مریم سطوت: سلطنت متلاشی شد اما خواستههای ما محقق نشد
فعالان سیاسی، روشنفکران و مردمی که ۴۰ سال پیش در ایران انقلاب کردند یا شاهد انقلاب بودند، در روزهای پیروزی انقلاب کجا بودند و چه میکردند؟ چه بیم و امیدهایی به این انقلاب داشتند؟ و اکنون پس از گذشت چهار دهه، بیم و امیدهای آن روزهایشان را چقدر منطبق بر نتایج این انقلاب میبینند؟
برای یافتن پاسخ این سؤالات با شماری از انقلابیون و شاهدان انقلاب گفتوگو کردهایم. حاصل هر گفتوگو روایتی به مثابهی یک تجربه از انقلاب است که روزهای پر شور و التهاب پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و پیامدهای آن را در شهرهای مختلف ایران و در بین گروههای سیاسی، قومی و مذهبی مختلف به تصویر میکشد.
مریم سطوت، فعال سیاسی و از اعضای اتحاد جمهوریخواهان، در گفتوگو با آسو تجربهاش از انقلاب و نتایج آن را اینگونه روایت میکند:
در روزهای قبل از انقلاب من عضو سازمان چریکهای فدایی خلق بودم و با باز شدن فضای سیاسی سعی میکردیم رابطهمان با هواداران سازمان را در دانشگاهها و کارخانهها تقویت کنیم. پیش از آن، سازمان چریکهای فدایی خلق یک سازمان زیرزمینی بود، عدهای از فعالان ما دستگیر شده بودند، رهبران ما چند سال پیش کشته شده بودند و امکان محدودی برای سازماندهی این نیروها داشتیم، ولی فضای روزهای قبل از انقلاب، فرصت فعالیت علنی و رابطه گرفتن با هواداران و علاقهمندان سازمان را به ما داد.
در روز ۲۲ بهمن هم مثل تمام چند ماه پیش در خیابان و همراه تظاهرات مردم بودم. برای من چیز جدیدی بود که همهی مردم در خیابان هستند، در تظاهرات شرکت میکنند، آزادانه شعار میدهند و خبری از آن سرکوبی که انتظارش را داشتیم، نیست. روز ۲۲ بهمن هم همه در خیابان بودند و دیدم که چگونه نیروها به سمت پادگان رفتند و چطور موتورسوارهای مسلحی که صورتشان را بسته بودند خبر میآوردند که پادگانها سقوط کردهاند. در آن زمان همهی این حرکتها را میدیدم ولی باور نمیکردم که این حرکتها به نتیجهای برسد.
سن من به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نمیرسید و اتفاقات آن دوران را ندیده بودم، ولی از پدرم دربارهی آن روزها شنیده بودم و شدیداً نگران بودم که این بار هم نیروهای نظامی به خیابان بیایند و مردم را سرکوب کنند و به خانههایشان بفرستند. برای همین واقعاً هیچوقت فکر نمیکردم روزی را ببینم که سلطنت در ایران وجود نداشته باشد و متلاشی شود.
با این حال، اگرچه انقلاب پیروز شد اما ما خواستههایی را که برای آنها مبارزه میکردیم، به دست نیاوردیم. ما خواهان آزادی سیاسی بودیم که آن را به دست نیاوردیم، ما خواهان آزادی بیان بودیم که به آن دست نیافتیم. ما خواهان جمهوریای بودیم که در عوضِ آن، جمهوری اسلامی درست شد. ما خواهان جامعهای بودیم که بر مبنای قوانین مدنی اداره شود، اما الان جامعه ایران با قوانین اسلام اداره میشود. در واقع، هیچکدام از خواستههای ما به دست نیامد و به همین دلیل هم بسیاری از ما نتوانستیم در داخل ایران بمانیم و مجبور به ترک ایران شدیم.