بست و رفت تا پشت فرمان بنشیند تا راهی کافه شوند که ناگهان مردی جوان نزدیک ماشین شد. خیلی از مردم عادت داشتند وقتی محفوظ را در خیابان می‌دیدند، به سمت او بیایند و با او سلام علیک کرده و دست دهند. دکتر هاشم فکر کرد این مرد جوان هم یکی از علاقه‌مندان است که آمده تا با نویسنده‌ی بزرگ مصر دست دهد. اما وقتی پشت فرمان نشست، دید که تمام تن محفوظ می‌لرزد و خون سرازیر شده و مرد جوان در حال فرار است.

ترور محفوظ از سوی گروهی از اسلام‌گرایان تندرو ناموفق بود و نویسنده‌ی مهم مصر زنده ماند. هرچند که آسیب دائمی و جدی به بدن و به‌ویژه پایین‌تنه و یکی از دستان او وارد شد. بعد از ترور، محفوظ دیگر در کافه‌های قاهره دیده نمی‌شد و خیابان‌های محله‌اش را عصازنان طی نمی‌کرد. افراد معدودی که در چندسال آخر عمر او بعد از حادثه‌ی ترور محفوظ را ملاقات کردند، می‌گویند او بارها از هرکدام آن‌ها یک سؤال را به تکرار می‌پرسید: «آیا کتاب "بچه‌های محله ما" را خواندید؟ به‌ نظرتان کتاب من ضد اسلام بود؟»