تاریخ انتشار: 
1397/10/15

چگونه فارابی با الهام از افلاطون مدافع سانسور شد؟

راشمی روشن لال

Scroll.in

شاید با نام فارابی، متفکر بغدادی قرن دهم میلادی آشنا نباشید، اما احتمالاً با آثار او یا دست کم با نتایج آن‌ها آشنایید. فارابی بنا به گفته‌ها مردی بود با گرایش‌های محکمِ صوفیانه، و سادگی تغییرناپذیری در زندگی خود داشت. پیش از آنکه در بغداد ساکن شود، در زمانی که به عنوان یک کارگر در تاکستانی در دمشق کار می‌کرد، خوراک ساده‌ای چون جگر گوسفند و آب شیرین با طعم نعناع غذای او را تشکیل می‌داد. اما فارابی در فلسفه‌ی سیاسی خود گستره‌ی وسیعی از ایده‌های یونانی را وام گرفت، علیالخصوص از افلاطون و ارسطو، و آنها را در محیط خود وفق و تعمیم داد تا بتواند به تغییرات مستمر زمان خود واکنش نشان دهد.

شرایط امپراتوری عظیم عباسی که فارابی در آن می‌زیست، لازم می‌آورد که تعادلی ظریف میان محافظه‌کاری و تحول‌خواهی برقرار شود. در زمانه‌ای که امپراتوری به نسخه‌ای آب‌رفته از خود تبدیل شده و به شکلی فزاینده ناکارآمد شده بود، فارابی فلسفه‌ی سیاسی خود را چنان تدوین کرد که به خیر مدنی، عدالت، سعادت بشر و نظم اجتماعی منجر شود.

اما میراث واقعی فارابی احتمالاً توجیهات فلسفی‌ است که او برای محدود‌کردنِ بیان خلاق هنری در جهان اسلام فراهم ساخت. با این کار، او موفق شد برنامه‌ی احتراز از بازنمودِ امور قدسی را به کمال خود رساند، برنامه‌ای که در اواخر قرن هفتم توسط خلفای اموی، نخستین سلسله‌ی حکام مسلمان، آغاز شده بود. خلیفه عبدالملک با ضرب نقش‌های مجرد بر سکه‌ها و استفاده از خطاطی‌ بر قبة الصخره در اورشلیم، یعنی اولین یادگار بزرگ دین جدید اسلامی، این جریان را آغاز کرده بود. این سرآغاز جدایی هنر اسلامی از سنت بازنمایانه‌ی یونانی-رومی بود. چند قرن بعد، فارابی ایده‌ی محدود‌سازیِ خلاقیت را به اوجی جدید رساند و ادعا کرد که بازنمود امور قدسی با استفاده از زبان هم باید ممنوع باشد. او این کار را با استفاده‌ از مفاهیم مطلقاً افلاطونی به انجام رساند و ناموجه نخواهد بود اگر بگوییم که او به تحقق شیوه‌ای که اسلام با بیان خلاق هنری مواجه می‌شود، یاری رساند.

تصویرسازی با کلمات از اسلام و پیامبر آن می‌تواند همان‌قدر موهن به شمار رود که سایر هنرهای بازنمایانه. نتایج کار فارابی که تابو تلقی کردنِ بازنمودِ هنری را توجیه عقلانی کرد، در زمانه‌ی ما معلوم شده است. در ۱۹۸۹، آیت‌الله خمینی در ایران با صدور فتوایی سلمان رشدی را به دلیل نوشتن آیات شیطانی (۱۹۸۸) به مرگ محکوم کرد. این کتاب به علت روایت داستان‌وار خود از زندگی محمد پیامبر، مسلمانان را شدیداً خشمگین ساخت. در سال ۲۰۰۱، طالبان بوداهای بامیان افغانستان را که در قرن ششم میلادی ساخته‌ شده بودند، منفجر کردند. در سال ۲۰۰۵، انتشار کاریکاتورهایی که پیامبر اسلام را تصویر می‌کردند در روزنامه‌ی دانمارکیِ یولانز پوستن مناقشات بسیاری به پا کرد. این کاریکاتورها دست کم تا یک دهه به شکل‌های مختلف همچنان به خشم‌ها دامن می‌زدند. تظاهرات‌هایی در سراسر خاورمیانه برپا شد، و وقتی چندین نشریه‌ی اروپایی این کاریکاتورها را بازنشر کردند، به سفارت‌های غربی حمله‌هایی صورت گرفت و در سال ۲۰۰۸ اسامه بن لادن هشداری تحریک‌کننده به اروپا داد مبنی بر این که به دلیل «جهاد تازه‌اش» علیه اسلام «تنبیه سختی» خواهد شد. در سال ۲۰۱۵، دفترهای چارلی ابدو، یک مجله‌ی فکاهی در پاریس که مستمراً حساسیت‌های مسلمانان را جریحه‌دار می‌کرد، مورد حمله‌ی چند شخص مسلح قرار گرفت و ۱۲ نفر کشته شدند. این مجله رمان میشل وِلبک تحت عنوان تسلیم‌ (۲۰۱۵) را منتشر کرده بود، یک رؤیای آینده‌نگرانه که در آن فرانسه تحت حکومت اسلامی قرار دارد.

به یک معنا، تخریب بوداهای بامیان با فتوای قتل رشدی تفاوتی نداشت، و اینها خود شبیه به عواقب انتشار کاریکاتور‌های دانمارکی و همچنین خشونتی بودند که بر کارکنان ویراستاری چارلی ابدو روا داشته شد. پیوند میان همه‌ی این وقایع، میل به محدود‌سازیِ بازنمودها است، خواه بازنمود تصویری و خواه بازنمود به وسیله‌ی کلمات.  

فقدان تصویر خود به یک تصویر تبدیل شده بود. در واقع، کلمات اکنون خود تصویر بودند. به این دلیل است که خطاطی به بزرگ‌ترین شکل هنر اسلامی تبدیل شد.

به نظر می‌آید که فارابی معتقد بود برای حفظ بزرگ‌ترین برنامه‌ی اسلام (یعنی حفظ مجموعه‌ی ممالک متحدالمنافع و چندقومیتی که امپراتوری عباسی را تشکیل می‌دادند) محدودسازیِ کلمات ضروری است. در زمانی که فارابی در حال تفکر درباره‌ی برخی نظریه‌های کلیدی خود بود، تکلیف بازنمود تصویری تا حد زیادی در میان مسلمانان مشخص شده بود. در فاصله‌ی ۳۰ سال بعد از مرگ پیامبر اسلام در سال ۶۳۲، هنر و بیان هنری خلاق بنا بر بستری که برای آن تولید شده‌ بود، دو راه موازی را در پیش گرفته بود. یک هنر برای فضای غیر دینی بود، مانند کاخ‌ها و حمام‌های امویه (۶۶۱-۷۵۰). و یک هنر هم مناسب فضاهای دینی قلمداد می‌شد، مانند مسجدها و بناهای یادبود، از جمله قبة الصخره که در ۶۹۱ میلادی تکمیل شد. خلیفه عبدالملک از پیش، چیزی را که «نبرد تصاویر» خوانده شده است، با رقیب خود در روم شرقی، امپراتور یوستینیان دوم، آغاز کرده بود. در نهایت، عبدالملک سکه‌هایی ضرب کرد که بر آنها عباراتی چون «حاکم بالسنن» و «خلیفة الله» و نه تصویر او نقش شده بود. و قبة الصخره هم به جای تصاویر موجودات زنده، با خطاطی تزیین شده است. فقدان تصویر خود به یک تصویر تبدیل شده بود. در واقع، کلمات اکنون خود تصویر بودند. به این دلیل است که خطاطی به بزرگ‌ترین شکل هنر اسلامی تبدیل شد. نمونه‌ی دیگر اهمیت کلمات مکتوب (فهم آن و معنای آن) سرمایه‌گذاری عباسیان در جنبش ترجمه از یونانی به عربی بود که از قرن هشتم تا دهم میلادی به طول انجامید.  

در نتیجه در زمان فارابی، مهمترین چیز برای مسلمانان محدودسازی بازنمودها از طریق کلام بود. طرفداران مسیحی تصاویر، از تصاویر نیایشی خود با این استدلال دفاع می‌کردند که کلمات نیز مانند نقاشی‌ها قدرت بازنمود را دارند. کشیش مسیحی طرفدار تصویرگری، تئودور ابوقُره، که در قرن نهم در دارالاسلام زندگی می‌کرد و به زبان عربی می‌نوشت، اعلام کرد که کلمات مانند نمادها هستند. او می‌گفت که تصاویر نوشتار بی‌سوادان هستند.

فارابی نگران قدرت نوشتار (مثبت یا منفی) در زمانی بود که امپراتوری عباسی در حال حرکت به سوی فروپاشی بود. او افراد خلاق را در قبال آنچه خلق می‌کردند مسئول می‌دانست. خلیفه‌های عباسی به طور فزاینده‌ای چه از نظر اخلاقی و چه سیاسی، با بحران مشروعیت مواجه بودند. این موضوع فارابی (یکی از اصیل‌ترین متفکران جهان عرب) را بر آن داشت که با سنجش مسائل واقعی روز، مشکلات کلیدی را که اسلام برای توسعه‌ی خود و حفظ قلمروهای متعدد خود با آن‌ها مواجه بود، استنتاج کند.  

فارابی فلسفه‌ای سیاسی را بنیان نهاد که تصویر کشور آرمانی افلاطون را برای جهان فارابی بومی‌سازی کرد. او به چالش روشن رهبری پرداخت و به خوانندگان مسلمان نیاز به یک شاه/فیلسوف را یادآوری کرد، یک «حاکم آرمانی» که بر یک «شهر آرمانی» حکم می‌راند، که خود بر اساس یک «دین آرمانی» اداره می‌شود.

مانند افلاطون، فارابی مدعی بود که بیان خلاق هنری باید از حاکم آرمانی حمایت کند، و بنابراین به تقویت شهر آرمانی و شرایط موجود بپردازد. همان‌طور که افلاطون در جمهوری لازم می‌داند که شاعران در یک کشور آرمانی داستان خیر تغییرناپذیر را، به خصوص درباره‌ی خدایان، روایت کنند، رساله‌های فارابی نیز به شعرهای «قابل تحسین» و ملودی‌ها و آهنگ‌های مناسب برای شهر آرمانی اشاره دارد. فارابی «قابل احترام‌ترین» نوشتارها را برای شهر آرمانی از آن گونه می‌داند که «در خدمت حاکم عالی و پادشاه آرمانی مورد استفاده قرار گیرد».

همین ایده‌ی تبعیت نویسندگان از یک روایت مورد تأیید است که فلسفه‌ی سیاسی فارابی را به روشن‌ترین شکل به فلسفه‌ی کسی مرتبط می‌سازد که فارابی او را افلاطون «مقدس» می‌خواند. وقتی فارابی استدلال افلاطون را که به دفاع از «سانسور نوشتار نویسندگان» به عنوان خیر اجتماعی پرداخته بود، برای جامعه‌ی اسلامی وام گرفت، از نظارت و کنترل روایت اصلی با محدود‌سازیِ استفاده از کلمات دفاع می‌کرد. این کار برای مرحله‌ی بعدی از نمادسازی اسلامی اهمیت داشت.  

برخی از ایده‌های فارابی ممکن است بر دیگر متفکران اسلامی مؤثر بوده باشد، از جمله دانشمندِ جامع‌الاطرافِ ایرانی، ابن سینا، (۹۸۰-۱۰۳۷) و متأله ایرانی غزالی (۱۰۵۸-۱۱۱۱). مسلماً توجیهات عقلانیِ او در دفاع از محدودسازی نویسندگیِ خلاق، قدمی دیگر به سوی انکار اعتبار تفاسیر تازه بود.

 

برگردان: پویا موحد


راشمی روشن لال ستون‌نویس نشریاتی از جمله ایندیپندنت، نشنال و عرب ویکلی در حوزه‌ی امور بین‌الملل است. آنچه خواندید برگردان مقاله‌ی زیر از اوست:

Ramshee Roshan Lall, ‘How Al-Farabi drew on Plato to argue for censorship in Islam,’ aeon, 12 November 2018.