اینترنت و پوپولیسم به توطئهباوری دامن میزنند
wierd
توطئهباوری به طور کلی در رسانههای گروهی انعکاس بدی داشته است. وقتی این اصطلاح را میشنویم به یاد آدمهای عجیب و غریبی میافتیم که کلاهی از زرورق بر سر میگذارند تا موجودات فضایی نتوانند فکرشان را کنترل کنند، موجوداتی که به عقیدهی این آدمها پا به زمین گذاشتهاند اما دولت خبر ورودشان را مخفی نگه داشته است. شاید از نظر آماری درست باشد که بگوییم توطئهباوری عمدتاً بیضرر است.
اما از طرف دیگر، شواهد تاریخی نشان میدهد که گاهی توطئهباوری تأثیرات عمیقی بر جای نهاده است. برای مثال، افسانهی «از پشت خنجر زدن» را در نظر بگیرید که پس از پایان جنگ جهانی اول در آلمان رواج یافت. بنا به این افسانه، آلمان در میدان نبرد شکست نخورده بود بلکه گروهی از غیرنظامیان آلمانی در پشت جبهه به این کشور خیانت کرده بودند. وقتی نازیها در سال 1933 به قدرت رسیدند، این نظریه را در روایت تجدیدنظرطلبانهی خود از دههی 1920 گنجاندند: جمهوری وایمار حاصل خیانتِ «تبهکاران نوامبر» بود که از پشت به کشور خنجر زدند تا قدرت را به دست گیرند. بنابراین، یک نظریهی توطئه الهامبخش تغییرات سیاسیای شد که به جنگ جهانی دوم انجامید.
از میان نمونههای جدیدتر میتوان به نظریههای توطئه دربارهی خطرات واکسن سرخک، سرخجه، اوریون و دیگر واکسنها و توطئهباوریهای گوناگونی اشاره کرد که به انکار تغییرات اقلیمی دامن میزنند.
در پنج سال گذشته، من و همکاران دانشگاهیام-ریچارد اوانز، مورخ، و دیوید رانسیمن، استاد علوم سیاسی- سرپرستیِ گروهی از پژوهشگران را بر عهده داشتهایم که سرگرم مطالعهی تاریخ، ماهیت و اهمیت نظریههای توطئه بودهاند. ما در این تحقیق به طور خاص به پیامدهای توطئهباوری برای دموکراسی پرداختهایم. این پژوهش (که هزینهاش به لطف کمک بلاعوض «بنیاد لِوِرهیوم» تأمین شد) به ما امکان داد تا آیندهی پدیدهای را در نظر بگیریم که همیشه در جوامع بشری وجود داشته اما هم پژوهشگران و هم رسانههای عمده معمولاً به دیدهی تحقیر به آن نگریستهاند.
وقتی این مطالعه را شروع کردیم، اکثر پژوهشهای دانشگاهی در پی «تبیین» و توضیح توطئهباوری بودند: انسانها چطور به نظرات عجیب و غریب عقیده پیدا میکنند؟ این مسئله به روانشناسی ربط دارد یا به فرهنگ یا به تربیت اجتماعی؟ از همان آغاز، و در میان بهت و حیرت بعضی از دیگر دانشگاهیان، تصمیم گرفتیم که توضیح «چرا»یی این پدیده را به دیگران بسپاریم و در عوض بر سه حیطه تمرکز کنیم: چیزی که به قول برخی از فیلسوفان قرن نوزدهمی، «تاریخ طبیعیِ» یک پدیدهی انسانی و اجتماعیِ فراگیر است، نقش نظریههای توطئه در دموکراسیها، و تأثیر اینترنت (سرپرستی این بخش از تحقیق بر عهدهی من بود).
یافتهها نشان میدهد که شباهتهای چشمگیری میان باورهای توطئهمحور آمریکاییها و اروپاییها و میان عقاید هواداران ترامپ و برگزیت وجود دارد.
بخش عمدهای از تحقیقات مربوط به توطئهباوری بر آمریکا تمرکز کرده است، احتمالاً به علت تأثیر مقالهی معروف ریچارد هافستَتِر، «سبک پارانوئید در سیاست آمریکایی»، که در سال 1964 منتشر شد. به همین دلیل، باید دامنهی تحقیق را گسترش میدادیم و به ناحیهای کمتر مطالعهشده-اروپا-میپرداختیم. سپس با همکاری مؤسسهی نظرسنجیِ «یوگاو» (YouGov) پیمایشهایی دربارهی رواج و ماهیت باورهای توطئهمحور در کشورهای اروپایی انجام دادیم.
یافتههای آخرین نظرسنجی ما، که جمعهی گذشته منتشر شد، برای هر کسی که فکر میکند باورها و عقاید عجیب و غریب در اروپا جایی ندارد، جالب یا نگرانکننده است (بسته به این که از چه زاویهای به این مسئله بنگرید). این یافتهها نشان میدهد که شباهتهای چشمگیری میان باورهای توطئهمحور آمریکاییها و اروپاییها و میان عقاید هواداران ترامپ و برگزیت وجود دارد.
برای مثال، 60 درصد از بریتانیاییها دستکم به یک نظریهی توطئه دربارهی طرز ادارهی کشور یا صحت اطلاعات ارائه شده به شهروندان باور دارند. احتمال باور به نظریههای توطئه در میان هواداران برگزیت بسیار بیشتر از مخالفان آن است. اما نگرانکنندهترین یافته این است که 31 درصد از حامیان برگزیت عقیده دارند که مهاجرت مسلمانان بخشی از توطئهی بزرگتری برای اکثریت یافتن مسلمانان در بریتانیا است. این نظریهی توطئه از محافل دستراستیِ افراطی فرانسوی سرچشمه گرفته و به «جایگزینی عظیم» شهرت دارد. تنها 6 درصد از مخالفان برگزیت به این نظریه باور دارند.
اینترنت چه نقشی در این میان داشته است؟ تحقیق ما نشان داد که مروجان نظریههای توطئه از نخستین کاربران اینترنت بودند زیرا به فایدهی بینظیر فضای مجازی (پیش از ظهور شبکههای اجتماعی) برای معتقدان به نظراتی پیبردند که سردبیران رسانههای عمده هرگز اجازهی انتشارشان را صادر نمیکردند. در نتیجه، طراحان و مروجان نظریههای توطئه بخشی از وبلاگستان را اشغال کردند: برای مثال، میتوان به هواداران نظریهی توطئهی «نظم نوین جهانی»، دیوید آیک و نظریهاش دربارهی «مارمولکتباریِ» نوع بشر و الکس جونز و سایتش «جنگهای اطلاعاتی» اشاره کرد. چنین سایتهایی دور از چشم مردم فرهیخته و رسانههای عمده به کانون اصلی مباحثات توطئهباورانه و دستراستیِ افراطی تبدیل شد.
احتمالاً به همین علت است که بسیاری از پژوهشگران ابتدا توطئهباوری در فضای مجازی را بیاهمیت و از نظر سیاسی بیربط میشمردند. به قول یکی از آنها، فایدهی اینترنت دستکم این است که آدمهای متعصب را در خانه و دور از خیابان نگه میدارد. این حرف از یک نظر درست است: عقیدهی رایج این بود که نظریههای توطئه-خواه در فضای مجازی یا در دنیای واقعی-تأثیر چندانی بر دموکراسی ندارند. دو اتفاق این وضعیت را تغییر داد. اول، پیدایش شبکههای اجتماعیِ جهانی مثل فیسبوک که کارگزاران سیاسی و مروجان نظریههای توطئه میتوانستند از ابزار تبلیغات خودکارشان به عنوان سلاح استفاده کنند. و دوم، ظهور دونالد ترامپ و خیزش پوپولیسم در غرب.
ترامپ، یک توطئهباور تمامعیار، ثابت کرد که در سوءاستفاده از شبکههای اجتماعی مهارت دارد و توانست با استفاده از این شبکهها توطئهباوری را به پدیدهای رایج تبدیل کند. توطئهباوری، به نظر یان-ورنر مولر و بعضی از دیگر پژوهشگران، جزئی از منطق ذاتی پوپولیسم است. نباید از یاد برد که پوپولیسم مبتنی بر این ادعا است که جامعه از «مردم» و «نخبگان» نامشروعی تشکیل شده که بر مردم سلطه دارند و از آنها سوءاستفاده میکنند. توطئهباوری نه تنها برای تبلیغات انتخاباتی بلکه برای وقتی مفید است که پوپولیستها به قدرت میرسند و میفهمند که حکمرانی دشوارتر از آن است که میپنداشتند. چرا؟ چون دیگران دارند علیه آنها توطئه میکنند ]و نمیگذارند به وعدههای خود عمل کنند.[
برگردان: عرفان ثابتی
جان ناتن پژوهشگر ارشد «مرکز پژوهش در هنر، علوم اجتماعی و علوم انسانی» در دانشگاه کیمبریج در بریتانیا و نویسندهی کتاب از گوتنبرگ تا زاکربرگ: آنچه واقعاً باید دربارهی اینترنت بدانید است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
John Naughton, ‘Populism and the internet-a toxic mix shaping the age of conspiracy theories’, The Guardian, 25 November 2018.