میترا صفاری: آرمانهای انقلاب شکست خورد، اما تلاش برای تحقق آنها ادامه دارد
فعالان سیاسی، روشنفکران و مردمی که ۴۰ سال پیش در ایران انقلاب کردند یا شاهد انقلاب بودند، در روزهای پیروزی انقلاب کجا بودند و چه میکردند؟ چه بیم و امیدهایی به این انقلاب داشتند؟ و اکنون پس از گذشت چهار دهه، بیم و امیدهای آن روزهایشان را چقدر منطبق بر نتایج این انقلاب میبینند؟
برای یافتن پاسخ این سؤالات با شماری از انقلابیون و شاهدان انقلاب گفتوگو کردهایم. حاصل هر گفتوگو روایتی به مثابهی یک تجربه از انقلاب است که روزهای پر شور و التهاب پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و پیامدهای آن را در شهرهای مختلف ایران و در بین گروههای سیاسی، قومی و مذهبی مختلف به تصویر میکشد.
میترا صفاری، فعال سیاسی و اجتماعی، در گفتوگو با آسو تجربهاش از انقلاب و نتایج آن را اینگونه روایت میکند:
هنگام انقلاب ۱۳۵۷، دانشجوی سال اول دانشگاه صنعتی اصفهان بودم. دانشگاه تعطیل شده بود و دانشجوها پراکنده. جای تشکلهای دانشجویی دانشگاهمان خالی بود.
من هم، مثل اکثریت مردم ایران، اخبار انقلاب را با شور و هیجان از رادیو بیبیسی دنبال میکردم و در خیابانهای شهر که عمدتاً مرکز فروش کتابهای علی شریعتی بود، پرسه میزدم. البته کتابهای صمد بهرنگی، خسرو گلسرخی و متون مارکسیستی هم در خیابانها فروخته میشد اما فکر کنم که دکهها و بساط کتابهای اسلامی در اصفهان به خاطر بافت اجتماعی و مذهبی شهر بیشتر بود.
آن روزها، هیجان شعارهای انقلاب که بیشتر حول آزادی و عدالت اجتماعی بود را داشتم و با امید به آیندهای که بهخاطر خواندن یک کتاب و یا مخالفت با حزب رستاخیز، ساواک به سراغت نخواهد آمد، امید به آیندهای بدون حلبیآبادها و زاغهنشینان، در تظاهرات شرکت میکردم، اما در تظاهرات دچار هراس میشدم. هراس از کسانی که حضور زن بیحجاب را در تظاهرات دوست نداشتند و یادم میآید که به من میگفتند بهخاطر خون شهدا و امام، حجابت را رعایت کن. همینطور جایگزین شدن شعارهایی مثل «درود بر خمینی» به جای «درود بر آزادی» از بیمهای دیگر من بود. من دوست داشتم شعار «یا مرگ، یا آزادی» بدهم، اما آنها که بلندگو دستشان بود میگفتند بگو «یا مرگ، یا خمینی». شعاری که هراس من را بیشتر میکرد و در واقع به نوعی از همان روزها حس «حذف شدن» را تجربه کردم.
از دیگر بیمهای آن روزهای من، تسلط مساجد و روحانیت بر تظاهرات بود، در شرایطی که دانشجویان و فعالان سیاسی نسبتاً مترقی و عمدتاً غیرمذهبی و مارکسیست در زندان بودند، تسلط مساجد و روحانیت بر تظاهرات اصفهان بیشتر شده بود. خطر قدرت گرفتن روحانیت از بحثهای داغی بود که در خانواده بین زنان شاغل با مردان خانواده در میگرفت و گاهی روابط خانوادگی را تحتالشعاع قرار میداد. اینها ترسهایی بودند که در فضای انقلابی آن دوران جدی گرفته نمیشدند و زمینهای برای ابراز آنها وجود نداشت. انقلاب «هدف» شده بود و مسیر رسیدن به هدف مورد توجه نبود.
متأسفانه آرمانهای انقلاب که همان «آزادی و عدالت» بود، شکست خوردهاند، اما خوشبختانه تلاش برای تحقق آرمانهایی همچون آزادیِ ابراز عقیده، نبود شکنجه و تبعیض ادامه داشته و این امید را میدهد که این مبارزه و مقاومت همچنان ادامه دارد.